مقدمه :
در این مقطع زمانی ، یاد و نام مبارک پیامبر اعظم از همیشه زنده تر است و این یکی از تدابیر حکمت الهی است .
امروز امت اسلام و ملت ما بیش از پیش به پیغمبر اعظم خود نیازمند است به هدایت ، بشارت و انذار او و به پیام و معنویت و به رحمتی که او به انسانها درس و تعلیم داد .
امروز درس پیغمبر اسلام برای امتش و برای همه بشریت ، درس عالم شدن ، قوی شدن ، درس اخلاق و کرامت ، درس رحمت ، جهاد ، عزت و درس مقاومت است پس نام امسال به طور طبیعی نام مبارک اعظم است .
در سایه این نام و ا ین یاد ملت ما درس های پیغمبر را باید مرور کند و آنها را به درس های زندگی و برنامه ای جاری خود تبدیل کند ملت ما به شاگردی مکتب نبوی و درس محمدی (ص) افتخار می کند ما درس اخلاق و علم آموزی ، رحمت و کرامت و درس وحدتی را به ایشان به ما داد را باید در برنامه ای زندگی خودمان قرار دهیم .
روح خود و فرزندانمان را با قرآن که معجزه پیامبر (ص) است گره بزنیم تا زنگارها را از قلوب بزدائیم و در عمل به اوامر قرآن و ترک خواهی آن سعادت دنیوی و اخروی را دریابیم .
مکه و قریش : در وصف شهر مکه قبل از ظهور اسلام نقل آن است که آن شهر در دره ای تنگ و هلالی شکل و میان دو کوه قرار داشت هوای این دره بسیار گرم و خشک و آب آن از چاههایی است که از بارانهای زمستان و بهار مایه می گرفت .
ته دره که بطحاء نامیده می شد خانه کعبه قرار داشت و پیرامون کعبه مسجدالحرام واقع بود و خانه اهالی تا دامنه کوهها قرار گرفته بود .
اهمیت این شهر در قدیم به واسطه آن بوده که بر سر راه بازرگانی قرار داشته که از یمن به شام و فلسطین و مصر می رفته است .
وجود خانه کعبه هم که در زمان جاهلیت مطاف و مزار مردم بوده براهمیت آن شهرافزوده بود به همین خاطرطوائف مختلف عرب بر سر تصرف آن با هم کشاکش داشته اند قبیله قریش از جمله این قبایل بود که در عصر ظهور اسلام متصرف خانه کعبه بود .
سلطه قریش از زماان قصی بن کلاب آغاز می شود قصی با کمک قریش ها امیر و متولی کعبه شد .
قصی طایفه خود ، قریش را که تا آن زمان اکثر در دره ها و کوههای اطراف شهر می نشستند در محله مرغوب شهر یعنی پیرامون کعبه جا داد و برای آنها دارالندوه را ساخت و مناصب کلید داری و پرچمداری و سقایت و رفادت را به دست گرفت .
نظام سیاسی و اجتماعی قریش : قریش در سایه کعبه دارای موقعیتی ممتاز و بی مانند بود که همه ساله شمار زیادی از قوم عرب بویژه شهرهای حجاز به زیارت کعبه می آمدند و موسم حج زمینه ساز معارفه هایی بود که در رونق اقتصادی بازار مکه نقش ارزشمند داشت .
شش ماه از سال را قریش در دو کوچ تابستانی و زمستانی به سفرهای تجارتی می گذراندند ، به همین جهت قبیله های عرب می کوشیدند روابط خوبی با قریش داشته باشند .
موقعیت کعبه و جاذبه های زیارتی آن زمینه ساز تمدنی برجسته در مکه بود که باعث شد نظام پدید آمده در آن سرزمین در مقایسه با شهرهایی چون یثرب و طائف امتیاز بیشتری داشته باشد به طور کلی پنج مسئولیت محوری در پیوند با کعبه موجب مشارکت تیره های قریش در اداره مکه بود که شامل : پرده داری حرم ( الحجابه ) آب نوشانیدن به زائران ( القایه ) پذیرایی مهمانان ( الرفاده ) رایزنی ( دارالندوه ) امور نظامی و دفاعی ( اللواء ) رقابت در میان فرزندان قصًی : قصی دو پسر به نامهای عبدالدار و عبد مناف داشت که به هنگام پیری مناصب را به پسر بزرگ خود عبدالدار داد اما بعدها بین پسران عبد مناف و پسران عبدالدار اختلاف افتاد و آماده برای جنگ شدند ولی جنگ واقع نشد و طرفین بر آنکه مناصب تقسیم شود صلح کردند و قرار شد کلید و پرچم و ریاست دارالندوه مال عبدالداریها و سقایت و رفادت از آن عبد منافی ها بشود .
در دسته اخیر هاشم که جد سلسله بنی هاشم است متصدی مناصب شد او در عصر خود رجل قریش و مردی توانگر بود که رسم سفر زمستانی و تابستانی را برای قریش معین کرد .
سفر زمستانی ، سفر کاروان تجارت به یمن و سفر تابستانی تجارت به شام و فلسطین بود بدین طریق تجارت قریش به دست پسران عبد مناف منظم و بزرگ شد .
هاشم در طی سفری در شهر یثرب (مدینه ) ازدواج کرد و صاحب فرزندی به نام شیبه شد .
پس از مرگ هاشم ، برادرش مطلب بعد از عمویش مطلب ، مناصب موروث را به دست گرفت .
شخصیت عبدالمطلب : عبدالمطلب از مردان بزرگ قریش بود که در جامعه آن روز مکه در فرهنگ سوداگری برآن حاکم بود از عبدالمطلب به عنوان چهره ای استثنایی یاد می شود که کمتر اعتنایی به زر و زور در او دیده نمی شود .
دو حادثه بزرگ تاریخی و اعجاز آمیز زمینه ساز تجلی روشن تر او شد و عبدالمطلب را در شمار اسطوره های سرزمین حجاز قرار داد .
یکی از این حوادث ، حادثه تهاجم سپاه ابرهه بود .
تهاجم سپاه ابرهه : در پی سلطه پادشاه حبشه بر یمن ، تلاش هایی شد تا معبدی وابسته به پیروان مسیح در برابر کعبه ایجاد شود با شکست این تلاش ، غرور شاه و کارگزاران او جریحه دار شد وتصمیم به ویرانی خانه کعبه گرفتند .
بدین منظور سپاه فیل سوار عظیمی به فرماندهی ابرهه ، شهر مکه را مورد تهاجم قرار دادند .
در جریان این تهاجم ، رمه اشتران عبدالمطلب نیز دستخوش غارت و تاراج شد .
عبدالمطلب برای باز پس گرفتن اشترانش به نزد ابرهه رفت .
شکوه شخصیت عبدالمطلب چنان ابرهه را تحت تأثیر قرار داد که برحسب آن با خود گفت اگر عبدالمطلب از من انصراف از ویرانی کعبه را بخواهد قبول می کنم اما با کمال تعجب ، عبدالمطلب از او خواست که اشترانش را مسترد کند .
ابرهه با دنیایی تعجب از او پرسید : کعبه که رمز شرف و سیادت شماست اینک در خطر است و تو با من از اشتران خود می گویی ؟
عبدالمطلب باخونسردی گفت : من مالک این اشتران هستم و باید در دفاع از حوزه ای بکوشم که به من تعلق دارد خانه کعبه نیز پروردگاری دارد که خود از آن دفاع خواهد کرد .
عبدالمطلب مردم مکه را از سپاه ابرهه دور کرد و در دامنه کوهی با آنها به نیایش با پروردگار خویش پرداختند فرمان تهاجم به خانه کعبه صادر شد .
در حالی که فیل ها از گام برداشتن خودداری می کردند سپاه ابرهه به راه افتاد تا کعبه را ویران کند ناگهان آسمان مکه از ابری تیره و تار شد ابتدا چنین پنداشتند که این ابری طبیعی است اما این ابر ، عذاب و کیفر الهی و پرتوی از خشم خدای ابراهیم بود .
دیری نگذشت که قدرت لشگر آسمانی و مدافعان کعبه در برابر پیل سواران و لشگریان ابرهه به نمایش گذاشته شد .
پرنده هایی کوچک ، هریک با سه سلاح کوچکتر در منقار که همانا سنگریزه هایی بودند ، پیل سواران را هدف قرار دادند .
مردم گریز پیل سواران را به چشم دیدند .
چند سال بعد داستان عبرت آموز آن تهاجم ، سوره ای از قرآن را به خود اختصاص داد .
با شکست ابرهه و سرنوشت پیل سواران ، کعبه بیش از پیش شکوه و عظمت یافت و قریش نیز شرف خود را باور کرد .
در این میان شخصیت عبدالمطلب از قبل بیشتر درخشید و حرمت او به عنوان سید بطحاء پاس داشته شد.
حادثه مهم دیگر در زندگی عبدالمطلب کندن چاه و چشمه زمزم بود .
حفر زمزم : این چشمه که به موجب روایت در زمان اسماعیل پیدا شده از مدتها پیش از عمر عبدالمطلب در فراز و فرود تاریخ مکه ناپدید شده بود .
اینک پس از سالها ، عبدالمطلب با دیدن مکرر خوابی الهام بخش ، مأمور حفر زمزم شد و تصمیم به احیای مجدد زمزم گرفت اما دشمنانش به او می گفتند چطور می خواهی این کار را انجام دهی زیرا تو فقط یک پسر داری و کس دیگری به تو کمک نمی کند ؟
عبدالمطلب در این زمان با خدای خویش نذری کرد که اگر روزی ده پسر داشته باشد یکی را برای خدا قربانی کند .
بدین ترتیب به همراه تنها پسر خود ، حارث دست به کار حفر زمزم شد و در پی چند روز تلاش ، فوران آب او را به اوج کامیابی و نشاط رسانید بخصوص که در دستیابی به زمزم ، گنجی پیدا کرد که حاوی دو غزال زرین بود که قبیلهجرهمی ها در موقع هجرت درآنجا دفن کرده بودند و چند شمشیر و زره هم در درون این گنج قرار داشت .
قریش راجع به تملک چاه آن را متعلق به جد خود اسماعیل می دانستند و برسر گنج با عبدالمطلب درافتادند قرار به قرعه شد .
دو غزال به نام کعبه درآمد و شمشیرها و زره ها به نام عبدالمطلب ، که عبدالمطلب شمشیرها و زره ها را نیز به کعبه بخشید که از شمشیرها دری ساختند و دو غزال را برآن نصب کردند که اینها نخستین زیور خانه کعبه بودند .
از این به بعد سقایه و آب نوشاندن به زائران تشنه کعبه ارزشی بیش از دیگر شئون حرم پیدا کرد و دراختیار داشتن زمزم نشان سیادت و سروری تلقی می شد .
چنین که در زمینه حق عبدالمطلب بر زمزم کشمکش پیش آمد در پی این ماجرا پیشنهاد شد تا حاکمیت را به کاهنی شناخته شده که در شام زندگی می کرد واگذار کنند و حکم او را بپذیرند .
به این منظور عبدالمطلب به همراه بیست تن که نمایندگان بیست قبیله بودند به سوی شام حرکت کرد .
در این سفر عبدالمطلب و همراهانش در بیابانی سوزان دچار بی آبی شدند و مرگ را پیش روی خود دیدند .
برآن شدند برای پیشگیری از اینکه لاشه هایشان خوراک لاشخورها شود هرکس برای خود گوری حفر کند هر که زودتر جان سپرد دیگری او را در چاله ای که حفر کرده دفن کند عبدالمطلب پس از چند لحظه از تسلیم شدن در برابر مرگ خودداری کرد و گفت تا رمق داریم پیش می رویم سخن او نور امید در دلهای بقیه نفرات انداخت و تصمیم به حرکت گرفتند ناگهان از حفره ای که متعلق به عبدالمطلب بود چشمهای آب جوشید که همگی از آن سیراب شدند با دیدن این رویداد همگی گفتند نیاز به حکم کاهن نیست ما همه حق تو را بر زمزم به رسمیت می شناسیم .
ادای نذر : بعد از گذشت سالیانی ، عبدالمطلب صاحب ده پس شد او که نذر کرده بود از این ده پسر یکی را را در راه خدا قربانی کند پسرانش را درون کعبه جمع کرد و به نام یکایک آنها قرعه زد همه بیمش از آن بود که مبادا قرعه بر عبدالله که کوچکترین و محبوب ترین فرزندش بود اصابت کند ولی قرعه به نام عبدالله درآمد پس او در مقام ادای نذر خویش برآن شد که عبدالله را قربانی کند آن روز در تاریخ مکه از روزهای فراموش نشدنی بود که خاطره ی ذبح اسماعیل را به یاد می آورد همه می دانستند که به هیچ وجه نمی توانند عبدالمطلب را از انجام این تعهد دینی منصرف کنند مردم به عبدالمطلب گفتند اگر این کار را کنی از این بعد قربانی کردن فرزند درمیان مردم مرسوم می شود سرانجام عبدالمطلب رضایت داد که در مورد ذبح عبدالله و قربانی کردن شماری اشتران قرعه بکشند .
قرعه ها با افزودن بر شمار اشتران چندان تکرار شد که شمارشان به یکصد رأس رسید و قرعه یکصد شتر را تأیید کرد عبدالمطلب سه بار قرعه زد و هربار همان تأیید شد .
غریو شادی در پی روزها اضطراب و هراس برخواست با قربانی کردن یکصد شتر خیل گرسنگان را برسر سفره ای پذیرا شدند و بدینوسیله آوازه سخاوت عبدالمطلب از مرزهای مکه گذشت .
از آن وقت است که دیه انسان صد شتر شده است .
ازدواج عبدالله و آمنه آوازه عبدالله چنان در سرزمین حجاز و شهر مکه طنین افکنده بود که بی شک ازدواج با او برای هر قبیله و خاندان افتخاری بزرگ بود که این افتخار نصیب آمنه دختر وهب شد .
عبدالمطلب برای عبدالله آمنه دختر وهب رئیس طایفه بنی زهره را به زنی گرفت اما معلوم نیست آن روز که آمنه را به خانه عبدالله می بردند و مورد رشک همه دختران پرآوازه حجاز بود در ژرفای دلش احساس غم از دست دادن همسرش را داشت یا نه ؟
درنخستین ماههای بارداری آمنه ، عبدالله عازم سفری به شام شد در بازگشت از سفر بیمار شد و ناکام از دیدن یگانه فرزند خود در یثرب درگذشت .
پس از چندی ، نوزادی گرانقدر با سرنوشتی پر از رمز و راز در خانه ات غم گرفته ، چشم به جهان گشود .
ولادت پیامبر اکرم به اتفاق شیعه و سنی در سال عام الفیل در ماه ربیع الاول و در روز دوشنبه بعد از طلوع فجر و در بین الطوعین بوده است .
تولد او مصادف شده با خاموش شدن آتشکده فارس ، خشک شدن دریاچه ساوه و ریختن کنگره های طاق کسری .
در موقع ولادت پیغمبر ، جدش عبدالمطلب ، نوزاد را در بغل گرفت ، به کعبه برد و برای او دعا کرد و نامش را محمد نامید .
آمنه نوزاد را 3 روز شیر داد ولی چون درآن روزگار مرسوم بود که نوزادان و کودکان خاندان بزرگ را جهت بالندگی به دایه های بادیه نشین می سپردند .
معمول بود زنهای بدوی به شهر مکه می آمدند تا شیردادن نوزادان را متعهد شوند و از این راه امرار معاش کنند هیچیک از آن زنان ، محمد (ص) را قبول نکرد زیرا او یتیم بود و دایه ها معمولاً چشم به دست پدران داشتند .
در این میان حلیمه سعدیه که به شجاعت و فصاحت معروف بود چون نوزادی را برای شیر دادن پیدا نکرد از ناچاری محمد(ص) را قبول کرد و با خود به بادیه برد .
از این پس زندگی حلیمه زیر بارش هرگونه نعمت و برکت قرار گرفت حلیمه در مدت چهارسال ، گاه کودک را به مکه می آورد و به مادر نیای بزرگوارش نشان می داد بعد از آن کودک را به مادر سپرد .
درگذشت آمنه و عبدالمطلب : وقتی محمد (ص) 6 ساله شد مادرش او را به یثرب ( مدینه ) برای دیدن خویشاوندان پدری خویش که از طایف بنی نجار بودند برد .
در بازگشت از مدینه آمنه درگذشت و محمد (ص) با کنیز پدر خود ام ایمن که در این سفر همراهش بود به مکه بازگشت .
از این پس نگهداری کودک به عهده جدش عبدالمطلب گذارده شد .
وقتی پیامبر به 8 سالگی رسید عبدالمطلب نیز درگذشت و سرپرستی محمد(ص) به عمویش ابوطالب که تنگدستی بزرگوار بود واگذار شد .
مشکلات سالهای یتیمی پیامبر چنان بود که خداوند در آغاز دشواری های همه جانبه بعثت از آن یاد می کند .
بزرگواری شخصیت ابوطالب ، بستر کرامت کامل آسمانی محمد شد و راه زندگی او را از قعر روابط انحراف زا و ویرانگر اجتماع بیرون کشید و به عالی ترین درجات انسانی و الهی رساند او به همراهی همسرش فاطمه بنت اسد در نگهداری از محمد بسیار کوشید .
پیشه شبانی پیامبر (ص) : محمد(ص) براساس سنت جوامع قدیم که کودکان را از آغاز سن رشد به فعالیت و مشارکت در اقتصاد خانواده وامی داشتند به سبب ناکامی بودن درآمد ابوطالب ، تصمیم گرفت مانند بسیاری از پیامبران ، شبانی را پیشه کند .
این پیشه نوعی تمرین شکیبایی بود و بهانه ای برای دوری از شهر و محیطی باشد که نمی پسندید تا بتواند به پرورش نهال فضایل باطنی و اندیشه پرداخته و در شگفتی های کتاب هستی فرصتی مناسب داشته باشد .
تجربه سفر : پیغمبر در سن دوازده سالگی با ابوطالب به شام رفت و در بصری راهبی به نام بحیرا ، از روی آثار و علاماتی که در محمد (ص) دید ، پیغمبر آینده را شناخت و از خطر سفر در مورد او به ابوطالب گوشزد کرد و بر ضرورت احتیاط بیشتر در پاسداری از وی که نه امانت عبدالمطلب که امانت تاریخ است ، تأکید کرد .
ابوطالب نیز هشدار راهب را جدی گرفت و محمد (ص) را به مکه بازگرداند .
جوانی : دوران جوانی زمان شکوفایی غرایز و گاه انحراف ها و آلودگی های انسان است ، بویژه در فضای تیره جامعه حجاز که حتی کهنسالان به گونه ای شرم آور در آلودگی به سر می بردند و پرچم سیاه به علامت جاهلیت بر فراز برخی از خانه ها نصب شده بود .
در این موقعیت محمد(ص) هرگز تأثیر نادرست نپذیرفت و چنان در درستی و صداقت شهره شد که حتی دشمنانش او را امین می خواندند .
از وقایعی تلخ که با دوران جوانی پیامبر مصادف شد داستان جنگی است که حرب فجار نام گرفت جنگی که ضمن آن حرمت ماههای حرام شکست و زیان های زیاد به هماره قربانی های فراوان به بار آورد .
در 20 سالگی با شرکت در پیمان جوانمردی و نیکوکاری حلف الفضول به دادخواهی ستمدیدگان برخاست .
محتوای این پیمان ، هم سوگند شدن قبیله هایی چند بود در دفاع از هر انسانی که در مکه و حرم امن الهی مظلوم واقع شده و به او ستمی روا شود .
در 25 سالگی در رویداد تعمیر مکه در میان مردمی متعصب ، با خردمندی و فرزانگی داوری کرد و ضمن احترام به همه گروهها و شرکت دادن نمایندگان همه قبایل ، حجرالاسود را به جای خویش بازگرداند .
تجارت : در25 سالگی ، سرپرستی کاروانی تجاری را به مقصد شام پذیرفت .
سرمایه گذار دراین تجارت ، بانوی پرآوازه و ثروتمند حجاز، دیجه بود .
آوازه امانت داری محمد(ص) و دیگر برجستگی های وی زمینه ساز همکاری او با خدیجه شد .
البته بنا به شواهدی نقش ابوطالب در برقراری این همکاری تأکید می شود .
اعتماد زیاد خدیجه به محمد (ص) باعث سرمایه گذاری کلانی در این تجارت شد تا اینکه پیغمبر همراه میسره غلام خدیجه ، با کالاهای او به شام رفت ، نتیجه مشاهدات میسره از کرامات محمد (ص) در این سفر باعث شیفتگی خدیجه به آن حضرت شد .
ازدواج : نخستین تجربه تجارت محمد(ص) ، تجربه ای موفق با سودی سرشار بود .
زیرا خدیجه سهم آن حضرت را بیش از آنچه متعارف بود منظور داشته بود .
به هرحال این سفر زمینه ساز ازدواج آن حضرت با خدیجه شد .
خدیجه بانوی فهیم و ثروتمند مکه که از زنان ممتاز جزیره العرب به شمار می آمد با آنکه دو شوهر پیشین او مرده بودند شادابی و جوانی خود را حفظ کرده و خواستگاران اشراف خویش را که از بزرگان قریش بودند ناامید ساخته بود .
با هوشیاری از فضیلت امین قریش ، زمینه خواستگاری را فراهم کرد .
مشکل کمبود دستمایه زندگی و مقدمات ازدواج آن حضرت را حل کرد و تصمیم گرفت مهریه و هزینه های عروسی را بپردازد .
بدین ترتیب پیامبر در 25 سالگی با خدیجه که 40 سال داشت ازدواج کرد و در شمار ثروتمندترین شخصیت های حجاز قرار گرفت .
بدینوسیله داستان چنین ازدواجی ، خبر روز مکه شد .
از این پس پیامبر در خانه ی خدیجه مسکن داشت و نسبت به او کمال محبت و احترام را می ورزید .
خدیجه نیز خود را کنیز محمد (ص) خواند و هرچه داشت نثارآن حضرت کرد .
رفتارآن حضرت در جلب رضایت خدیجه و بخشیدن اموالش به تهیدستان ، بی توجهی به ثروت اندوزی ، آزاد کردن زید بن حارثه از قید بردگی و ارج نهادن به او ، مشعلی بود که به زودی خدیجه را از دهلیز وجود محمد (ص) عبور داد و مقامی بالاتر از مریم و زنان برجسته تاریخ یافت و خداوند نیز گوهری چون فاطمه (ص) که برآیند همه فضیلت هاست به وی ارزانی داشت .
پیامبر و همسران متعدد : پیامبر 28 سال از عمر خود را که در واقع تمام دوران جوانی اش به شمار می آمد با خدیجه گذراند و تا او زنده بود زن دیگر نگرفت .
ازدواج های پیامبر به خاطر مسائل جنسی و غریزی نبود و تمام ازدواج های مکرر ایشان در 10 سال آخر عمرشان بود .
از میان زنان پیامبر اکرم (ص) تنها یکی دختر بود که او عایشه نام داشت و در هنگام عقد 6 ساله بود چند سالی در عقد بود تا آنکه 9 ساله شد .
آیا مردی که قصد هوسرانی دارد سه سال منتظر می ماند که 6 ساله ای 9 ساله شود ؟
ازدواج با آن زنان به خاطر آن بود که در آن زمان رسم بود قبیله ها از بستگان و دامادهای خود حمایت می کردند و پیامبر اکرم تشخیص داد با چندین قبیله فامیل شود تا حمایت قبیله ها را برای پیشرفت اهداف خود داشته باشد و هم اینکه قبایل نسبت به هم حسادت نکنند عجیب آنکه پیامبر حتی بعضی از همسرانش را ندید .
زمانی که ابوسفیان و معاویه مسلمان نشده بودند ، خواهر معاویه و شوهرش مسلمان شدند و به حبشه هجرت کردند ولی شوهرش در حبشه مسیحی شد این زن که می بایست از همسرش جدا شود ، نمی توانست به خانه پدر و برادر مشرک خود برگردد .
حضرت او را به عقد خود درآورد تا مرهمی برای ضربه های روحی و اجتماعی او باشد .
بعضی از این ازدواج ها برای شکستن سنت های غلط جاهلی بود .
چنانکه در جاهلیت عقیده داشتند انسان نمی تواند همسر فرزند خود و همسر فرزنده خوانده خود را بگیرد .
بعد از اینکه زید همسرش را طلاق داد پیامبر به فرمان خدا او را به عقد خود درآورد تا سنت جاهلیت را بشکند .
یکی از ازدواج های پیامبر با زن اسیری بود که این عمل سبب محبت مردم به اسرا و شخصیت آنان شد به همین خاطر مردم بسیاری از اسرا را آزاد کردند .
سیره پیامبر و کلید معاشرت با مردم : پیامبر اکرم (ص) در همه زمینه ها بهترین الگو است وجود پیامبر (ص) برای بشریت منت است و برای هستی ، رحمت است .
او پرچم نجات و معدن کرامت است .
در عظمت او همین بس که برای سفر آسمانی اش ، مرکب آسمانی حاضر می شد اما فروتنی اش تا آنجا بود که بر الاغ بی جهاز سوار می شد .
جبرئیل از طرف خدا به او سلام می رساند و او در مقام تواضع به کودکان مکه سلام می کرد .
از یک سو به معراج می رفت و از یک سو دعوت برده ای را برای غذایی ساده در فاصله ای دور می پذیرفت .
دلسوز و مهربان بود تا آنجا که لباس خویش را فروخت مقداری به کنیزی داد که پول خویش را گم کرده بود و برای برهنه ای لباس خرید .
برخلاف رهبرانی که هنگام خطر ، اول جان خود را از حادثه به در می برند ، ایشان هنگام هجرت از مکه به مدینه ، ابتدا مسلمانان را فرستادند و بعد خودشان هجرت کردند .
در کارهایی که از طرف خدا فرمان مخصوصی صادر نشده و کار به خود امت واگذار شده بود ، با مردم مشورت می کرد و حتی در مواردی ، رأی دیگران را بر نظر خود مقدم می داشت .
در جنگ احد شورایی تشکیل داد و درباره اینکه برای جنگیدن از مدینه بیرون بروند و یا در مدینه سنگر بگیرند مشورت نمود و اکثر جوانانی که از یاران پیامبر بودند به بیرون رفتن از مدینه تمایل نشان دادند و پیامبر رأی جوانان پرشور و مؤمن را بر رأی دیگران و حتی رأی خود مقدم شمرد ولی در مبارزه همیشه پیشگام بر دیگران بود .
پیامبر (ص) بسیار مهمان نواز بود و مهمانان خویش را تکریم می نمود .
در زمانی که داشتن دخترننگ بود پیامبر(ص) درباره دختران سفارش می فرمودند که بهترین فرزندان شما دخترانند .
در اجرای قوانین ، میان هیچکس فرقی نمی گذاشت .
برای کودکان اصحاب مسابقه و برای برنده های مسابقه ، جایزه تعیین می کرد هدف پیامبر از مسابقه این بود که اسب سوار و تیرانداز شرکت کننده بتواند فردا برای دفاع از مکتب و مبارزه با ستمگران بکار آید .
پیامبر(ص) همیشه سعی داشت مردم را از جهل و خرافه دور کرده و از فکر غلط مردم سوء استفاده نکند .
مثلاً زمانی که فرزندش ابراهیم در کودکی از دنیا رفت اندکی بعد خورشید گرفت مردم فکر کردند خورشید گرفتگی به خاطر فوت ابراهیم است ولی پیامبر(ص) فوراً مردم را جمع کرد و فرمودند گرفتن خورشید ربطی به مرگ فرزند او نداشته است .
برای مردم پدر بود و همه نزد او مساوی بودند به همین دلیل با غنی و فقیر یکسان برخوردمی نمود .
در جلسات دایره وار می نشست که بالا و پایین مجلس مشخص نباشد .
طوری برخورد می کرد که هرکس خیال می کرد محبوب ترین فرد نزد پیامبر ، خود اوست .
مجلس او ، مجلس حلم و حیا و صدق و امانت بود و در گفتگو از جدال و سخنان غیرلازم خودداری می کرد .
کسی را از خود مأیوس نمی کرد و اگر کسی حاجتی می خواست سعی در انجام آن می کرد .
با فقرا می نشست و با مساکین غذا می خورد و نسبت به فرهیختگان عنایت داشت هرگز از کسی انتقام نگرفت بلکه او را می بخشید .
منابع : تاریخ تحلیلی صدر اسلام .
مؤلف : محمد نصیری تاریخ اسلام .
تألیف : دکتر علی اکبر فیاض سیره پیامبر اکرم (ص) با نگاهی به قرآن کریم .
مؤلف محسن قرائتی تاریخ اسلام .
عبدالمجید معادیخواه آموزه های فردی و اجتماعی از دوران نوجوانی و جوانی پیشوایان دین .
مؤلف : کمال الدین غراب