اوصاف حوریان بهشتی از نظر آیات و روایات
در قرآن مجید آنچه درباره اُنس با حورالعین آمده و ذکر شده از همه جالبتر است.
و شاید علّتش این باشد که انسان بیشتر به انس و گفتگو و مُسامره میل دارد تا به خوردن و آشامیدن.
در «تفسیر عیّاشی » از جَمیل بن دَرّاج از حضرت صادق علیه السلام آورده است که: «إِنَّ أَهْلَ الْجَنَّه مَا یَتَلَذَّذُونَ بِشَیْءٍ فِی الْجَنَّه أَشْهَی عِنْدَهُمْ مِنَ النِّکَاحِ، لاَ طَعَامٍ وَ لاَ شَرَابٍ؛ اهل بهشت در بهشت از هیچ چیز مانند نکاح لذّت نمی برند، نه غذا خوردن و نه آشامیدن» («بحار الانوار» طبع حروفی، ج 8، ص 139).
و معلوم است که حورالعین موجب اُنس، و رفع غربت، و ائتلاف و استیناس است به همین خاطر داریم که: «کَذَلِکَ وَ زَوَّجْنَ'هُم بِحُورٍ عِینٍ؛ همچنین است ای پیامبر که ما متّقین را با حورالعین تزویج می نمائیم» (آیه 54، از سوره الدّخان).
حُور جمع حَوراء است، و حوراء زن سیاه چشم را گویند که سیاهیش بسیار، و سپیدی آن نیز شدید باشد.
و عِین جمع عَیناء است، و آن زن سیاه چشمی است که سیاهی چشمش در عین حال درشت باشد، و بنابراین معنای عیناء زن درشت چشم و مشکین چشم است.
و حورُ العین زنانی را گویند که چشمهایشان سیاه و درشت، و سیاهی چشم در سپیدی آن خوش و نمایان باشد، یعنی سیاهیش شدید و سپیدیش نیز شدید باشد.
و در سوره واقعه داریم :« وَ حُورٌ عِینٌ * کَأَمْثَالِ اللُؤْلُوءِ الْمَکْنُونِ؛ برای بهشتیان حور العین هستند که آنان مانند لؤلؤی می باشند که در صدف خود باقی است و هنوز دست نخورده است» ( آیه 22 و 23، از سوره الواقعه ).
خداوند در سوره الرحمن آیات 72 تا 75 می فرماید:«حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِی الْخِیامِ* فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ* لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ*فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ؛ و در آن باغهاى بهشتى زنانى هستند نیکو خلق و زیبا.
پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید؟
حوریانى که در خیمه هاى بهشتى مستورند.
زنانى که هیچ انس و جن قبلا با آنها تماس نگرفته (و دوشیزه اند).
پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید؟
در ادامه توصیف این زنان بهشتى اضافه مى کند: آنها حوریانى هستند که در خیمه هاى بهشتى مستورند.
حور جمع حوراء و احور به کسى مى گویند که سیاهى چشمش کاملا مشکى و سفیدى آن کاملا شفاف است، و گاه به زنان سفید چهره نیز اطلاق شده است.
تعبیر به مقصورات اشاره به این است که آنها تنها تعلق به همسرانشان دارند و از دیگران مستور و پنهانند.
خیام جمع خیمه است، ولى به طورى که در روایات اسلامى آمده خیمه هاى بهشتى شباهتى به خیمه هاى این جهان ندارند، از نظر گستردگى و وسعت و زیبایى
در قرآن مجید آنچه درباره اُنس با حورالعین آمده و ذکر شده از همه جالبتر است.
در «تفسیر عیّاشی » از جَمیل بن دَرّاج از حضرت صادق علیه السلام آورده است که: «إِنَّ أَهْلَ الْجَنَّه مَا یَتَلَذَّذُونَ بِشَیْءٍ فِی الْجَنَّه أَشْهَی عِنْدَهُمْ مِنَ النِّکَاحِ، لاَ طَعَامٍ وَ لاَ شَرَابٍ؛ اهل بهشت در بهشت از هیچ چیز مانند نکاح لذّت نمی برند، نه غذا خوردن و نه آشامیدن» («بحار الانوار» طبع حروفی، ج 8، ص 139).
و معلوم است که حورالعین موجب اُنس، و رفع غربت، و ائتلاف و استیناس است به همین خاطر داریم که: «کَذَلِکَ وَ زَوَّجْنَـ'هُم بِحُورٍ عِینٍ؛ همچنین است ای پیامبر که ما متّقین را با حورالعین تزویج می نمائیم» (آیه 54، از سوره الدّخان).
حُور جمع حَوراء است، و حوراء زن سیاه چشم را گویند که سیاهیش بسیار، و سپیدی آن نیز شدید باشد.
و در سوره واقعه داریم :« وَ حُورٌ عِینٌ * کَأَمْثَـالِ اللُؤْلُوءِ الْمَکْنُونِ؛ برای بهشتیان حور العین هستند که آنان مانند لؤلؤی می باشند که در صدف خود باقی است و هنوز دست نخورده است» ( آیه 22 و 23، از سوره الواقعه ).
خداوند در سوره الرحمن آیات 72 تا 75 می فرماید:«حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِی الْخِیامِ* فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ* لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ*فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ؛ و در آن باغهاى بهشتى زنانى هستند نیکو خلق و زیبا.
در ادامه توصیف این زنان بهشتى اضافه مى کند:" آنها حوریانى هستند که در خیمه هاى بهشتى مستورند." حور" جمع" حوراء" و" احور" به کسى مى گویند که سیاهى چشمش کاملا مشکى و سفیدى آن کاملا شفاف است، و گاه به زنان سفید چهره نیز اطلاق شده است.
تعبیر به" مقصورات" اشاره به این است که آنها تنها تعلق به همسرانشان دارند و از دیگران مستور و پنهانند.
" خیام" جمع" خیمه" است، ولى به طورى که در روایات اسلامى آمده خیمه هاى بهشتى شباهتى به خیمه هاى این جهان ندارند، از نظر گستردگى و وسعت و زیبایى.
این نکته نیز قابل توجه است که" خیمه" طبق آنچه علماى لغت و بعضى از مفسران گفته اند تنها به معنى خیمه هاى پارچه اى که در میان ما معروف است نمى باشد، بلکه به خانه هاى چوبى و یا حتى هر خانه مدورى کلمه" خیمه" اطلاق مى شود، و گاه گفته شده" خیمه" عبارت است از هر خانه اى که از سنگ و مانند ساخته نشده است.
و بار دیگر همان سؤال پر معنى را تکرار کرده مى گوید:" کدامین نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید"؟
آیه بعد توصیف دیگرى است در باره حوریان بهشتى، مى فرماید: هرگز پیش از این جن و انس دیگرى با آنها تماس نگرفته، و دوشیزه اند.
نه یک زن هر جایی که گاهی پیش این، گاهی پیش آن، هیچ انسی و جنی با او تماس پیدا نکرده است.
«کانهن الیاقوت و المرجان، الرحمن ،58» گویی در صفا یاقوت یا مرارید هستند یعنی بدنهای اینها این طور با صفاست.
علاوه بر اینها باز «حور مقصورات فی الخیام» حورالعین هایی که منحصرا در خیمه هایی هستند.
همان مفهوم «قاصرات الطرف لم یطمثهن انس قبلهم و لا جان» را با تعبیر دیگر گفته است، یعنی " نه هر جایی ".
این «حور مقصورات فی الخیام» باز مفهوم " نه هر جاییی " را می دهد.
همان کلمه «لم یطمثهن انس قبلهم و لا جان» تکرار شده.
معلوم است که قرآن به جنبه طهارت و عفاف و پاکی خیلی عنایت دارد یعنی این را برای بشر یک ارزش اصیل می داند.
«متکئین علی رفرف خضر و عبقری حسان» ترجمه: این در حالى است که بهشتیان بر تختهایى تکیه زده اند که با بهترین و زیباترین پارچه هاى سبز رنگ پوشانده شده است.
(الرحمن،76).
درباره آنها هم داشتیم: «متکئین علی فرش بطائنها من استبرق و جنا الجنتین دان» ترجمه: این در حالى است که آنها بر فرشهایى تکیه کرده اند با آسترهایى از دیبا و ابریشم، و میوه هاى رسیده آن دو باغ بهشتى در دسترس است!
(الرحمن،54).
درباره اینها داریم: «متکئین» تکیه زن ها هستند « علی رفرف خضر» بر متکاهای سبز و بر بساطهای بسیار قیمتی و بسیار نیک «فبای الاء ربکما تکذبان» پس چه نعمتی را شما می توانید تکذیب کنید؟
زنان بهشتی در سوره مبارکه « الرّحمن » می خوانیم: «فیهِنَّ قاصِراتُ الطَّرفِ لَم یَطمِثهُنَّ اِنسٌ قَبلَهُم وَ لا جانٌّ » « در این قصرهای بهشتی زنانی هستند که جز به همسران خود چشم ندوخته، و جز به آنها عشق نمی ورزند و هیچ انس و جن قبلا با آنها تماس نگرفته است.» از « ابوذر » نقل شده است که« همسر بهشتی به شوهرش می گوید: سوگند به عزّت پروردگارم که چیزی را بهتر از تو نمی یابم، سپاس مخصوص خداوندی است که مرا همسر تو، و تو را همسر من قرار داد.» سپس به توصیف بیشتری از این همسران بهشتی پرداخته، می گوید: …« کَاَنَّهُنَّ الیاقوتُ و المَرجان»… به سرخی و صفا و درخشندگی« یاقوت» و به سفیدی و زیبائی شاخه«مرجان» هستند که هنگامی که این دو رنگ(یعنی سفید وسرخ شفاف) به هم می آمیزند زیباترین رنگ را به آنها می دهند.
باز هم در آیه 70 می فرماید: …« فیهِنَّ خَیراتٌ حِسانٌ»… در حدیثی از پیامبر اکرم(ص) آمده است:« دو بهشت از طلا برای مقربان است و دو بهشت از نقره برای اصحاب یمین.» «خَیراتٌ حِسان» زنانی هستند که جمع میان «حُسن سیرت» و «حُسن صورت» کرده اند و در این بهشت به سر می برند.
آنان زنانی هستند که تمام صفات کمال و جمالی که در یک همسر مطلوب است در آنها جمع است و آنچه خوبان همه دارند آنها تنها دارند .
« حُورٌ مَقصوُراتٌ فی الخِیام» «حور» جمع « حَوراء» است و «احور» به کسی می گویند که سیاهی چشمش کاملاً مشکی و سفیدی آن کاملاً شفاف است و گاه به زنان سفید چهره نیز اطلاق می شود.
تعبیر به «مقصورات» اشاره به این است که آنها تنها به همسرانشان تعلق دارند و از دیگران مستور و پنهانند.
البته چنانکه از آیات دیگر قرآن استفاده میشود که زنان و مردانی که در این دنیا همسر یکدیگرند، هرگاه هر دو با ایمان و بهشتی باشند در آنجا به هم ملحق می شوند، و با هم در بهترین شرائط و حالات زندگی می کنند و حتی از روایات استفاده می شود که مقام این زنان برتر از حوریان بهشت است؛ به خاطر عبادات و اعمال صالحی که در این جهان انجام داده اند.
در سوره واقعه در مورد این زنان میخوانیم: ...«وَ حورٌ عین* کَاَمثالِ اللؤلؤ المکنون» « همسرانی از حورالعین دارند* و همچون مروارید در صدف پنهان» «مکنون» به معنی پوشیده است و در اینجا منظور پوشیده بودن در صدف است؛ زیرا مروارید به هنگامی که در صدف قرار دارد و هیچ دستی به آن نرسیده از همیشه شفافتر و زیباتر است.
به علاوه ممکن است اشاره به این معنی باشد که آنها از چشم دیگران کاملا مستورند، نه دستی به آنها رسیده و نه چشمی بر آنها افتاده است!
...
«اِنّا اِنشاءناهُنَّ اِنشاءاً »...
در این آیه به اوصاف دیگری از همسران بهشتی پرداخته، میگوید:« ما آنها را آفرینشی نوین بخشیده ایم».
این جمله ممکن است اشاره به همسران مؤمنان در این دنیا باشد که خداوند آفرینش تازه ای در قیامت به آنها می دهد، و همگی در نهایت جوانی و طراوت و جمال و کمال ظاهر و باطن وارد بهشت می شوند که طبیعت بهشت تکامل و خروج از هرگونه عیب و نقص است.
و اگر منظور حوریان باشد خداوند آنها را آفرینش نوینی بخشیده به گونه ای که هرگز گرد و غبار پیری و ناتوانی بر دامان آنها نمی نشیند.
سپس می فرماید: « فَجَعَلناهُنَّ اَبکاراً» ...
« ما همگی آنها را بکر قرار دادیم.» و شاید این وصف همیشه برای آنها باقی باشد، چنانکه بسیاری از مفسران به آن تصریح کرده اند و در روایات نیز به آن اشاره شده، یعنی با آمیزش، وضع آنها دگرگون نمی شود.
وصف دیگرشان این است که « آنها هم سن و سال با همسرانشان هستند و همگی در خوبی و جمال ظاهر و باطن همانندند و یک از یک بهتر» زنان بهشتی در سن و سال نسبت به همسرانشان شبیه و برابرند و به اصطلاح، احساسات یکدیگر را کاملاً درک می کنند و زندگی با هم برای آنها لذّت بخش تر است....
و در آخر می فرماید: « همه این نعمتها برای اصحاب الیمین است».
بهشت این مومنین" چهارپایه"را ببین!تهوع آور است!
دنیایی است دنیای "بیعاری" ،"عیاشی" و "مصرف".انبار "طعام"و "جماع" و دگر هیچ !
جویبارهای بهشتی شان چیست؟شیر و عسل!همدم همدلشان کیست؟حور و غلمان!زن های عظیم الکپل دمبه دار خوش کله پاچه.فاصله ی میان دو پله ی نشیمن گاهشان به اندازه ی فاصله ی میان مشرق تا مغرب!و برای مقدسینی هم که دارای انحرافات جنسی هستند غلمان آماده اند!
بچه خوشگل های سبزخط و سیه خال زیرابرو برداشته ی عشوه گر !طول مدت هر جماعی هفتصد و هفتاد و هفت هزار سال و هفت ماه و هفت روز و هفت ساعت و هفت دقیقه و هفت ثانیه!آن هم نه از این سال های این دنیا ،از سال های قیامت که هر روزش هفتصد و هفتاد و هفت هزارسال و ...!!
چه اشتهای کثیف و متعفنی!
"دکتر علی شریعتی" همیشه ی خدا از این حوریان بهشتی بدم میومده.میون اون همه وعده ای که خدا به مردان و زنان مومن داده این یکی واقعا حرصمو در میاره.هرچند کار خدا بی حکمت نیست .شاید برای این انسان های پست "چهارپایه" ای که فقط دنیا و لذاتش براشون مهمه این وعده وعیدهای مزخرف لازم بوده تا مثلا به خدا بپیوندند و اهل بشند و بفهمند که اگه تو این دنیا لذت هست ،اون دنیا قشنگ تره.
ولی خدایی از حوریا بدم میاد .احساس می کنم که حضورشون یه جورایی توهین به شخصیت زنه.
آخه چرا ما آدما باید اینقدر احمق باشیم که خدا برای اهل کردن ما از باغ ها و نهرهای زیبای بهشت و حوریانی که دست هیچ بشری به آنها نرسیده استفاده کنه...
واقعا مایی که مسلمونیم باید دنبال این مسائل باشیم؟واقعا چیزی که ما می خوایم و تو این دنیا پیدا نمی شه این لذات زودگذره؟
د آخه مسلمونااین چیزا رو که تو همین دنیا هم داریم.حالا با شدت کمتر...
کجاست اونی که داد بزنه و بگه چیزی که می خواد" حوری" نیست.باغ انار و نهر و رودخونه نیست؟...
در قرآن آمده است که: هرکس کار خطایی بکند به خاطر آن کارش مجازات خواهد شد و او کس دیگری را غیر از خدا، به عنوان حامی و یاور نخواهد داشت.
هدف نهایی هر مسلمانی رسیدن به بهشت است.
با توجه به تمام جوانب غیر مشهود، بهشت، فقط از طریق شبیه سازی ذهنی امکان تصورش وجود دارد.
اما باید توجه داشت که حقیقت بهشت، در فراسوی توصیف زبان و اندیشه هر انسانی است و خداوند سبحان الله و تعالی، آن را برای بندگانش فراهم آورده است (آنچه که، هیچ چشمی نمیتواند نمیبیند و هیچ گوشی نمیتواند بشنود و هرگز در قلب انسان به وقوع نپیوسته است).
«کتاب البخاری، مسلمان و دیگران» البخاری در کتابش میگوید این سر منزل ابدی، به آنچه در لذتهای مادی و معنوی که توصیف شده، محدود نیست، زیرا بهشت شامل تمام ارواح انسانی در طول زمان میشود و سرانجام بزرگترین و کاملترین لذتهای فوق تصور است یعنی درک حضور و قرب انسان به خالق.
حال سؤال این است که چه کسانی وارث یک چنین خیر و برکتی هستند؟
و ارواحی که ارزش چنین پاداشی را دارند کدامند؟
یک باور عمومی در بین مسلمانان وجود دارد مبنی بر اینکه: هر کسی اقرار کند یا «لا اله الا الله محمد رسول الله» به زبان بیاورد وارد بهشت میشود.
اما این شهادتین چیزی بیشتر از یک بیان لفظی است، این یک عهد است، عهدی که باید تکمیل شود، این عهد دارای شرایط و لوازمی است که بر تمامی جنبههای زندگی تأثیر میگذارد، این عهد متمرکز بر اقتدار فرد است یعنی آن چیزی که حقیقتاً رفتار و کردار ما را در اختیار خودش میگیرد.
اعراب قریش که از ادای این کلمه امتناع میکردند به این دلیل بود که کاملاً التزامش را درک میکردند.
اما امروزه، مسلمانان هر روز چند بار آن را تکرار میکنند، بدون اینکه هیچ فکری در خصوص چگونگی عمل به آن داشته باشند.
رفتارشان، عملشان و شیوه زندگیشان به چیز دیگری که کاملاً متفاوت با عبارت شهادتین است، شهادت میدهد و همچنین آنها بهشت را استثناء میکنند.
در قرآن، الله آگاه هست از آنچه که مقابل رضای اوست.
به عنوان مثال در مذاهبی مانند یهودیت و مسیحیت پیروانش به اشتباه ادعا میکنند خداوند آنها را بر دیگران برگزیده است و بهشت تنها متعلق به آنهاست.
اما، امروزه بسیاری از مسلمانان خودشان را به عنوان افراد برگزیده در نظر میگیرند در حالیکه فرمانهای پروردگارشان را نادیده میگیرند و پشت میکنند به سنت پیامبرشان (ص) و به یک زندگی دنیوی دور از برکات قانون الهی پافشاری میکنند و شاید تا جایی پیش بروند که جنبههای یقینی آن قانون را انکار کنند.
آداب و سنن، دنیا گرایی، نظامهای اجتماعی ساخته دست بشر، رهبران و حتی تعهداتشان را با خداوند یکتا شریک میکنند یا به عبارتی برای خداوند شریک قائل میشوند.
پاداش بهشت، بسیار عظیم است.
خدائی که بهاء داشته باشد، بهای واقعی نیست، بهای واقعی بهشت، بهایی است که با فرمانبرداری از خداوند و پیامبرش ثابت میشود.
قرآن میفرماید: آن کسانی که آخرت را میخواهند و در آن جهت تلاش میکنند اینان معتقدانی هستند که خداوند از تلاششان قدردانی میکنند.
سوره 17، آیه 19 در هر حال، ما باید بازگشت به قرآن داشته باشیم نه به راحتی یک روش احساسی و آکادمیک، بلکه با حس فراگیری برای فرمانبرداری و اطاعت، باید درک کنیم که رضایت خداوند از ما در چیست؟
و بعد آنگونه شویم که مورد رضای خداوند است و....
این راه بهشت است.
بهشت اقامتگاه ابدی مؤمنان و صالحان رستگار در جهان آخرت است و بهشتیان کسانی هستند که به تصریح قرآن، در ترازوی اعمال، کفهی کارهای نیکشان از کفهی بدیهاشان سنگینتر است.
در قرآن مجید، بهشتیان به نامها و صفتهایی همچون اصحاب الیمین و اصحاب الجنه خوانده میشوند.
بهشت معادل واژه «الجنّه» است و در قرآن مجید با این اسامی و اوصاف به کار رفته است: جنه المأموی، جنّات المأوی، جنه النعیم، جنات الخلد، دار السلام، دارالمتقین، دار المقامه، عدن، الفردوس.
توصیف بهشت در سه سوره الرحمن، واقعه و دهر به صورت مفصل و در برخی از سوره های دیگر قرآن به صورت گذرا و مجمل بیان شده است و به بسیاری از نعمت های بهشتی همچون میوهها و باغها و چشمهساران و زنان پریرو با لباسهای حریر و ...
و نیز نعمتهای معنوی همچون رضوان خداوند و ...
اشاره گردیده است.
در اینکه آیا آن بهشت موعود، اکنون نیز موجود است یا نه، میان دانشمندان اسلامی اختلاف نظر است.
اکثر دانشمندان معتقدند که بهشت هم اکنون وجود خارجی دارد و برای اثبات ادعای خود به ظواهر برخی از آیات استدلال میکنند.
در روایات مربوط به معراج و روایات دیگر نیز نشانههای روشنی از این موضوع دیده میشود.
بنابراین میگویند بهشت در درون و باطن این جهان است اما برای ما قابل دید و درک نیست؛ به عبارت دیگر عالم آخرت و بهشت و دوزخ، بر این عالم احاطه دارد و این جهان همانند جنین در درون آن جهان قرار دارد.
آیات قرآن و روایات اسلامی دلالت دارد که بهشت نیز همانند جهنم، درهایی دارد.
امام باقر علیه السلام فرمود: «بهشت دارای هشت در است که عرض هر در، به اندازه چهل سال راه است.» و در قرآن آمده است که جهنم هفت در دارد.
شیخ صدوق، از علمای بزرگ شیعه، مینویسد: اعتقاد ما درباره بهشت این است که بهشت دارالبقاء و دارالسلام است.
مرگ و پیری، بیماری و ناخوشی، زوال و زمینگیری، غم، فقر و خستگی و فرسودگی در آن نیست.
درجات در بهشت درجات در بهشت متفاوت است: بعضی از بهشتیان از تسبیح و تقدیس و تکبیر خداوند بهرهمندند بعضی از انواع خوردنیها، آشامیدنیها، میوهها، لباسهای زربفت، حریر و سندس و همنشینی با حور العین.» منابع: تفسیر نمونه المیزان؛ مجمع البیان؛ دایرهالمعارف الشیعه العامه، ج 7، ص 36؛ قرآن پژوهی، ص 572 الجنّه و أهل الجنّه 1- الجنّه خیر مال، و النّار شرّ مقیل 1765.
بهشت بهترین عاقبت، و آتش بدترین خوابگاه است 2- ألا و إنّی لم أر کالجنّه نام طالبها، و لا کالنّار نام هاربها 2761.
آگاه باشید که من ندیدم مثل بهشت، که طلب کنندهاش در خواب باشد، و نه مانند آتش دوزخ، که گریزان از آن در خواب باشد.
3- إنّ أهل الجنّه کلّ مؤمن هین لین 3400.
به راستى که اهل بهشت، هر مؤمن نرمخوى هموارى است 4- إنّ اللّه تعالى یدخل بحسن النّیّه و صالح السّریره من یشاء من عباده الجنّه 3544.
به راستى که خداى تعالى بواسطه حسن نیت، و شایستگى سریره و نهان، از بندگانش هر که را که خواهد داخل بهشت مىنماید (یعنى هر چند کارى که استحقاق بهشت را برساند نکرده باشد).
5- الجنّه دار الأمان 397.
بهشت سراى امان است.
ص 194 7- الجنّه جزاء المطیع 417.
8- الجنّه دار الأتقیاء 438.
9- الجنه غایه السّابقین 478.
10- الجنّه أفضل غایه 1024.
11- الجنّه مال الفائز 1074.
12- الجنّه جزاء کلّ مؤمن محسن 1431.
13- نیل الجنّه بالتّنزّه عن المأثم 9953.
14- إنّک لن تلج الجنّه حتّى تزدجر عن غیّک، و تنتهی، و ترتدع عن .....
7- بهشت پاداش فرمانبر است.
8- بهشت سراى پرهیز کاران است.
9- بهشت آخرین هدف سبقت گیرندگان، و آتش سرانجام افراط کنندگان است.
10- بهشت افزونترین غرض و مقصود است.
11- بهشت سرانجام کار پیروزمند است.
12- بهشت پاداش هر مؤمن احسان کننده است.
13- رسیدن به بهشت با پاکیزگى، و دورى از گناهانست.
14- به راستى که تو داخل بهشت نخواهى شد، تا آنکه از گمراهى خود باز ص 195 معاصیک، و ترعوی 3795.
15- إذا آمنت باللّه و اتّقیت محارمه أحلّک دار الأمان، و إذا أرضیته تغمّدک بالرّضوان 4146.
16- ثمن الجنّه العمل الصّالح 4698.
17- ثمن الجنّه الزّهد فی الدّنیا 4700.
18- ساده أهل الجنّه الأسخیاء، و المتّقون 5584.
19- ساده أهل الجنّه المخلصون 5591.
20- ساده أهل الجنّه الأتقیاء الأبرار 5599.
21- طلب الجنّه بلا عمل حمق 5991.
22- لا تحصل الجنّه بالتّمنّی 10566.
ایستاده و دور شوى، و از گناهان خود دست کشى و باز گردى.
15- هر گاه به خدا ایمان آوردهاى، و از حرامهایش دورى نمائى تو را در خانه امان فرود آورده چون او را خوشنود گردانى تو را بخوشنودى فرو پوشاند.
(شکى نیست در این که خوشنودى خدا از نعمتى بالاتر خواهد، رزقنا اللّه و إیاکم بمحمد و آله الطاهرین صلوات اللّه علیهم أجمعین).
16- بهاى بهشت عمل صالح است.
(یعنى هر که بهشت خواهد باید عمل صالح انجام دهد).
17- بهاى بهشت بىرغبتى در دنیاست.
18- بزرگان اهل بهشت سخاوتمندان، و خویشتن داران است.
19- بزرگان اهل بهشت افراد مخلصند.
20- مهتران اهل بهشت خویشتنداران نیکو کار است.
21- طلب کردن بهشت بدون عمل حماقت است.
22- بهشت با آرزو کردن حاصل نخواهد شد (بلکه نیازمند به عمل است).
ص 196 23- لا یدخل الجنّه خبّ و لا منّان 10792.
24- لا یفوز بالجنّه إلّا من حسنت سریرته و خلصت نیّته 10868.
25- کلّ نعیم دون الجنّه محقور 6867.
26- لن یفوز بالجنّه إلّا السّاعی لها 7403.
27- لن یحوز الجنّه إلّا من جاهد نفسه 7421.
28- من اشتاق إلى الجنّه سلا عن الشّهوات 8591.
29- نیل الجنّه بالتّنزّه عن المآثم 9953.
30- نال الجنّه من اتّقى عن المحارم 9954.
31- هیهات لا یخدع اللّه عن جنّته، و لا ینال ما عنده إلّا بمرضاته 10043.
23- بسیار مکر کننده، و بسیار منّت گذارنده وارد بهشت نخواهند شد.
24- به بهشت پیروز نخواهد گردید مگر کسى که نهان او نیکو بوده، و نیّتش خالص باشد.
25- هر نعمتى غیر از بهشت کوچک است.
26- هرگز به بهشت پیروزى حاصل نکند، مگر سعى کننده و کوشا براى آن.
27- هرگز بهشت را حیازت نخواهد نمود، مگر کسى که با نفس خود پیکار کند.
28- هر که مشتاق بهشت باشد، شهوتها را فراموش نماید.
29- رسیدن به بهشت، به پاکیزگى از گناهان است.
30- به بهشت رسیده است، هر که از حرامها پرهیز نماید.
31- (تتمه کلامى است از خطبه 129 نهج البلاغه که در باره وزن وکیل بیان داشته) چه دور است (اندیشه شما) خداوند از بهشت او فریب داده نشده، و به آنچه در نزد اوست رسیده نمىشود مگر به خشنودى او.
گروه های سه گانه در بهشت بعد از سوره الرحمن دوّمین سوره ای که ذکر آیات بهشت در آن بسیار آمده است، سوره واقعه است که پس از آنکه مردم را به سه دسته: سابقون و اصحاب مَیمنه و اصحاب مَشأمه تقسیم میکند می فرماید: «وَالسَّـ'بِقُونَ السَّـ'بِقُونَ * أُولَـ'´نءِکَ الْمُقَرَّبُونَ * فِی جَنَّـ'تِ النَّعِیمِ * ثُلَّهٌ مِنَ الاْوَّلِینَ * وَ قَلِیلٌ مِنَ ا لاْ خِرِینَ؛ «و سبقت گیرندگان به أعمال صالحه، سبقت گیرندگان به مغفرت و رحمت هستند.
آنان مقرّبان درگاه خدا می باشند که در بهشت های نعیم هستند.
جماعتی از آنها از پیشینیان هستند، و گروه کمی از پسینیان» (آیه 10 تا 14 سوره واقعه).
بهشت نعیم، بهشت ولایت است.
و منظور از اوّلین، امّت های گذشته، و منظور از آخرین، امّت پیامبر آخر الزّمان است.
و البتّه تعداد افراد مقرّبین در این امّت، نسبت به امّت های گذشته کم است ـ گرچه از جهت قوّت و مقدار کمال مقدّم هستند ـ ولیکن تعداد افراد أصحاب الیمین در این امّت همانند امّتهای گذشته زیاد است، چنانکه خواهد آمد.
ثُلَّه ـ به ضمّ ثاء ـ به معنای جماعت کثیر مردم، و ثَلَّه ـ به فتح آن ـ به معنای گله و جماعت گوسفند است.
و در مثل است که: فُلانٌ لایُفَرِّقُ بَیْنَ الثَّلَّهِ وَ الثُّلَّهِ؛ فلان کس بین گله گوسفند و جماعت انسان فرق نمی گذارد».
وصف جایگاه و نوشیدنی های بهشتیان «َعلَی ' سُرُرٍ مَوْضُونَهٍ * مُتَّکِـِینَ عَلَیْهَا مُتَقَـ'بِلِینَ؛ بر روی تخت های بافته شده هستند.
و در حالیکه تکیه بر آنها زده اند همه روبروی یکدیگر قرار گرفته اند» (واقعه/15 و 16).
سَریر به معنای تخت است، و غالباً درباره تخت پادشاه استعمال می شود، و جمع آن سُرُر و أسِرَّه می باشد.
و وَضَنَ یَضِنُ وَضْنًا به معنای بافتن است، و مَوْضُونَه یعنی بافته شده از الیاف، و این، استعاره از استحکام است و تقابل بهشتیان در جلوس و نشست، کنایه از کمال اُنس و حسن معاشرت و صفاء باطن آنهاست، که هیچگاه به پشت سر و قفای یکدگر ننگرند، و با عیبجوئی و غیبت نمودن، باطن خود را بر خلاف ظاهر آلوده ننمایند.
«یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدَ ' نٌ مُخَلَّدُونَ * بِأَکْوَابٍ وَ أَبَارِیقَ وَ کَأْسٍ مِن مَعِینٍ * لاَ یُصَدَّعُونَ عَنْهَا وَ لاَ یُنزِفُونَ؛ پیوسته اطفال نابالغِ نورس و تازه، گرداگرد آنان برای خدمت درگردش آیند، اطفالی که پیوسته و جاودان به همان حالت حداثتِ سنّ می مانند (و یا اطفالی که گوشواره بر گوش دارند).
با کوزه ها و ابریق ها و کاسه ای مملوّ از شراب مَعین که بیاشامند و بیارامند؛ ولی برای آنان در اثر خماری ای که از خمر پیدا می شود هیچگونه صُداع و سردردی پیدا نمی شود، و هیچگاه بواسطه سُکر حاصل از آن، عقلشان از دست نمیرود» (17 تا 19).
وِلْدان جمع وَلید است به معنای پسر نورس.
مُخَلّد یا از خُلود و خُلْد و خَلْد است به معنای دوام و بقاء، و یا از خُلْد و خَلَدَه است ـ با دو فتحه ـ به معنای گوشواره.
أکْواب جمع کُوب است، و آن ظرفی است که نه دسته دارد و نه لوله، چون کوزه بدون دسته.
و أباریق جمع إبْریق است و آن ظرفی است که لوله دارد چون آفتابه.
و کَأْس مفرد است و جمع نیست، و کاسه است، و آن ظرفی است که نه دسته دارد و نه لوله، و به شکل پهن و گسترده است به خلاف کوزه.
و علّت اینکه کأس را مفرد آورده است، آنستکه کأس به کاسه پر از مایع گفته می شود، پس کأس به تنهائی درحکم أباریق و أکْواب است.
صُداع به معنای سردرد است.
لاَ یُصَدَّعُونَ عَنْهَا یعنی از آن خمرهای بهشتی سردرد پیدا نمی کنند.
و أنْزَفَ از باب إفعال، فعل لازم و به معنای ذَهاب عقل و مستی است.
و بنابراین وَ لاَ یُنزِفُونَ معنایش اینستکه در اثر خوردن آن شراب ها، عقلشان زائل نمی گردد.
«وَ فَـ'کِهَهٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ * وَ لَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ * وَ حُورٌ عِینٌ * کَأَمْثَـ'لِ اللُؤْلُوءِ الْمَکْنُونِ * جَزَآءَ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ؛ و هر نوع میوه ای که اختیار و انتخاب کنند، و گوشت پرنده از آنچه اشتها کنند و میل بدان داشته باشند، و حورالعین که مانند لُؤلؤ مختفی و پنهان در صدف، هیچگونه طراوت و تازگی شان زائل نشده است.
تمام اینها پاداشی است که در اثر آنچه در دنیا بجا می آوردند به آنها داده می شود» (آیات 20 تا 24 سوره واقعه).
«لاَ یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَ لاَ تَأْثِیمًا * إِلاَّ قِیلاً سَلَـ'مًا سَلَـ'مًا؛ آنان در آن بهشت های نعیم هیچگونه سخن لغو و بیهوده ای، و هیچگونه سخنی که رابطه با گناه داشته باشد نمی شنوند، مگر گفتار پی درپی سَلام، سَلام» (آیات 25 و 26 سوره واقعه).
لَغْو گفتار بی فائده است، و إثْم گناه، و تأْثِیم سخنی است که انسان را به گناه اندازد.
قِیل مانند قَوْل مصدر است.
و سَلام نیز مصدر است و معنایش گذشت.
وصف درختان و میوه های بهشتی «وَ أَصْحَـ'بُ الْیَمِینِ مَآ أَصْحَـ'بُ الْیَمِینِ * فِی سِدْرٍ مَخْضُودٍ* وَ طَلْحٍ مَنضُودٍ * وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ * وَ مَآءٍ مَسْکُوبٍ * وَ فَـ'کِهَهٍ کَثِیرَهٍ * لاَ مَقْطُوعَهٍ وَ لاَ مَمْنُوعَه؛ و اصحاب یمین و اهل سعادت؛ نمیدانی چه مقام و درجه ای دارند اصحاب یمین!
در درخت سدری که خارهایش گرفته شده است، و درخت موزی که میوه اش از پائین تا بالا چیده شده است، و سایه کشیده و گسترده ای که هیچوقت کم و کوتاه و زائل نگردد، و آبی که پیوسته بدون انقطاع جاری شود و ریخته گردد، و میوه های بسیاری که هیچگاه (بواسطه زمستان و امثال آن ) مقطوع نشود، و انسان (به واسطه سیری و یا دوری و یا خاری و یا مرضی ) از خوردن آن ممنوع نگردد» (واقعه/27 تا 33).
سِدْر درخت معروفی است.
و خَضَدَ یَخْضِدُ خَضْدًا فعل متعدّی و به معنای قطع کردن و از بین بردن خارهای درخت است.
و مَخْضود یعنی سِدری که خارهایش گرفته شده است؛ چون درخت سِدر خار دارد.
در تفسیر «الدّرّ المنثور» حاکم تخریج و تصحیح کرده، و بیهقی در بحث «بعث » از أبوأمامه روایت کرده است که اصحاب رسول الله صلّی الله علیه وآله وسلّم می گفتند: ما از عَرب های بدوی و سؤالاتشان استفاده می بریم.
یک روز یک مرد أعرابی پیش آمد و به رسول خدا گفت: یارَسولَ الله!
در قرآن نام درختی برده شده است که اذیّت میرساند؛ و من چنین نمی بینم که در بهشت درختی باشد که صاحبش را آزار برساند!
رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم گفتند: آن درخت کدام است؟
اعرابی گفت: درخت سدر، چون خار دارد!
رسول الله گفتند: مگر خدا نمی فرماید: «فِی سِدْرٍ مَخْضُودٍ؛ سدری که خارش گرفته شده است »؟!
خداوند آن را از هر خاری که دارد پاک میکند و بجای محلّ هر خار یک میوه ای قرار میدهد که از آن میوه، میوه هائی روئیده می شود، و هر یک از آن میوه ها شکافته می شود و هفتاد و دو رنگ از طعام پدید می آید که هیچیک از طعامها مشابه دیگری نیست!
و طَلْح درخت موز است.
و گفته شده است که موز نیست بلکه درختی است که سایه خنک و تازه ای دارد.
و نَضَدَ یَنْضِدُ نَضْدًا فعل متعدّی است، یعنی متاع را بهم متّصل کرد و بعضی را به بعضی چسبانید و یا روی هم ریخت.
یعنی درخت موزی که ثمرش از پائین تا بالا روی هم چیده شده است.
و در «مجمع البیان » وارد است که عامّه از أمیرالمؤمنین علیه السّلام روایت کرده اند که: مردی در نزد آنحضرت «وَ طَلْحٍ مَنضُودٍ» قرائت کرد.
حضرت گفتند: «مَاشَأْنُ الطَّلْحِ؟
إنَّمَا هُوَ «وَطَلْعٍ» کَقَوْلِهِ: وَ نَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِیمٌ؛ طَلْح چه معنی دارد؟!
«طَلْع » است؛ مثل گفتار خداوند: وَ نَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِیمٌ، یعنی درخت خرمائی که غلاف میوه اش شکسته شده و خرماها در درون آن، رو به رشد کردن آورده است».
به حضرت گفته شد: آیا تغییر نمیدهید این کلمه را؟
حضرت فرمود: «إِنَّ الْقُرْءَانَ لاَ یُهَاجُ الْیَوْمَ وَ لاَ یُحَرَّکُ؛ در امروز قرآن، تحرّک پیدا نمی کند و جابجا نمی شود و دگرگونی پیدا نمی کند».
و این روایت را از آنحضرت، فرزندش حسن علیه السّلام و قَیس بن سَعد روایت کرده اند.
«وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَهٍ * إِنَّآ أَنشَأْنَـ'هُنَّ إِنشَآءً * فَجَعَلْنَـ'هُنَّ أَبْکَارًا * عُرُبًا أَتْرَابًا؛ و فرش های عالی!
ما آن حوریّه ها را البتّه آفریدیم، و آنان را باکره قرار دادیم!
و دارای غَنج و ناز، و عاشق و مایل به شوهران خود نمودیم.
و همگی همانند هم در سنّ و جوانی و شادابی هستند» (آیات 34 تا 37 سوره واقعه).
فُرُش جمع فِراش است به معنای فرشی که می گسترند و برروی آن می نشینند، ولیکن ممکن است در اینجا مراد از فُرُشٍ مَرْفُوعَهٍ زنان عالیقدر باشند که در عقول و جمال و کمالشان رفیع القدر بوده باشند؛ و شاهد آنکه زن را فِراش میگویند، و مناسب این معنی است که بلافاصله می فرماید: «إِنَّآ أَنشَأْنَـ'هُنَّ إِنشَآءً؛ ما آن زنان را خود آفریدیم و باکره قرار دادیم».
و عُرُب جمع عَروب است، و عَروب به زنی گویند که به شوهرش پر مهر و محبّت و پر عاطفه باشد، و یا دارای ناز و کرشمه باشد.
و أتراب جمع تِرْب ـ با کسر و سکون ـ به معنای مثل و شبیه است.
«لاِصْحَـ'بِ الْیَمِینِ * ثُلَّهٌ مِنَ الاْوَّلِینَ * وَ ثُلَّهٌ مِنَ ا لاْ خِرِینَ؛ آنچه گفته شد، برای اصحاب یمین و اهل سعادت است که جماعت کثیری از آنها از پیشینیان بوده اند، و جماعت کثیری از پسینیان» (آیات 38 تا 40 سوره واقعه).
باید دانست که آنچه از گفتار خدا: فِی سِدرٍ مَخْضُودٍ * وَ طَلْحٍ مَنضُودٍ * وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ تا اینجا که میرسد: فَجَعَلْنَـ'هُنَّ أَبْکَارًا، عُرُبًا أَتْرَابًا بیان شده است، همه متعلّق به خوبان و اصحاب یمین است؛ و آنچه سابقاً بیان شد از گفتار خدا که می فرماید: فِی جَنَّـ'تِ النَّعِیمِ تا گفتارش که: إِلاَّ قِیلاً سَلَـ'مًا سَلَـ'مًا، همه آنها متعلّق به سابقون و مقرّبون است.
و با دقّت در خصوصیّات آن مزایا، و خصوصیّات آنچه را که برای اصحاب یمین بیان فرموده است، أشرفیّت و أفضلیّت سابقین از اصحاب یمین مشهود میگردد.
توصیف بهشت متقیان و در سوره قمر، مقام متّقیان را مَقْعَدِ صِدْق در نزد مالک علی الاءطلاق و حکمران با اقتدار معیّن کرده است: «إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّـ'تٍ وَ نَهَرٍ * فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ؛ محققا پارسایان در باغ ها و (کنار) نهرهایند.
در جایگاه صدق، نزد پادشاهی با اقتدار» (آیه 54 و 55 سوره قمر).
و در سوره بیّنه، آن پاداش ها را که حتّی شامل رضایت طرفینی است، بر اساس خشیت و احترام از عِزّ جلال و مقام و موقف حضرت پروردگار معیّن فرموده است: «إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّـ'لِحَـ'تِ أُولَـ'´نءِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّهِ* جَزَآؤُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّـ'تُ عَدْنٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الاْنْهَـ'رُ خَـ'لِدِینَ فِیهَآ أَبَدًا رَضِیَ اللَهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذَ ' لِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ؛ آنانکه ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند، ایشانند فقط بهترین خلائق.
پاداش آنان در نزد پروردگارشان بهشت هائی است که از زیر درختان آنها نهرهائی در جریان است، و ایشان در آن بهشت ها جاودانه زیست می کنند.
خدا از ایشان راضی است و ایشان از خدا راضی هستند؛ این است مزد و ثواب کسی که از پروردگار خود در خشیت است» (آیه 7 و 8 سوره البینه).
و در سوره نبأ وارد است که: «إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفَازًا * حَدَآنءِقَ وَ أَعْنَـ'بًا * وَ کَوَاعِبَ أَتْرَابًا * وَ کَأْسًا دِهَاقًا * لاَ یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَ لاَ کِذَّ ' بًا * جَزَآءً مِن رَبِّکَ عَطَآءً حِسَابًا؛ در قیامت برای پرهیزگاران محلّ فوز و سِعه و آسایش است: باغهائی و درختهای انگوری است، و نیز دختران جوان نورس که تازه پستان در می آورند، و همگی مثل و شبیه و قرین یکدگرند، و نیز کاسه های مملوّ از شراب بهشتی است.
در آنجا أبداً سخن لغو و بیهوده و سخن دروغ نمی شنوند.
اینها در مقام پاداش از جانب پروردگار تو ای پیغمبر، در محاسبه به آنان عطا میگردد» (آیات 31 و 36 سوره نبا).
دَهَقَ یَدْهَقُ دَهْقاً به معنای پر کردن و سرشار و مملوّ نمودن است، و دِهَاق به معنای سرشار و پر است.
و کِذَّاب یکی از مصادر کَذَبَ یَکْذِبُ می باشد، یعنی دروغ گفتن.
از این آیات استفاده می شود که بهشت مقام صدق و امانت و تقوی و برداشتن گلایه از آثار و مظاهر عالم آفرینش که مخلوق خداست، و حفظ مقام جلال و عظمت و ابّهت حضرت ذوالجلال است.
در آنجا بطلان و لغو و دروغ و گناه نیست، و فتور و نقصان و عیب راه ندارد.
شرابش مست میکند ولی مست جمال خدا و صفات خدا و افعال خدا؛ و سردرد نمی آورد، و عقل را هم نمی برد.
و آن را شراب طَهور گویند که در سوره دهر ذکر شده است.
غذای آن ثقل و سنگینی نمی آورد، و نکاح آن فتور و سستی ندارد، همه عشق است و لذّت و سُرور و حُبور.
و علّتش اینستکه در آنجا نقصان و عدم و نیستی راه ندارد.
در دنیا که نکاح و یا خوردن طعامهای لذیذ و یا آشامیدن نوشابه های لذیذ، لذّتش و اثرش ضعیف می شود و از بین میرود، به جهت نقصان این عالم است.
و اگر فرض کنید جهات نقیصه در اینجا نباشد، هیچگاه بهجت و سرورش تبدیل به گرفتگی و بدی احوال نمی شود، و هر لذّت و کیف و عیشی که پیدا شود همان جاودان خواهد ماند؛ بدون ذرّه ای قصور و فتور و کمی و کاستی.