دانلود مقاله گناه

Word 373 KB 14184 130
مشخص نشده مشخص نشده الهیات - معارف اسلامی - اندیشه اسلامی
قیمت قدیم:۳۰,۰۰۰ تومان
قیمت: ۲۴,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
کلمات کلیدی: گناه
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • محضرهایى که از احترام ویژه‏اى برخوردارند
    همان طور که گفته شد:محترم بودن محضر حاضر و لزوم احترام آن منوط به‏چیزى نیست، بلکه نفس حضور او-هر کس که باشد-چنین اقتضایى دارد.


    اکنون سخن ما این است که اگر فردى که در محضر او هستیم شخص خاصى‏باشد، مثلا داراى پست و مقامى، یا وصفى از اوصاف کمالى باشد، حکم مزبورتشدید مى‏شود و به اقتضاى فطرت، احترام آن محضر، لازم‏تر و واجب‏تر است.در این جا براى روشن‏تر شدن مطلب به برخى موارد اشاره مى‏شود:
    الف)محضر فرد کامل
    از جمله مواردى که محضر از احترام فوق العاده‏اى برخوردار است و هتک‏حرمت آن قباحت‏بیشترى دارد، محضر فرد کامل است;بدین معنا که محضرشخص کامل نزد شخص ناقص، محترم‏تر و هتک حرمت آن قبیح‏تر است;مثلااگر شما در یکى از فنون، حظ و بهره‏اى داشته باشید و اتفاق بیفتد که در محضرشخصى حاضر شوید که ورود وى و تخصصش در آن فن از شما بیشتر بوده بلکه‏سر آمد همه باشد، آیا محضر او را محترم نمى‏شمارید؟آیا به خود اجازه مى‏دهیدکه در حضور او عملى یا سخنى که موجب هتک حرمت آن محضر است انجام‏دهید؟


    بى‏شک محضر او را محترم شمرده و از هتک حرمت ایشان پرهیز مى‏کنید.فطرت شما به شما حکم مى‏کند که اى ناقص!حرمت محضر کامل را هتک مکن‏و آن را محترم بشمار.


    بنابر این، باید از کسى که مى‏گوید:من نمى‏توانم گناه نکنم.پرسید:آیاخداوند را کامل مى‏دانى یا خیر؟اگر بگوید:خیر، سخنى را که تمام خدا پرستان‏در بطلان آن متفقند بر زبان آورده است، و اگر بگوید:آرى، باید از او پرسید:این‏خداوندى که به اعتراف خودت کامل است، آیا بر جمیع احوال و کردار و گفتار تومطلع و ناظر و حاضر است‏یا خیر؟اگر بگوید:خیر، باز بر خلاف همه الهیون‏سخن گفته است، و اگر بگوید:آرى، باید از وى پرسید:آیا خود را در مقابل‏خداوند کامل، ناقص مى‏دانى یا خیر؟اگر بگوید:نه، من نیز مانند او کامل‏هستم، باز هم بر خلاف ضرورت سخن رانده است و اگر بگوید:آرى، خود راناقص مى‏دانم، باید بدو گفت:اى آن که به نقص خود و کمال خداوند معترفى واو را بر خود ناظر و خود را در محضر او مى‏دانى و به حکم فطرتت محضر کامل‏را براى ناقص محترم مى‏شمارى، چرا ادب محضر کامل را مراعات نمى‏کنى واز ارتکاب امور خلاف شؤون او پروایى ندارى؟چرا با فطرت خویش در افتاده وبر خلاف اقتضاى آن عمل مى‏کنى؟


    ب)محضر عالم یکى دیگر از مواردى که محضر از احترام بیشترى برخوردار است، محضرعالم است.محضر عالم براى شخص جاهل محترم‏تر و هتک حرمت آن قبیح‏تراست;اگر عالم و جاهل هر دو در یک محضر اجتماع کنند، جاهل در حضورعالم دست از پا خطا نمى‏کند و جانب رضایت او را رعایت مى‏کند.حال با توجه به این مطلب، باید از کسى که به گناه تن مى‏دهد، پرسید:آیاخداوند را عالم نمى‏دانى که محضرش را حرمت نمى‏نهى؟یا این که او را اصلاحاضر محسوب نمى‏کنى که بى‏حساب و کتاب، به هر عملى دست مى‏زنى؟و یااین که محضر عالم و حاضر را محترم نمى‏دانى که از ارتکاب هر گناهى فروگذارى‏نمى‏کنى؟

    هر یک از امور مزبور مستلزم محذورى است;زیرا امر اول و دوم مستلزم‏امرى هستند که همه خدا پرستان آن را انکار مى‏کنند و امر سوم هم طبق آنچه ذکرشد، اقدام علیه فطرت است.

    ج)محضر معلم از جمله مواردى که محضر حاضر به حکم فطرت از احترام بالاترى برخوردارمى‏باشد، محضر معلم است.محضر معلم براى متعلم، محترم‏تر و بدین جهت‏که محترم‏تر است هتک حرمتش قبیح‏تر است.متعلم به اقتضاى فطرتش در مقابل‏معلم خویش کرنش و خضوع دارد و هیچ گاه به خود اجازه نمى‏دهد که در حضوراو عملى بر خلاف شان یا رضاى او مرتکب گردد.

    حضرت استاد آیه الله حسن حسن زاده آملى-حفظه الله تعالى-بارهامى‏فرمودند:بنده حریم اساتیدم را بسیار حفظ مى‏کردم در حضور آنها به دیوار تکیه نمى‏دادم، چهار زانو نمى‏نشستم، هنگام سؤال حرف‏ها را زیاد تکرار نمى‏کردم، با آنها به‏چون و چرا نمى‏پرداختم، این همه به خاطر آن بود که مبادا سبب رنجش آنها فراهم‏آید و دلگیر شوند.

    معظم له بار دیگرى ابراز فرمودند:من یک وقتى در محضر حضرت استاد الهى قمشه‏اى-رضوان الله تعالى علیه-بودم، ایشان چهار زانو نشسته بود و پاى راستشان از زیر عبا بیرون بود من که‏پهلوى ایشان نشسته بودم خم شدم و کف پاى ایشان را بوسیدم.ایشان به من‏فرمودند:چرا این کار را کردى؟بنده عرض کردم:من لیاقت ندارم که دست‏شمارا ببوسم، همین که پاى شما را ببوسم براى بنده خیلى مایه مباهات است.

    غرض از این نقل آن که دانسته شود، متعلم در حضور معلم خویش تا چه‏اندازه خاضع است و محضر وى را محترم شمرده و از ارتکاب اعمال ناپسنداجتناب مى‏کند.

    بنابر این، باید گفت:اى آن که مى‏گویى:من به گناه مبتلا هستم و نمى‏توانم‏گناه نکنم، تو باید یک از امور ذیل را بپذیرى:یا باید خداوند را معلم خود ندانى‏و یا باید خود را در محضر خدا ندانسته و او را بر خود و اعمال و احوالت ناظرحساب نکنى و یا باید محضر استاد و معلم خود را محترم نشمارى.کدام یک ازامور مزبور را مى‏پذیرى؟آیا مى‏توانى خداوند را معلم خویش ندانى؟

    بى‏شک پاسخت منفى است، چرا که تو خود را مسلمان مى‏دانى و به قرآن‏اعتقاد دارى و در قرآن مجید چنین مى‏خوانى: «بسم الله الرحمن الرحیم اقرا باسم ربک الذى خلق خلق الانسان من علق اقرا و ربک الاکرم الذى علم بالقلم علم الانسان ما لم یعلم (1) ; به نام‏خداوندى که رحمت رحمانى‏اش عام و فراگیر و رحمت رحیمى او خاص مؤمنان‏است.بخوان به نام پروردگارت که آفرید.آفرید انسان را از خون بسته.بخوان که‏پروردگارت گرامى‏تر است.همانى که به وسیله قلم آموخت.آموخت انسان راآنچه نمى‏دانست.» در آیات فوق خداوند خود را معلم و آموزگار انسان معرفى فرموده است.پس‏نمى‏توانى معلم بودن خدا را منکر شوى.بدیهى است‏بر سر سفره علمى هر کس که بنشینى، در حقیقت‏بر سر سفره خدا نشسته‏اى.همان طور که اگر بر سفره طعام‏هر کس بنشینى، در حقیقت‏بر سر سفره خدا نشسته‏اى و از رزق او ارتزاق‏کرده‏اى;زیرا: ان الله هو الرزاق ذو القوه المتین (2) .

    پس امر اول(انکار معلم بودن خدا)را نمى‏توانى بپذیرى و بر اساس آنچه‏پیش‏تر گفته شد به امر دوم(این که خود را در محضر خداوند ندانى)نیز نمى‏توانى‏ملتزم گردى.

    اما امر سوم:آیا مى‏توانى چنین ادعا کنى که فطرت تو احترام به معلم راضرورى نمى‏داند و محضر او را محترم نمى‏شمارد؟قطعا خیر.بنابر این، تو که‏خدا را معلم خویش مى‏دانى و او را بر خود و اعمال خود حاضر و ناظر مى‏بینى وبه حکم فطرتت، محضر معلم را محترم مى‏شمارى، چاره‏اى ندارى جز آن که‏همیشه و در همه حال، مواظب اعمالت‏باشى و از ارتکاب هر عملى که موردسخط و غضب خداوند است، پرهیز کنى.

    د)محضر مقتدر یکى دیگر از مواردى که محضر از احترام ویژه‏اى برخوردار است و هتک‏حرمت آن قباحت‏بیشترى دارد، محضر مقتدر است و براى شخص ضعیف‏محترم‏تر است.این امر حتى در عالم حیوانات که از فطرت انسانى بى‏بهره‏اند نیزمعتبر مى‏باشد چه رسد به عالم انسان.

    اینک باید از کسى که مرتکب معصیت مى‏شود پرسید:اى انسان!تو آیا خدا رامقتدر نمى‏دانى که در حضور وى دست‏به عصیان مى‏زنى؟یا این که خدا را حاضرنمى‏بینى؟و یا این که محضر مقتدر را محترم نمى‏شمارى؟

    بى‏شک به اقتضاى ایمانت نمى‏توانى اقتدار و حضور خداوند را منکر شوى، و نیز به حکم فطرتت نمى‏توانى محضر فرد مقتدر را محترم ندارى.

    بنابر این، با چه توجیهى آگاهانه مرتکب گناه مى‏شوى و حرمت محضر فردمقتدر را مى‏شکنى؟یا باید از ایمان خویش دست‏بشویى و یا از انسانیتت، و هرکدام از این دو امر برایت محذورى به دنبال دارد که گمان نمى‏رود زیر بار آن رفته‏و بدان ملتزم شوى.

    پس اى عزیز!به هوش باش و حرمت محضر خدا را به عنوان محضر، کامل، عالم، معلم و به عنوان محضر مقتدر که به حکم فطرتت همه آنها محترمند، نگاه‏دار و آن را به بهانه‏هاى واهى هتک مکن و فطرت خدا آشنا و وجدان آگاهت را زیرپاهاى امیال و خواسته‏هاى نفسانى و وسوسه‏هاى شیطانى ضایع مساز.

    این را نیز بدان که اگر به این توصیه‏ها بى‏اعتنا باشى و آنها را نادیده انگارى، علاوه بر این که در قیامت، در محکمه عدل الهى، محکومى و هیچ عذر و بهانه‏اى‏ندارى، در محکمه وجدان و فطرت خویش نیز محکوم و شرمنده‏اى و هیچ گونه‏اعتذارى از تو پذیرفته نیست.

    حرمت محضر خدا از دیدگاه قرآن در این جا مناسب است توجهى به قول خداى تبارک و تعالى در سوره فصلت‏داشته باشیم که مى‏فرماید: اعملوا ما شئتم انه بما تعملون بصیر (3) ;هر آنچه مى‏خواهید انجام دهید، بى‏گمان او به آنچه مى‏کنید بیناست.» حق تعالى در این آیه شریفه به انجام دادن آنچه خواست مخاطبان بدان تعلق‏گیرد، امر مى‏فرماید.بى‏شک این امر، امر حقیقى نیست.بلکه امرى است‏تهدیدى.پیداست هر جایى که تهدیدى در کار باشد، باید چیزى به عنوان پشتوانه تهدید وجود داشته باشد که مخاطب با توجه به آن چیز، حساب کار خود را بکند واز اعمال خلاف رضاى تهدید کننده دست‏بردارد;مثلا مادرى کودک بازى گوش‏خود را تهدید کرده و مى‏گوید:هر کارى که دلت مى‏خواهد، انجام بده، اما این‏را هم بدان وقتى که پدرت به خانه آمد تمام آنچه را انجام داده‏اى به او گزارش‏مى‏کنم.

    در این مثال، مادر به کودک خود، به گونه تهدید آمیزى دستور مى‏دهد و بدومى‏گوید:هر چه مى‏خواهى بکن، ولى در کنار این دستور، گزارش به پدر را که‏کودک از آن هراس دارد و با توجه به آن از شرارت و شیطنت دست مى‏کشد، مطرح مى‏کند.باشد که این امر موجب شود تا کودک بازى گوش شرور، ازشرارت دست کشیده و مطابق خواسته مادر رفتار کند.

    حال باید دید خداى تبارک و تعالى در آیه فوق، مخاطبان را به چه چیزى تهدیدکرده است؟آیا آنها را به عذاب‏هاى اخروى تهدید فرموده یا آن که از عقوبت‏هاى‏دنیوى ترسانده است؟و خلاصه کلام:خداوند در آیه شریفه چه چیزى را به عنوان‏پشتوانه امر تهدید آمیز خود مطرح نموده است، که اگر انسان بدان توجه کند بایدبترسد و حساب کار خویش را برسد و از اعمال ناشایسته ست‏بردارد؟

    در جواب گوییم:خداى تبارک و تعالى در آیه شریفه فقط یک نکته را به عنوان‏پشتوانه تهدید ذکر نموده است که اگر مخاطب بدان نکته توجه کند، باید دست ازپا خطا نکند و آن این که: انه بما تعملون بصیر ; (4) بى‏گمان او به آنچه انجام‏مى‏دهید بیناست.

    »نمى‏فرماید هر چه را که مى‏خواهید انجام دهید، ولى بدانید که‏عذاب دردناک ابدى در انتظار شماست، بلکه مى‏فرماید:اى انسان‏ها!هر عملى‏که دلتان مى‏خواهد، انجام دهید، ولى این را نیز بدانید که همه در محضر اوهستید و او مى‏بیند و بر همه اعمالتان مطلع است و شما اگر به انسانیت‏خویش باقى باشید، همین که بدانید در محضر او مى‏باشید کافى است که بترسید و دست‏از پا خطا نکنید و در حضور حق تعالى به هر کارى دست نزنید.خداوند در سوره‏توبه نیز مى‏فرماید: و قل اعملوا فسیرى الله عملکم و رسوله و المؤمنون (5) ;اى پیامبر!به مردم‏بگو:هر عملى که مى‏خواهید[چه خیر و چه شر]انجام دهید.پس خدا و رسول‏او و مؤمنان، عمل شما را مى‏بینند.» این آیه، از نظر این که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و بندگان خاص خدا را در شهود ورؤیت اعمال داخل کرده است، دلالتش از آیه سوره فصلت‏بر مطلوب بیشتراست.بدین معنا که(طبق این آیه)انسان نه تنها در محضر خداست، بلکه درمحضر رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و محضر بندگان خاص او نیز هست.

    بنابر این، پیام آیه سوره توبه این است:اى کسانى که به خدا و رسول او اعتقاددارید!بدانید که شما در محضر و دید خدا و رسول خدا و مؤمنان خاص و بندگان‏مخلص او هستید، لذا مواظب اعمال خویش باشید و توجه کنید که چه مى‏کنید.مبادا در محضر آنان کارى کنید که موجب سرافکندگى خودتان و هتک حرمت آنان‏شود.

    نمونه‏اى از اشراف ملکوتیان بر اعمال دیگران روزى حضرت استاد حسن زاده-حفظه الله تعالى-نقل فرمودند: «ما را با حضرت استاد محمد حسن قاضى طباطبایى-برادر مرحوم علامه‏طباطبایى، صاحب تفسیر قیم المیزان-قضایایى بود.گاه گاهى به من از حالات‏درونى‏ام خبر مى‏داد.ارتباطش با عالم ارواح بسیار قوى بود.آن جناب، بارى‏ابراز داشتند هر گاه که برایم مشکلى پیش بیاید و از حلش عاجز باشم به محضر شریف مرحوم آقا سید على قاضى طباطبایى-که در آن موقع سال‏ها از وفات آن‏مرحوم گذشته بود و آن جناب از نشئه دنیا رخت‏بربسته و به دیار باقى شتافته‏بودند-تشرف حاصل مى‏کنم و مشکل خود را از جناب ایشان مى‏پرسم و ایشان‏هم جواب عنایت مى‏فرمایند.

    این جانب به محضر شریف آقا سید محمد حسن-رضوان الله تعالى علیه-عرض کردم آقاى من!هر گاه که به محضر آقا سید على قاضى-رحمه الله‏علیه-مشرف شدید سلام ما را هم به محضر ایشان ابلاغ کنید و به ایشان بگویید:فلانى از شما التماس دعا دارد.

    مرحوم آقا سید محمد حسن قاضى، نیز استدعاى‏مرا پذیرفتند و وعده کردند که اگر به محضر مرحوم آقا سید على قاضى مشرف‏شدند، خواسته مرا به آن جناب عرضه کنند.آن زمان سپرى شد تا این که مرحوم‏آقا سید محمد حسن به تبریز منتقل شدند و من هم که درس و بحثم به خاطرتعطیلات تابستانى تعطیل شده بود، قم را به مقصد شهر خودمان آمل ترک کردم ودر آن جا اشتغالاتى از قبیل درس و بحث و منبر...براى خودم ترتیب دادم.

    تابستان بود و هوا خیلى گرم، کارهاى مسجد و درس و بحث و منبر هم به‏قدرى زیاد بود که هر گاه به منزل مى‏آمدم خسته و کوفته بودم و بعد از صرف‏ناهار، نیاز شدیدى به خواب و استراحت داشتم.

    در یکى از روزها که از کارهاى روز مره فارغ شده و به منزل بازگشته بودم، بعد از صرف ناهار، رفتم که بخوابم، ولى زمانى نگذشت که سر و صداى بچه‏هابالا گرفت و اوضاع طورى شد که نتوانستم بخوابم.من که بسیار خسته بودم و ازطرف دیگر سر و صداى بچه‏ها مزاحم خوابم گردیده بود، به قدرى عصبانى شدم‏که بلند شدم و بچه‏ها را دنبال کردم.یکى از آنها که بزرگ‏تر از همه بود از دستم‏گریخت و یک نفر دیگرشان را-که متوسط بود و مى‏خواست‏بگریزد-پاى پنجره‏گرفتم و مشتى به پشت او کوفتم و یک نفر دیگرشان را-که از همه کوچک‏تر بود-تا داخل حیاط دنبال کردم و بالاخره در گوشه حیاط به دام افتاد و هیچ راه گریزى‏نداشت.این بچه که خود را گرفتار دید و تمام راه‏ها را به روى خود بسته یافت، ناگهان خود را در آغوش من افکند و از شر من به خود من پناه آورد.

    بنده از این کار، بسیار متاثر شده و در حقیقت من به دام افتادم و بچه مرا با این‏کار شکار کرد.ناگهان به خود آمدم و از خود و کار خود بسیار شرمنده و ناراحت‏شدم و خلاصه دلم گرفت و اندوه شدیدى به من دست داد.با یک دنیا شرمندگى‏و ناراحتى به داخل اتاق برگشتم و براى بار دوم، رفتم که بخوابم، ولى هر چه‏سعى کردم که بخوابم خوابم نبرد.ناگزیر بلند شدم و با خود گفتم:بروم بازار وبراى بچه‏ها چیزى بگیرم و آنها را از این طریق خوشحال کرده و دلشان را به دست‏آورم.همین کار را نیز کردم.رفتم براى هر کدام از آنها چیزى گرفتم و آنها رانوازش کردم و بالاخره خوشحال شدند.ولى تنها چیزى که تغییر نکرد و به جاى‏خود باقى مانده بود گرفتگى درونى و اندوه شدید خود من بود که بیچاره‏ام کرده‏بود;وقتى که دیدم نمى‏توانم آرام باشم و به حال عادى برگردم، تصمیم گرفتم ازآمل خارج شده و مسافرتى-هر چند کوتاه-به جایى داشته باشم;لذا به مادربچه‏ها گفتم:من تصمیم دارم به تهران بروم.اگر امشب و فردا شب را برنگشتم‏نگران نباشید.عصر همان روز به طرف تهران حرکت کردم.اول مغرب به تهران‏رسیدم.آن شب را در یکى از مدارس به سر بردم.صبح فرداى آن شب سراغ گاراژماشین‏هاى تبریز را گرفتم، رفتم دیدم یک اتوبوس آماده حرکت است.بلیت‏گرفته و سوار شدم.آن روز و آن شب را در راه بودیم.اول اذان صبح به مقصدرسیدیم.در ابتدا سراغ مدرسه‏اى را گرفتم تا بدان جا رفته و نماز صبح را به جاآورم.مدرسه طالبیه را نشان دادند.به سوى مدرسه طالبیه حرکت کردم و نمازصبح را در آن جا به جا آوردم.صبر کردم تا این که کم کم آفتاب بر آمد.از طلاب‏مدرسه سراغ منزل حضرت استاد سید محمد حسن الهى طباطبایى را گرفتم.آنهانیز آدرس منزل ایشان را به من دادند.و من روانه شدم.منزل را که یافتم در آن راکوفتم.خانمى پشت در آمد.گفتم:منزل آقا سید محمد حسن طباطبایى را مى‏خواهم.گفت:همین جاست.گفتم به آقا بگویید:فلانى است و قصدزیارت شما را دارد.خانم رفت و پس از لحظاتى خود آقا آمدند.بعد از سلام واحوال پرسى مرا به داخل منزل فرا خواندند.رفتم داخل و نشستم.در همان‏ابتداى امر جناب ایشان فرمودند:من در فکر این بودم که چگونه شما را پیدا کرده‏تا مطلبى را به شما بگویم.ولى بحمد الله خودتان آمدید و زحمت مرا کم‏کردید.گفتم:خیر باشد بفرمایید.

    ایشان فرمودند:دیشب را با مرحوم قاضى محشور بودم و چون شماگفته بودید:اگر به حضور ایشان رسیدم سلام شما را به ایشان رسانده و بگویم‏فلانى التماس دعا دارد، لذا به حضور مرحوم قاضى عرض کردم:فلانى سلام‏رسانده و از شما التماس دعا دارد، اما مرحوم قاضى از شما گله‏مند بود عرض‏کردم:چطور؟فرمود:آقاى قاضى فرمودند:از قول من به آقاى حسن زاده‏بگویید:چگونه هوس این راه را دارد در حالى که رفتارش با بچه‏ها آن گونه است؟من که خیلى شکسته شده بودم، با یک دنیا شرمندگى عرض کردم:آقاى من!به‏خداوند قسم، اصلا من عادت ندارم با بچه‏ها دربیفتم.این دفعه هم نمى‏دانم چرااین گونه شد، ولى مطمئنا همان گونه که نخستین بار بود، آخرین بار نیز خواهدبود و تکرار نخواهد شد.

    من على رغم این که تصمیم داشتم شب را در منزل ایشان بمانم از شدت خجالت‏و شرمندگى نتوانستم آن شب را در آن جا به سر ببرم، لذا از محضرشان خداحافظى‏کرده و شب را در هتلى به صبح رساندم و صبح هم از تبریز خارج شدم.» غرض از نقل حکایت مزبور این بود که خاطر نشان گردد من و تو و دیگران سررا در لاک خود فرو برده و هر کارى را که هواهاى نفسانى و امیال شیطانى دیکته‏مى‏کنند، مرتکب مى‏شویم، غافل از آن که علاوه بر خدا و رسول او، ارواح اولیاو مؤمنین و ساکنان عالم ملکوت، همه بر ما مشرفند و تمام اعمال و کردارو رفتار ما را زیر نظر دارند و بر احوال ما مطلعند، هر چند که ما در حجابیم و آنها رانمى‏بینیم، ولى باید بدانیم که ندیدن ما مجوز آزادى ما در انجام هر عملى نیست، چرا که ملاک در لزوم حرمت گذارى محضر آنان این است که آنها ما را مى‏بینند، نه‏این که ما آنها را ببینیم.همین که آنان ما را ببینند و ما نیز بدانیم که در محضر آنهاهستیم، کافى است که حرمت محضرشان را پاس بداریم و آن را هتک نکنیم.

    به عنوان مثال:اگر جماعتى نابینا در محضر سلطانى حضور یابند، آیا به بهانه‏این که سلطان را نمى‏بینند، مى‏توانند هر طور که دلشان مى‏خواهد بنشینند یاهر گونه که میلشان بکشد سخن بگویند؟یا خیر، به مجرد این که بدانند در محضرسلطان هستند و او آنها را مى‏بیند، با خضوع و خشوع تمام مى‏ایستند و آداب‏محضر وى را به نیکوترین وجه مراعات مى‏کنند و از صدور هر گونه کار منافى آن‏محضر اجتناب مى‏نمایند؟پاسخ روشن است.

    بنابر این، اى آن که به خداوند معتقدى و حقانیت رسول او را باور دارى و به‏علو شان اولیا و مؤمنین معترفى، بدان که معصیت تو در محضر خدا و رسول او ومؤمنان و ملائکه واقع مى‏شود، آیا از اینها خجالت نمى‏کشى و از حضور ایشان‏حیا نمى‏کنى؟

    بعضى از اساتید بزرگ اخلاق را دیدم، شب به حالت‏سجده خوابیده بود وبعدها فهمیدم داب آن بزرگوار این است که شب‏ها همیشه به حالت‏سجده‏مى‏خوابد و در حضور خداوند حتى از دراز کردن پا و دراز کشیدن حیا مى‏کند.آن‏گاه تو در حضور او و اولیایش معصیت مى‏کنى و خجالت هم نمى‏کشى؟ببین‏تفاوت ره از کجا تا به کجاست، تو که در این نشئه با اولیا و مؤمنان مخلص این‏قدر تفاوت دارى و از آنها تا این اندازه فاصله گرفته‏اى، گمان مبر که در عالم‏آخرت با آنان بوده و از آنچه آنها بهره‏مندند تو نیز بهره‏مند باشى.

    کوتاه سخن آن که:کسى که مى‏خواهد معصیت کند، باید مکانى را براى‏معصیت‏برگزیند که خداوند او را در آن مکان نبیند، در حالى که تصور چنین مکانى‏با اعتقاد به این که خداوند در ناحیه وجود و ناحیه علم بى‏نهایت است، قابل جمع‏نیست و اصولا یک نفر مسلمان معتقد به قرآن نمى‏تواند چنان تصورى داشته‏باشد;زیرا خداى تبارک و تعالى چنین مى‏فرماید: و ما تکون فی شان و ما تتلوا منه من قرآن و لا تعملون من عمل الا کنا علیکم‏شهودا اذ تفیضون فیه و ما یعزب عن ربک من مثقال ذره فى الارض و لا فی السماءو لا اصغر من ذلک و لا اکبر الا فى کتاب مبین (6) ;اى پیامبر!تو در هیچ حالى‏نباشى، و هیچ آیه‏اى از قرآن تلاوت نکنى، و[شما اى مردم]هیچ کارى نکنید، مگر آن که ما از همان لحظه که شروع به عمل مى‏کنید بر شما شاهد و ناظریم.و نیزبه اندازه سنگینى ذره‏اى نه در زمین و نه در آسمان بر پروردگارت پوشیده نیست ونیست چیزى کوچک‏تر یا بزرگ‏تر از آن، مگر آن که در کتابى روشن ثبت و ضبط‏است.» مرحوم شیخ ابو على فضل بن حسن طبرسى، صاحب تفسیر شریف‏مجمع البیان، در ذیل آیه فوق از قول امام صادق علیه السلام نقل کرده است که آن جناب‏فرمودند: «هر گاه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم این آیه را تلاوت مى‏کردند به شدت مى‏گریستند.» (7) اى عزیز!چیزى که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم براى آن به شدت مى‏گریسته است‏باید من‏و تو را لااقل به فکر فرو برده و از بى‏خیالى و غفلت‏خارج سازد، و موجب شودکه مقطعى از عمر خویش را با توجه به حضور خدا به سر ببریم.بى‏شک اگرتوفیق آن را بیابیم که خود را در محضر او دیده و مراقب حضور وى باشیم، بسیارى از گناهان را ترک گفته و به مرتبه‏اى از عصمت-هر چند ضعیف-دست‏خواهیم یافت.

    پى‏نوشت: 1.

    علق(96)آیات 1-5.

    2.

    ذاریات(51)آیه 58.

    3.

    فصّلت(41)آیه 40.

    4.

    هود(11)آیه 112.

    5.

    توبه(9)آیه 105.

    6.

    یونس(10)آیه 61.

    7.

    «قال الصادق-علیه السلام-کان رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم اذا قرا هذه الآیه بکى بکاء شدیدا»،ج 5،ص 119.

    توجه به مرگ و ترک گناه توجه به مرگ و ترک گناه چهارمین کارى که امام حسین علیه السلام از شخص معصیت کار خواست که قبل ازانجام هر معصیتى بدان مبادرت کند، این است که تصمیم بگیرد هر گاه فرشته مرگ‏براى قبض روحش آمد، از دادن جان امتناع کند و به خواسته عزرائیل گردن ننهد.

    سید الشهداء-سلام الله علیه-در این جا باز به امرى که نزد همه انسان‏ها مقبول‏و معتبر است اشاره مى‏کند و آن این که:آدمى فطرتا از لذت‏هاى زودگذر ومنقطع، خصوصا لذت‏هایى که تبعات سنگینى را به دنبال دارند، متنفر و گریزان‏است.

    به عنوان مثال:اگر شما را وارد باغى کنند که در آن تمام لذت‏هاى مادى واسباب خوش گذرانى فراهم باشد، بهترین میوه‏ها، بهترین مناظر، بهترین غذاها وهزار و یک بهترین‏هاى دیگر در آن باغ موجود باشد، آن گاه به شما بگویند:مثلا به‏مدت ده سال آزادید که از تمام این مناظر و غذاها و میوه‏ها و دیگر امور بهره‏ببرید، ولى بعد از انقضاى مدت مذکور شما را به جبر از باغ بیرون مى‏بریم و براى‏هر یک از لذت‏ها و خوش گذرانى‏هایى که داشته‏اید، عضوى از اعضاى بدن شمارا مى‏بریم، آیا حاضرید بدون توجه به این که روزى باید باغ را ترک کرده و براى‏هر یک از لذت‏ها و خوش گذرانى‏ها، تاوانى کلان پس بدهید، یک سره مشغول‏لذت بردن و خوش گذراندن باشید؟بى‏شک اگر شما انسان فهمیده و عاقلى باشى‏جواب مى‏دهى:هرگز.

    آرى، اگر شخص دیوانه باشد و یا این که او را از بیرون رفتن و تاوان دادن‏معاف کنند، ممکن است‏بدون توجه به آنچه گفته شد مشغول تمتع و هوسرانى‏شود، که در هر صورت عیبى ندارد;چرا که از دیوانه توقعى نیست و معاف نیزتکلیفى ندارد.

    اکنون اى عزیز!بدان که مثل دنیا و لذت‏ها و خوش گذرانى‏هاى آن، مثل‏همان باغى است که وصفش را خواندى که:«فى حلالها حساب و فى حرامهاعقاب; (1) در حلالش حساب و در حرامش عقاب است‏».و سرانجام باید روزى‏با به صدا در آمدن زنگ مرگ، از همه چیز و همه کس دست‏بکشى و همه رابگذارى و بگذرى.آن گاه خودت باشى و اعمالت;خودت باشى و آنچه انجام‏داده‏اى.خوب فکر کن و ببین آیا مى‏توانى با در نظر گرفتن عواقب کار و تبعات‏سنگین اعمال، هر چه مى‏خواهى انجام دهى و هر چه دوست دارى بخورى وبیاشامى و هر چه دلت مى‏خواهد بگویى و به هر چه میلت مى‏کشد نگاه کنى؟

    آرى، اگر مرگى در کار نبود و براى همیشه در این عالم بودى شاید جا داشت‏محور اعمالت را شهوات و خواسته‏هاى نفسانى قرار دهى و به هیچ قید و بندى‏مقید نباشى، لیکن امر مرگ این گونه نیست.همان گونه که بدون اختیار آمده‏اى، بدون اختیار نیز مى‏روى و به عبارت دیگر:همان گونه که بدون رضایت و اجازه‏تو را آورده‏اند، بدون رضایت و اجازه نیز تو را خواهند برد.

    در بعضى از روایات، عارضه مرگ به غلبه خواب بر انسان و مساله رستاخیز به بیدار شدن او از خواب تشبیه شده است;یعنى همان گونه که-چه بخواهى و چه‏نخواهى-در موقع معین خواب تو را مى‏رباید، در وقت مشخصى نیز مرگ به‏سراغت‏خواهد آمد.و همان گونه که نمى‏توانى از غلبه خواب در امان بمانى-هر چند پر قدرت و توانمند باشى-نیز نمى‏توانى از عارضه مرگ، خودت رامصون و محفوظ دارى-هر چند قوى پنجه و نیرومند باشى.

    حال که چنین است، آیا فکرى براى مرگ خودت و گرفتارى‏هاى بعد از آن‏کرده‏اى؟بى‏شک اگر فکرى کرده باشى دیگر نباید معطل بمانى و بگویى:مى‏خواهم خوب باشم ولى نمى‏توانم.و اگر براى گرفتارى‏هاى بعد از مرگ‏قدرى به فکر فرو رفته باشى نباید بگویى:چه کنم که گناه نکنم.خود همین فکراگر فکر باشد، باید تو را از هر گونه تمایل به پلیدى و گناه باز دارد که «کفى بالموت‏واعظا» و اگر مى‏بینى به هر گونه گناهى نزدیک مى‏شوى و اعمال و کردارت‏بى‏حساب و کتاب است، باید بدانى یا اصلا به فکر مرگ نیستى و یا فکرت، فکرنیست.

    چه نیکو سروده است‏باباطاهر عریان: به دنیا دل نبنده هر که مرده که دنیا سر بسر اندوه و درده به قبرستان گذر کن تا ببینى که دنیا با رفیقانت چه کرده به قبرستان گذر کردم صباحى شنیدم ناله و اندوه و آهى شنیدم کله‏اى با خاک مى‏گفت که این دنیا نمى‏ارزد به کاهى پى‏نوشت: 1.

    بحار الانوار،ج 42،ص 276.

    توجه به تبعات اعمال و ترک گناه پنجمین امرى که سید الشهدا-سلام الله علیه-از شخص گنه‏کار خواسته که‏قبل از ارتکاب هر گناهى بدان ملتزم گردد، این است که چون فرشته موکل بر دوزخ‏بخواهد او را در آتش افکند، از آن امتناع کرده و در آتش داخل نشود.

    رابطه بهشت و جهنم با اعمال انسان قبل از آن که به شرح و تبیین آخرین بخش سخن امام حسین علیه السلام بپردازیم، لازم‏است مطلبى را به عنوان مقدمه براى روشن شدن فرمایش آن حضرت بیان کنیم وآن این است که:بدانیم رابطه بهشت و جهنم با اعمال انسان چه نوع رابطه‏اى‏است؟آیا بهشت‏یا جهنم جایى است‏ساخته و پرداخته، بدون آن که خود انسان درساختن آن نقشى داشته باشد؟آیا انواع عذاب‏ها و تنعماتى که در بهشت و جهنم‏وجود دارند، امورى هستند که از انسان جدایند؟آیا بهشت و جهنم از ذات و نفس‏آدمى خارجند؟

    در پاسخ گوییم:طبق آنچه از متون دینى اعم از آیات و روایات استفاده‏مى‏شود و قواعد عقلى و برهانى نیز مؤید آن است، بهشت و جهنم چیزى‏نیستند جز ظهور اعمال انسان;یعنى عذاب‏ها و آلام جهنم چیزى نیستند جزبازگشت نفس اعمال بد آدمى به آدمى و نیز تنعمات بهشت چیزى نیستند جز رجوع‏نفس اعمال نیک انسان به انسان.گر چه در این تعابیر، مسامحاتى است که ازمطالب آینده روشن مى‏شود.حق تعالى در سوره یس درباره روز قیامت‏مى‏فرماید: فالیوم لا تظلم نفس شیئا و لا تجزون الا ما کنتم تعملون (1) ;پس امروز بر کسى‏ظلمى نمى‏رود و به چیزى جز اعمالتان پاداش داده نمى‏شوید.» همان گونه که پیداست آیه مزبور صریح است در این معنا که جزاى هر عمل‏انسان نفس همان عمل است;نه این که عمل چیزى باشد و جزا چیزى جز آن.درحقیقت‏یک چیز است که به اعتبارى عمل و به دیگر اعتبار جزاست.

    و نیز در سوره آل عمران مى‏فرماید: یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضرا و ما عملت من سوء تود لو ان بینهاو بینه امدا بعیدا ; (2) روزى که هر کس آنچه از خوبى انجام داده است‏حاضرمى‏یابد و آنچه از بدى انجام داده دوست مى‏دارد که میان آن عمل و او فاصله بسیاردورى بوده باشد.» و نیز در سوره زلزال مى‏فرماید: یومئذ یصدر الناس اشتاتا لیروا اعمالهم فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من‏یعمل مثقال ذره شرا یره ; (3) آن روز مردم دسته دسته بیرون آیند تا کارهایشان به‏آنان نشان داده شود.پس هر کس به اندازه ذره‏اى کار نیک کرده باشد همان رامى‏بیند و هر کس به اندازه ذره‏اى کار بد کرده باشد همان را مى‏بیند.» و همچنین در سوره کهف مى‏فرماید: و وجدوا ما عملوا حاضرا و لا یظلم ربک احدا ; (4) آنچه انجام داده‏اند حاضرمى‏یابند و پروردگار تو به احدى ستم نمى‏کند.» از تمام آیات یاد شده چنین استفاده مى‏شود:ما در قیامت‏با خود اعمالمان‏سروکار داریم و نفس آنها را مشاهده مى‏کنیم، اگر خوب و زیبا باشند اساس‏تنعمات اخروى ما و اگر بد و زشت‏باشند پایه ناراحتى‏ها و عذاب‏هاى اخروى ماقرار مى‏گیرند.نهایت امر آن که: اعمال انسان داراى دو صورت است:یکى‏ملکى که فانى و زودگذر است;و دیگرى ملکوتى که باقى و زایل ناشدنى است.ما در دنیا با صورت ملکى آنها آشنا و از صورت ملکوتى‏شان بى‏خبر هستیم، ولى‏در قیامت و همچنین در برزخ، از صورت ملکى آنها خبرى نیست و ما آنها را فقطبا چهره ملکوتى‏شان مشاهده مى‏کنیم، اگر زیبا باشند، نعیم ما هستند و اگر زشت‏باشند، جحیم ما خواهند بود.

    اکنون که با مطالب فوق از طریق آیات آشنا شدیم، لازم است نظرى به روایات‏انداخته و منطق روایات را نیز درباره آنها بدانیم.

    مرحوم شیخ صدوق در معانى‏الاخبار نقل مى‏کند: قال قیس بن عاصم:وفدت مع جماعه من بنى تمیم الى النبی صلى الله علیه و آله و سلم فدخلت‏و عنده الصلصال بن الدلهمش.

    فقلت:یا نبى الله!عظنا موعظه ننتفع بها;فاناقوم نعیر فى البریه.فقال رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم:یا قیس ان مع العز ذلا و ان مع الحیاه‏موتا و ان مع الدنیا آخره و ان لکل شى‏ء حسیبا و على کل شى‏ء رقیبا و ان لکل‏حسنه ثوابا و لکل سیئه عقابا و لکل اجل کتابا.و انه لا بد لک یا قیس من قرین‏یدفن معک و هو حی و تدفن معه و انت میت.فان کان کریما اکرمک.و ان کان‏لئیما اسلمک، ثم لا یحشر الا معک و لا تبعث الا معه و لا تسال الا عنه فلا تجعله الا صالحا، فانه ان صلح انست‏به و ان فسد لا تستوحش الا منه و هو فعلک‏» (5) .

    خلاصه مفاد روایت‏یاد شده این است:قیس بن عاصم مى‏گوید:روزى‏همراه با جماعتى از قبیله بنى تمیم خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم رسیدیم عرض کردم:اى پیامبر خدا!ما را نصیحتى کن تا از آن بهره‏مند شویم، آن حضرت فرمودند:اى قیس!

    همانا با هر عزتى، ذلتى و با حیات، مرگى و با دنیا، آخرتى و براى‏هر چیزى، حسابگرى و بر هر چیزى، مراقبى و براى هر حسنه‏اى، ثوابى و براى‏هر سیئه‏اى، عقابى و براى هر مهلتى، پایانى است.

    اى قیس!براى تو ناگزیر همنشینى خواهد بود که با تو دفن مى‏شود، در حالى‏که او زنده است و تو مرده‏اى.اگر وى شریف باشد، گرامى‏ات خواهد داشت، و اگر پست و فرومایه باشد، به حوادث تسلیمت مى‏کند.سپس او محشورنمى‏شود جز با تو و تو مبعوث نمى‏گردى جز با او و مورد سؤال قرار نمى‏گیرى‏جز درباره او.پس مواظب باش تا همراهى نیک براى خود انتخاب کنى;چرا که‏اگر نیک باشد مایه انس تو خواهد بود و اگر بد باشد مایه وحشت تو و آن همنشین‏چیزى نیست جز اعمال و کردار تو.

    مرحوم کلینى در اصول کافى باب‏«ادخال السرور على المؤمنین‏»نقل مى‏کندکه امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: « اذا بعث الله المؤمن من قبره خرج معه مثال یقدمه امامه کلما راى المؤمن هولا من‏اهوال یوم القیمه قال له المثال:لا تفزع و لا تحزن و ابشر بالسرور و الکرامه من الله-عز و جل-حتى یقف بین یدی الله-عز و جل-فیحاسبه حسابا یسیرا و یامر به الى‏الجنه و المثال امامه فیقول له المؤمن:یرحمک الله نعم الخارج خرجت معی‏من قبری و ما زلت تبشرنی بالسرور و الکرامه من الله حتى رایت ذلک فیقول:من‏انت فیقول:انا السرور الذى کنت ادخلت على اخیک المؤمن فی الدنیا خلقنى الله منه لابشرک (6) ;آن گاه که خداوند مؤمن را از قبرش بر مى‏انگیزاند، مثالى‏همراه او از قبر خارج مى‏شود که پیشاپیش او مى‏رود و هر جا که آن مؤمن، وحشتى‏از وحشت‏هاى قیامت را ببیند آن مثال به او گوید:مترس و اندوهگین مباش، بشارت باد تو را به سرور و کرامت‏خداوند تا این که در محضر حق تعالى‏مى‏ایستد، پس خداوند او را به حسابى آسان محاسبه فرماید و فرمان دهد او را به‏بهشت‏ببرند، در حالى که مثال مذکور پیشاپیش او است.آن مؤمن به او گوید:خداوند تو را رحمت کند که خوب کسى بودى با من از قبر خارج شدى و همواره‏مرا به سرور و کرامت‏خداوند بشارت دادى، تا این که آنچه را گفتى دیدم.توکیستى؟او مى‏گوید:من آن سرورى هستم که تو در دنیا بر دل برادر مؤمن خویش‏داخل ساختى و خداوند مرا از آن بیافرید تا تو را بشارت دهم.»

اینترنت همراه با رشد روزافزون خود، کاربردهای فراوانی در صنایع مختلف یافته است. امروزه اینترنت بعنوان رسانه‌ای قدرتمند در اختیار صنعت تبلیغات قرار گرفته است. بدلیل ویژگی‌ها و مزیتهای فراوانی که اینترنت در مقایسه با رسانه‌های سنتی دارد، تبلیغات اینترنتی شاهد رشد فراوانی در طی سالیان اخیر بوده است. ولی این روند در ایران از رشد قابل ملاحظه‌ای برخوردار نبوده است. این مقاله به بررسی ...

رابطه مفهوم شرعی «گناه» و مفهوم حقوقی «جرم» و نسبت «تحریم» و «تجریم» چکیده در سیاست‌ جنایی تقنینی جمهوری اسلامی ایران علاوه بر اعمال و رفتارهای جرم‌انگاری‌شده توسط قوه قانون‌گذاری، محرّمات شرعی نیز قابل تعقیب و کیفر دانسته شده‌‌اند. چنین قولی به وحدت مفهوم «جرم» و مفهوم «حرام» و در نتیجه، خلط «تحریم» و ...

رفع تنگناهای بانکی و رقابتی نمودن سیستم بانکی : 1-برای تجهیز سپرده های ارزی ، افتتاح حساب ارزی برای افراد حقیقی و حقوقی در بانکهای کشور (بامنشاء داخلی یا خارجی) مجاز است . به حسابهای یاد شده بر اساس ضوابط بین المللی سود ارزی تعلق خواهد گرفت و محدودیتی در خصوص نقل و انتقال این وجوه توسط صاحب آن اعمال نمی گردد ، همچنین وجود حسابهای ارزی برای اخذ اعتبارات ریالی یا گشایش اعتبار به ...

کسیکه گناه میکند و فرمان خداوند را به جاى نمى آورد، در حقیقت ، نعمت هایى را که خداوند به او داده است ، تباه میکند. زیرا چنین کسى ، براى آن که بتواند گناهى را مرتکب شود، ناچار باید تمام نیروهائى را که در وجودش هست ، به کار ببرد. در حالیکه خداوند، این نیروها را، براى گناه و نافرمانى کردن به او نداده است. خداوند، این نیروها را، براى گناه و نافرمانى کردن به او نداده است . فرزند ...

(( بسم الله الرحمن الرحیم )) سرآغاز (( اعملو عبادالله ان التقوی دار حصن عزیز و الفجور دار حصن ذلیل لا یمنع اهله و لا یحرز من لجا الیه )) ای بندگان خدابدانید که همانا تقوا و پرهیزازگناه حصاری محکم و جایگاهی منیع است که در آن حصار زیانی بکسی نمی رسد ، اما بی پروایی و گناه کاری حصاری است پست که نمی تواند اهل خودش را از آفات وبلائی که با آنان رو آورد نگهدارد و پناهنده خود را حفظ ...

معنای گناه گناه به معنی خلاف است و در اسلام هر کاری که برخلاف فرمان خداوند باشد گناه محسوب می شود. تقسیم بندی گناهان در روایات روایات متعددی از ائمه(ع) به ما رسیده که بیانگر تقسیم گناهان به کبیره و صغیره است و درکتاب اصول کافی یک باب تحت عنوان« باب الکبائر» به این موضوع اختصاص یافته که دارای 24 حدیث است. در روایت اول و دوم این باب تصریح شده که گناهان کبیره، گناهانی را ...

ارزیابی گناه از دیدگاه اندیشه و عمل گناه و اندیشه   در قرآن آیاتی یافت می شود که اندیشه گناه را گناه می داند مانند: «ان الذین یحبون ان تشیع الفحاشه فی الذین امنوا لهم عذاب الیم فی الدنیا و الاخره» [1]؛ کسانی که دوست دارند زشتیها در میان مردم با ایمان شیوع یابد، عذاب دردناکی برای آنها در دنیا و آخرت می باشد. قابل توجه اینکه آیه نمی گوید: کسانی که رواج زشتیها دهند، ...

هر عملى که انسان را از تکمیل و شکوفایى خود باز دارد و مانع سیر و پویایى انسانى و حرکت او به سوى خداوند شود «گناه» است. دورى از گناه هر عملى که انسان را از تکمیل و شکوفایى خود باز دارد و مانع سیر و پویایى انسانى و حرکت او به سوى خداوند شود «گناه» است. خداوند در هدایت حکیمانه خود تمامى این اعمال گناه آلود را براى ما روشن ‏ساخته است . تکالیف الهى - یعنى انجام ...

کیفرهاى دنیوى گناه در قرآن، ده‏ها آیه پیرامون آثار و کیفر گناه آمده و در اینجا به ذکر چند نمونه مى‏پردازیم: «فَاَنزلنا عَلى الّذینَ ظلموا رِجزاً مِنَ السّماءِ بِما کانوا یَفسقُون» (403) «بر ستمگران بخاطر نافرمانى عذابى از آسمان فرستادیم.» «یرید اللّه اَن یُصیبَهم بِبَعض ذُنُوبهم» (404) «خدا مى‏خواهد آنان را به پاره‏اى از گناهانشان مجازات ...

کیفرهاى دنیوى گناه در قرآن، ده‏ها آیه پیرامون آثار و کیفر گناه آمده و در اینجا به ذکر چند نمونه مى‏پردازیم: «فَاَنزلنا عَلى الّذینَ ظلموا رِجزاً مِنَ السّماءِ بِما کانوا یَفسقُون» (403) «بر ستمگران بخاطر نافرمانى عذابى از آسمان فرستادیم.» «یرید اللّه اَن یُصیبَهم بِبَعض ذُنُوبهم» (404) «خدا مى‏خواهد آنان را به پاره‏اى از گناهانشان مجازات ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول