مقدمه :
زَرتُشت، زردشت، زردهُشت یا زراتُشت(در اوستا زَرَثوشْتَرَ به تعبیری به معنی «دارنده روشنایی زرینرنگ» و به تعبیری دیگر «دارنده شتر زردفام» و سرانجان به معنای «ستاره زرین») نام پیامبر ایرانی و بنیادگذار دین زرتشتیگری یا مزداپرستی و سراینده گاهان (کهنترین بخش اوستا) است.
بعضی پژوهشگران بر این باورند که زرتشت در روز ششم فروردین زاده شده ولی درباره تاریخ زایش او دیدگاههای فراوانی وجود دارد.
برآوردها از ششصد تا چندین هزار سال پیش از میلاد تفاوت دارند.
تولد زرتشت را در شمال غربی ایران در نزدیکی دریاچه چیچست (ارومیه) در روستای انبی دانستهاند.
پس از اعلام پیامبری در سن ۳۰ سالگی، زندگی بر زرتشت در منطقه شمال غربی ایران سخت شد و او ناچار به کوچ به شمال شرقی ایران آن روزگار یعنی منطقه بلخ شد.
در آنجا زرتشت از پشتیبانی گشتاسبشاه برخوردار شد و توانست دین خود را گسترش دهد.
زرتشت در سن ۷۷ سالگی در روز پنجم دی ماه در نیایشگاه بلخ بدست یک تورانی به نام توربراتور کشته شد.
معنی اسم زرتشت
بیشتر از ده شکل برای اسم زرتشت در زبان فارسی موجود است.
زارتشت، زارهشت، زاردشت، زارهوشت، زردهشت، زراتشت، زرادشت، زرتهشت، زرهتشت، زرهدست و زرههشت از این قبیل است ولی او خود را در گاتها زرتشتر مینامد و گاه نیز اسم خانوادگی را که «سپیتمه» باشد افزوده میشود و به صورت «زرتشتر سپیتمه» ذکر میشود.البته این اسم خانوادگی را امروزه سپنتمان و یا اسپنتمان میگویند.
ظاهراً معنی آن از نژاد سفید و یا از خاندان سفید است.
بیشتر از ده شکل برای اسم زرتشت در زبان فارسی موجود است.
زارتشت، زارهشت، زاردشت، زارهوشت، زردهشت، زراتشت، زرادشت، زرتهشت، زرهتشت، زرهدست و زرههشت از این قبیل است ولی او خود را در گاتها زرتشتر مینامد و گاه نیز اسم خانوادگی را که «سپیتمه» باشد افزوده میشود و به صورت «زرتشتر سپیتمه» ذکر میشود.البته این اسم خانوادگی را امروزه سپنتمان و یا اسپنتمان میگویند.
ظاهراً معنی آن از نژاد سفید و یا از خاندان سفید است.
از بیشتر از دو هزار سال پیش تا به امروز هرکس به خیال خود معنی از برای کلمه زرتشت تصور کردهاست.دینون یونانی آنرا به «ستاینده ستاره» ترجمه کردهاست.آنچه که مشخص است این است که این اسم مرکب است از دو جزء «زرت» و «اشترا» هرچند که در سر زرت اختلاف بسیار است.انواع و اقسام معنی برای آن درست کردهاند که شرح همه آنها موجب طول کلام خواهد شد.البته اکثر تاریخ شناسان معتقدند زرد و زرین و پس از آن پیر و خشمگین معانی نزدیک تری هستند.بارتولومه جزء اول را «زرنت» ثبت کرده و «دارنده شتر پیر» معنی کردهاست و دار «زراتو» دانسته و آن را «زرد» ترجمه کردهاست.شاید هیچکدام درست نباشد زیرا کلمه زرد در خود اوستا «زیریت» است.البته «زرات» به معنی پیر آمدهاست ولی اینکه چرا در ترکیب با اشترا تبدیل به «زرت» شد باعث اختلاف نظر شدهاست.
در جزء دوم این اسم اختلاف نظری نیست زیرا هنوز کلمه شتر و یا اشتر در زبان فارسی باقی است و هیچ شکی نیست که اسم پیغمبر مانند بسیاری از اسامی قدیم ایرانی که با اسب و شتر و گاو مرکب است با کلمه شتر ترکیب یافته و «دارنده شتر» معنی میدهد و به همان معنی است که امروز در فارسی میباشد.مثل فراشتر به معنی دارنده شتر راهوار و یا تندرو است.اسم پدر زرتشت پوروش اسپ بوده که مرکب است از پوروش به معنی دو رنگ و سیاه و سفید و اسپ.پوروش اسپ معنی دارنده اسپ سیاه و سفید را میدهد.[1] زردشت دهقان زادهای بوده که اصلیت آن به مادها بازمی گردد.پیامهای او به وسیلهٔ سرودههایش که گات یاگاهان نامیده میشوند به مارسیدهاست منابع:تاریخ جامع ادیان تبار و خانواده زرتشت جد پدری زرتشت شخصی بود به نام پیترگتراسپه.
نام خانوادگی زرتشت اسپنتمان بود.
مادر او دُغدو و پدر وی پوروشسب نام داشتند.
پوروشَسْب اِسپَنْتْمان مردی دانشور و درستکار بود.
دغدو دختر فریهیمرَوا از خاندان نژادگان (اشراف) و دینور بود.
حاصل ازدواج پوروشسب و دغدو پنج پسر بود و زرتشت سومین آنهاست.
زرتشت از همسر خود به نام هووی شش فرزند داشت.
نام سه پسر ایشان ایسَتواسْتَرَه، اورْوْتَتْنَرَه، هْوَرْچیثْزَه و نام سه دخترشان فرینی، ثریتی و پوروچیستا بود.
یکی از هفت شاگرد اصلی زرتشت به نام مَیدیوماه پسرعموی پیامبر بود.
هر یک از فرزندان زرتشت وظایفی عمده بردوش داشتند.
به عبارت دیگر پسر ارشد او روحانی، پسر دوم جنگجو و پسر سوم شبان بودهاست.
لفظ اشو که به معنی مقدس روحانی و جسمانی راستی و درستی است و در اوستا زیاد آمدهاست صفت یا عنوان پیغمبر میباشد.
به طوری که در اکثر جاهای اوستا آمده صفت اشو از جانب اهورا مزدا به زرتشت اختصاص یافته و دیگر مقامی بالاتر از ان نیست که مخلوقی از جانب خالق بخشنده، به خطاب اشوئی مخاطب شود.
اشوزرتشت را از سلسله مهآبادیان نامیدهاند.
ظهور زرتشت در فضائی که کاهنان، ساحران، آتشبانان بی شمار به بهانه وساطت صدها خدا و خدای نما مردم ساده را گوسفندوار به کنار قربانگاهها، معابد و آتشگاه ها میکشیدند و با اوراد و آداب و اعمال اسرار گونه به جلب توجه قدرتهای ساختگی مافوق بشری تظاهر می نمودند؛ در محیطی که انسانها با وحشت و هراس به هر پدیده طبیعی مینگریستند و در هر گوشه ای به انتظار برخورد با موجودات عجیب و مافوق الطبیعه بودند.
در دورانی که بشر خود را اسیر نیروهای خارق العاده و رام نشدنی میدانست و امیدوار بود سرنوشت خویش را با شرک و بت پرستی، نیایش مردگان و هراس از زندگانی که با خرافات و شعائر و آداب بدوی آمیخته شده بود تحول بخشد.
ابرمردی ظهور کرد که پیام نافذ یگانه توحیدش و صدای پر طنین حق پرستیش مرزهای زمان و مکان را در هم ریخت و از لابلای قرون و اعصار تاریخ جهل را در نوردید و به فضاها و مکانهای دور پراکند.
او مبشر سرور و صفا و راستی و محبت بود و مبلغ اراده و اختیار و کار و فعالیت.
او بر آن شد که سرنوشت بشر را از کف اختیار خدایان و کاهنان، رمالان و سرداران و سردمداران بدر آورد و در دستهای پر توان و سازنده انسانهای راست پندار و راست کرداری که جز در مقابل حق سر فرود نیاورند قراردهد.
و همین امر موجب اشاعه سریع اندیشه های او و سربلندی ایرانیان آگاه گردید.
سرودهای مذهبی که از اعصار بسیار کهن بنام (گاثاها) بر جای مانده است بخشی از پیام های زرتشت است که با رسالتش انقلاب فکری عظیمی را در اندیشه بشری پایه گذاری کرد.
این اندیشه والا هر چند ابتدا به ظاهر پیروان بسیار نیافت ولی در بسیاری از مکاتب فکری و مذهبهای دورانهای بعد اثر خود را بجای گذاشت.
آریاها احساسات و عواطف و معتقدات خود را بیشتر در لباس شعر و سرود نمایان می ساختند و گفتار منظوم از هنرهای جالب توجه آنان بشمار میرفت.
به ویژه میتولوژی و اسطوره های مذهبی و فولکلوریک خویش را به صورت حماسه و شعر میسرودند که حفظ کردن و انتقال آنها نیز بسیار آسانتر صورت میگرفت.
سرودهای ریگ ودای آریاهای هند از کهن ترین نمونه های این اسطوره ها و معتقدات مذهبی منظوم است.
سرودهای زرتشت و سرانجام سروده های نغز و دلکش گویندگان قدیم پارسی را که در ادبیات جهان بی نظیر است میتوان نشانه های جوان تری از این هنر آریایی دانست.
گاث یا به زبان اوستای قدیم "گاثا" به معنی سرود است و در زبان سانسکریت یا زبان آریائیان هند، نیز همین مفهوم را دارد.
در پهلوی یا زبان ایرانیان دوران ساسانی نیز "گاث" به معنی سرود بوده است.
نام حقیقی زرتشت به آنگونه که در گاثاها آمده «زرتوشتره اسپیتامه» است.
یونانیان، زرتشت را "زرو آستر" می نامیدند و معتقد بودند که این نام را کلمه آستر یا استر (ایستار) به معنی ستاره مشتق شده و مفهوم آن ستاره شناس بوده است.
پروفسور گیگر خاورشناس مشهور آلمانی معتقد است که برخی از یونانیها نام او را ترکیبی از کلمات زئیرا به معنی نیاز و استر (استار) به معنی ستاره میدانستند که رویهم مفهوم آنکه به ستاره نیاز می برد (یا مدد میگیرد که همان محاسبات نجومی است) داشته است.
بهمین جهت گاهی هم زرتشت را استروتوتم یا فرمانروای ستارگان (که همان عالم آگاه بر ستارگان باشد) می نامیدند.
رستاخیز زرتشت و تعلیمات وی : آئین اوستا خود به خود بوجود نیامده بلکه دارای مؤسس است که از آن طریق مندرجات اوستا را با کیش قدیم آریایی و آئین شرک ایران مقایسه می کنند و تحولی را نمایان می بینند که تحقق پذیرفته و دین جدید در آنزمان تأسیس شده است.
از طرفی زرتشت در گاتها از خویشتن چون انسانی ساده سخن می گوید، نه چون یک وجود افسانه ای.
از خداوند متعال (اهورامزدا) به او وحی شده است که آئین خود را به هم میهنانش و همچنین خانواده ای که در زندگانی او سهم عمده داشته اند و در تبلیغات کمک کرده اند اعلام دارد، با این ترتیب مطالعه منشاء و مبدأ دین زرتشت به طریق قانع کننده ای مشکل و شاید غیر ممکن می باشد، زیرا مهمترین مدرکی که درباره این دین بدست ما رسیده است کتاب آسمانی همان دین می باشد که به نام (اوستا) موسوم و حقیقت امر این که کتاب اوستا هشتصد سال بعد از زرتشت پیامبر این دین نوشته شده است، این کتاب شامل سه بخش و از مبادی مختلف میباشد.
گاتها که قدیمی ترین قسمت های اوستا و شامل سرودها است در زمان هخامنشیان تدوین یافته و قسمتهای دیگر اوستا در زمانهای بعدی درست شده است، در زمان ساسانیان همه قسمت اوستا را جمع آوری کردند و هم در این دوره بود که اوستا (تمام کتاب اوستا) تدوین یافت و این خود در دوراه ای بود که آئین زرتشت دین رسمی و انحصاری سراسر ایران زمین شده بود.
زرتشت در کتاب مقدس اوستا (زاراتوشترا) خوانده شده است.
مطابق آنچه که از اوستا معلوم میشود، زرتشت در «مدی» بدنیا آمده و از میان طایفه ای از مغ ها برخاسته است و این طبقه و طایفه در حقیقت از مردم عاقل و اهل نظر و فیلسوف و دانشمند ملت ایران بود.
وقتی زرتشت به سن 20 رسید از دامهائی که افسونگران و جادوگران و احضار کنندگان ارواح برای او درست کرده بودند گریخت و از دنیا کناره گیری کرد و این عمل برای این بود که خود را آماده اجرای فرمان آسمانی که به او وحی شده بود نماید.
در سی سالگی به الهامات و وحی های آسمانی رسید که در آنها امشاسپند و (هومانو) که به معنی پندار نیک است بنظر او آمد؛ و او را به آسمانها برد و به خدا نزدیک کرد.
زرتشت دستورات خدائی را گرفت، به فواصل ده سال شش بار دیگر این الهامات به او دست داد، در چهل سالگی رسماً برای تبلیغ دین جدید به مبارزه و پیکار پرداخت.
بیش از دو سال از ظهور او نگذشته بود که توانست با تبلیغ مؤثر پادشاه عصر یعنی (ویشتاسب) را بدین خود برگرداند و به پشتیبانی همین پادشاه بود که زرتشت توانست همه ایران را به آئین زرتشتی آشنا کند و بدون ترس در همه جا دین خود را رواج دهد؛ زیرا دیگر نه از مجازات می ترسید و نه مانعی برای کار او وجود داشت، آنوقت گروه گروه مردم به دین او در می آمدند و همه ایران از آن آگاهی داشتند.
بیش از سی و پنج سال زرتشت به پشتیبانی و اجرای مراسم دین خود پرداخت و این بدون شک به کمک و پشتیبانی سلسله هخامنشی بود.
وی در سن هفتاد و هفت در جنگی مقدس که علیه یورش قبیله (هیاوآ) می کرد زندگی را بدرود گفت؛ و یا بقولی با هفتاد تن از پیروانش در پرستشگاه بلخ حین نیایش و ستایش اهورامزدا بدست "براتور" نام تورانی به شهادت رسید.
برخی از محققان نوشته اند که در دوران باستان چند نفر به نام زرتشت آمده اند که مروج عقاید زرتشت نخستین بوده اند؛ از جمله فریدون را زرتشت ثانی و جاماسب را زرتشت سوم دانسته اند که در زمان ویشتاسب پدر داریوش ظهور کرده است.
زرتشت به دو عالم معتقد است: یکی روحانی یا « مینو » و یکی جسمانی یا « گیتی » و آنچه در عالم است به دو قسم تقسیم می کند؛ تقدیر یا « بخشش » و فعل یا « کنش » و حرکات افعال انسان را سه قسم می کند؛ اعتقاد یا « منش »، گفتار یا « گویش »، رفتار یا « کنش »، و وقتی انسان به مرتبه سعادت عالی رسیده و، به یزدان نزدیک شده و اهل بهشت است که هر سه چیزش اصلاح و دارای: اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک شده باشد.
زرتشت می گوید، بنای آفرینش عالم بر اضداد است و این خاکدان میدان مبارزه نیکی و بدی یا جنود یزدان و اهرمن، و کائنات مابین گیر و دار این قوا واقعند و سعادت بشر بستگی به پیروی این دو چیز متضاد است و بهشت جاویدان منزل پیروان یزدان و صاحبان نیت و گفتار و کردار نیک است و دوزخ اتباع پلیدان و ارواح اهرمنی.
اعتقاد به ظهور آخرین منجی به موجب مقررات آئین زرتشت هر هزار سال از دختری باکره از نطفه زرتشت نجات دهنده ای نمایان می شود، در هزاره سوم یعنی آخرین دوره (سوشیانت) ظهور می کند، مردگان زنده می شوند؛ حوادث آسمانی موجب ذوب شدن فلزات در دل کوهها می گردد؛ فلز ذوب شده برای مؤمنین شیر سرد و برای دشمنان دین، دردناک است، مردم بدکار و شیاطین نابود می شوند، نیکوکاران به آب زندگی جاوید میرسند.
طبق مدرکی سوشیانت و بنا بر سند دیگر شخص زرتشت خودش آئین مزدا را تکریم و تقدیس می کند؛ خرای از جهان میرود و خوشی و شادی برقرار میگردد.
کرگ لینگر مینویسد: در دین زرتشت مفهوم بزرگی وجود دارد که نه در آئین مصریان قدیم دیده می شود و نه در اندیشه های بسیار عمیق هندو، آن این است که جهان دارای تاریخ است و از قانون تحول پیروی می کند، وضع فعلی جهان را به مرحله نهائی رهبری می کند، همه نیروها در کار خود باید به آن راه بروند، در نظر زرتشت دنیا از برنامه استمرار تاریخ پیروی می کند و میدان جنگ است، مبارزه ای پر شور، نیروها را مقابل یکدیگر قرار داده است و این امر واجب است و نتیجه آن تکامل مردم با تقوی و بهره مندی از زندگی جاویدان است.
جایگاه برزخ طبق آئین زرتشت بین بهشت و دوزخ جائی است که برزخ نامیده می شود، و این محل جای کسانی است که اعمال نیک و گناهان آنها یکسان است، این دسته در برزخ تا روز واپسین خواهند بود و آنگاه که همه مردگان زنده شدند آنها نیز بیرون خواهند آمد، زیرا دیگر صاف و پاک شده اند و به مقر سعادتمندان خواهند رفت.
تأثیر آئین زرتشت در یهودیان و دین مسیح بطوریکه بیشتر محققان معتقدند با بررسی دقیق می توان نفوذ آئین مزدا را در ادیان دیگر نمایان دید.
فتح بابل بدست کوروش کبیر موجب شد، میان ایرانیان و یهودیان رابطه برقرار گردد و به آنان اجازه داده شود که به کشور خویش بازگردند؛ در نتیجه، بسیاری از اصول آئین مزدا در میان یهودیان رواج یافت و سپس در معتقدات مسیحی نفوذ کرد، مکتب ثنوی، شیطان را در برابر خدا قرار میدهد؛ عقیده به فرشتگان و زندگی جاویدان و معاد از اصول مزدیستا است که در ادیان مذکور دیده می شود.
منابع گاتها، قدیمی ترین قسمت اوستا /تالیف و ترجمه ابراهیم پورداوود، انتشارات اساطیر، تهران.
اوستا، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه، انتشارات مروارید، تهران.
بر فلسفه انتخاب نویسنده: احمد یاسان ناشر: انتشارات بانک قلم تعداد صفحه: ۲۰۳ شمارگان: ۳۰۰۰ جلد نوبت چاپ: اول تاریخ چاپ: ۱۳۸۰ شمسی نیک و بد در بینش زرتشت یکی از پایههای مهم جهانبینی زرتشت، باورداشتن به وجود دو گوهر متضاد در هستی جهان، و تجلی متضاد این دو گوهر همزاد، در اندیشهی آزاد انسان است.
زرتشت، در گاتهای ورجاوند خود میگوید: “اینک برای خواستاران و دانایان، از دو گوهر هستی – که آفریدهی مزداست- سخن خواهم گفت.” (گاتها، یسنای 30، بند 1) از این سرود، چنین درمییابیم که : پیامبر بر آن است تا دربارهی بنیان و گوهر هستی و نیز چگونگی پیدایش هستی، برای مردم سخن بگوید.
اما در آغاز به این حقیقت توجه دارد و آن را نیز به مردم هشدار میدهد که برای دریافت درست اینگونه مطالب باید خواهان بود و هم دانا.
به بیان دیگر، کسانی میتوانند معنی و مفهوم اینگونه موضوعهای فکری و ذهنی را بهدرستی دریابند که پیش از هرچیز، خواستار دانستن باشند و نیز از آگاهی نسبی و پایهای یا توانایی درک مطلب – درحد نیاز- برخوردار باشند.
اینک زرتشت برای خواستاران و دانایان، از “دو گوهر هستی” سخن میگوید که پایه و بنیان آفرینشاند.
این دو پدیدهی بنیادی، از نظر ساختار و نیز عملکرد در تضاد با یکدیگرند.
متضاد بودن این دو نهاد را از سرودهای بعدی پیامبر بهخوبی میتوانیم دریابیم.
نکتهی دیگری که توجه به آن راهگشا خواهد بود ایناست که این دو گوهر بنیادی هستی، “آفریدهی مزدا” هستند؛ یعنی مزدا (=خداوند خرد) آنها را با هم بهوجود آورده و کارآیی داده است.
بهعبارت دیگر، آفریدگار یکتا این دو گوهر همزاد و متضاد را در خرد برتر خود آفریده است و آنگاه جهان، بر پایهی این دو گوهر بنیادی شکل گرفته و پویایی یافته است.
این دو گوهر همراه ولی متضاد، در کوچکترین بخش هر ماده، در دانش امروز، پروتون و الکترون نام گرفتهاند و نیروهای ناشی از آنها – که بهگونهی مخالف، بر هم اثر میکنند – نیروی کشش و رانش ، یا مثبت و منفی، یا … نامیده شدهاند.
از دیدگاه زرتشت، این دو گوهر همزاد، همراه و متضاد نه تنها در همهی ذرههای بنیادی جهان مادی (که امروز به آن اتم میگوییم)، که در همهی پدیدههای هستی اعم از کوچک یا بزرگ و مادی یا غیرمادی، در پیوند با یکدیگر – و نه مستقل از هم – عمل میکنند؛ و نیروهای مخالف برخاسته از آنها، نیز در سراسر جهان آفرینش جاری و ساریاند؛ و وجود پویای این دو گوهر و این دو نیرو است که همه چیز را در جهان هستی – به هر شکل و هر کیفیت – به بودن و حرکت وامیدارد.
نکتهای که در اینجا اشاره به آن ضروری بهنظر میرسد، اینست که برخی از پژوهندگان ارجمند، این “دو گوهر هستی” را نیکی و بدی یا خیر و شر دانستهاند.
این برداشت – نادرست بهنظر میآید.
زیرا این دو گوهر هستی ، به زبان گاتها، “مزداتا” یعنی “آفریدهی مزدا” هستند.
پس، به هرروی این دو گوهر هستی، پدیده یا آفریدهی خداوند هستند؛ و در بینش زرتشت، آفرینش در اندیشهی رسا و خرد برتر آفریدگار و بر پایهی راستی مطلق او انجام گرفته است، بنابراین کژی و کاستی در آن راه ندارد، در نتیجه در بین آفریدههای مزدا، بدی یا شر و کژی و تباهی موجود نیست.
خدایی که زرتشت شناخته و شناسانده است سراسر راستی، پاکی، نیکاندیشی، خردمندی، دانایی، رسایی، مهربانی، دادگری، توانایی، سازندگی و نیکی است.
دروغ، فریب، خشم، نارسایی، ناتوانی، تباهی و بدی در ذات او نیست و پس، از ذات او برنمیتابد.
بهعبارت دیگر “بدی” آفریدهی مزدا نیست؛ بنابراین دو گوهر بنیادی هستی که آفریدهی مزدا هستند، نیکی و بدی یا خیر و شر نیستند بلکه همانطور که گفته شد منظور از آنها، همان دو گوهر متضادی است که اساس و بنیان آفرینش است و همهچیز بر پایهی آن، پایایی و پویایی یافته است.
یکی از ویژگیهای برجستهی پیامهای جاودانهی زرتشت اینست که در آنها به موضوعهای مربوط به ماورای طبیعت، چندان نمیپردازد .
از اینرو، زرتشت با اشارهای گذرا به بنیان هستی، گفتگو را به تجلی این دو گوهر متضاد، در اندیشهی انسان میکشاند و با بحث دربارهی تضاد منشی، چگونگی بهوجودآمدن نیکی و بدی را توجیه میکند.
آنگاه پیآمد گرایش انسان به نیکی یا بدی را بهروشنی شرح میدهد؛ و به اینترتیب انسان را تشویق میکند تا آگاهانه و آزادانه نیکی را برگزیند و با بدی به مبارزه برخیزد.
بهاینترتیب، زرتشت با مطرحکردن وجود دو گوهر متضاد در هستی جهان، بلافاصله به بیان رابطهی بین دو گوهر بنیادی از یکطرف ، و عملکرد آن در اندیشهی انسان از طرف دیگر، میپردازد و بدینگونه با تشریح آثار و نتایج آن در زندگی انسان، موضوع را از حوزهی تخیل و تفکر محض، به میدان واقعیت و عمل هدایت میکند.
وجود بدی در جهان، همواره نظر فیلسوفان و اندیشمندان بزرگ را به خود جلب کرده است؛ و هرکدام کوشیدهاند تا بر پایهی بینش ویژهی خود، آن را بهگونهای توجیه کنند.
از یکطرف در بینش پیامآوران راستین، سرشت خداوند یکتا تنها نیکی، راستی و سازندگی است.
نهاد خداوند سرشار از ویژگیهای نیک است، و بدی و ناراستی در آن جای ندارد.
پس از این دیدگاه، کژی و کاستی و دروغ و بدی، از ذات پروردگار بروز نمیکند.
به تعبیر دیگر، در آفرینش خدای یگانه پدیدهای با ارزش “بد” وجود ندارد.
از طرف دیگر، در جوامع بشری “بدی” واقعیت دارد.
بدیها را میتوان دید، میتوان شنید، و میتوان احساس کرد.
دروغ، دورویی، فریب، ستم، زورگویی، چپاول، کشتار و … اینها همه هستند و “بد” هستند.
پس این بدیها از کجا آمدهاند؟
آفرینندهی جهان که “یگانه” است و جز او آفریدگاری نیست.
آفریدگار یگانه هم که جز نیکی چیزی را نیافریده است و بدیها در آفرینش او نیستند.
اما “بدی”ها وجود دارند، و چنان آشکارند که نمیتوان وجودشان را انکار کرد یا در بودنشان حتی تردیدی به خود راه داد.
اشوزرتشت، علت وجود بدیها در جوامع انسانی را اینچنین دریافته است: “ این دو گوهر همزاد و متضاد، چون در اندیشه پدیدار شوند، نیکی و بدی بوجود میآید، آنگاه، دانا نیکی را میگزیند و نادان بدی را .” (گاتها، یسنای 30، بند 3) بر این باور، بدیها را نه خداوند، که انسان میآفریند.
نیکی و بدی زاییدهی اندیشهی انسان است.
در بینش زرتشت، انسان بر پایهی قانون اشا (هنجار هستی یا نظام خلقت)، دارای اختیار است.
بر اساس این قانون و نظام – که همان خواست و ارادهی خداوند است – انسان، آزاد آفریده شده است؛ آزاد در اینکه چهگونه بیندیشد و چهگونه انتخاب کند.
این آزادی اندیشیدن و آزادی گزینش، روشن است که او را در برابر چگونگی اندیشهاش و نوع انتخابش مسول میگرداند؛ به این معنی که بر پایهی قانون عکسالعمل – که زرتشت، فراوان بر آن تأکید کرده است – بازتاب رفتار انسان، همانگونه که هست، به خودش باز میگردد.
به بیان دیگر، نیکی یا بدی، واکنش طبیعی خود را ، خود به خود بهوجود میآورد.
قانون عکسالعمل و بازگشت موجگونهی واکنش انسان به خود انسان، موضوع جالب بهشت و دوزخ را در جهاننگری زرتشت پدید میآورد که گفتاری دیگر است، و جا دارد که در جایی دیگر به آن پرداختهشود.
زرتشت، آزاد بودن انسان را در چهگونه اندیشیدن و چهگونه گزیدن را اینچنین بیان کرده است: “دریافتم که اندیشهی رسا از توست، خرد جهانآفرین از توست، و ای خداوند جان وخرد، این نیز از توست که انسان را راه نمود و آزاد گذاشت که اگر بخواهد به راستی گراید یا دروغ را برگزیند.” (گاتها، یسنای 31، بند 9) پس در بینش زرتشت، ارادهی خداوند یا نظام آفرینش بر این قرار گرفته است که انسان با توانایی اندیشیدن آفریده شود و نیز آزاد باشد که بههرگونه بیندیشد و بههرگونه برگزیند.
در این صورت، انسان آزاد است که نیک بیندیشد یا بد.
بهعبارت دیگر، ینا به قانون تغییرناپذیر اشا (هنجارهستی یا خواستخداوند)، دو گوهر همزاد و متضاد موجود در هستی، به طور طبیعی در اندیشهی انسان نیز کارسازند، و این تضاد که بنیاد آفرینش است تنها در اینجا، یعنی در اندیشهی آزاد انسان، میتواند ارزش بیافریند و نیکی یا بدی را بهوجود آورد.
به بیان سادهتر، در جهان بیکران هستی، هرکجا که پدیدهی اندیشمندی چون انسان، وجود نداشته باشد، ارزشی با مفهوم نیک یا بد نیز وجود ندارد.
تصور این حقیقت، بسیار ساده است که در همین کرهی زمین اگر انسان وجود نداشت یا اینکه از بهرهی هوشی پایینی در سطح جانوران دیگر برخوردار بود و نمیتوانست اینچنین بیندیشد، بد یا خوب هم وجود نداشت.
حیواناتی که توانایی اندیشیدن ندارند، تنها به حکم غریزه رفتار میکنند؛ و در این زندگی قهری و غریزی، همه چیز بی“ارزش” است؛ همهی رفتارها آهنگی یکنواخت دارند، و هیچ چیزی یا هیچ رفتاری “بد” نیست؛ و چون بد وجود ندارد نیک هم بیمعنی است.
بههمین دلیل در دنیایی که انسان زندگی نمیکند همه چیز لازم و ملزوم و مکمل یکدیگرند و هیچ ارزش نیک یا بد بودن را ندارد.
نیکی و بدی را اندیشهی انسان خلق میکند، و پس از اندیشه، در گفتار و کردار او نیز تجلی مییابد؛ و بهاینترتیب نیک و بد در جوامع انسانی عینیت پیدا میکند.
بنا به تشخیص زرتشت، انسانها در این مرحله که مرحلهی گزینش است، به دو گروه بخش میشوند؛ گروهی که از دانش، آگاهی، خرد و بینش کافی برخوردارند، نیک را برمیگزینند، و آنان که به هر دلیل از دانش و بینش لازم برخوردار نیستند فریب میخورند و به بدی میگرایند، و سرانجام با پیروی از بدی و تسلیم شدن به مظاهر آن، زندگی را به تباهی میکشانند.
زرتشت بر این باور است که انتخاب راه راست یا کژ، بستگی به میزان دانایی انسان دارد.
دانا، آگاهانه راه درست را برمیگزیند و نادان ناخودآگاه به راه نادرست کشیده میشود.
در اینجاست که پیامبر وظیفهی انسان را در میدان کشاکش نیکی و بدی – که خود میآفریند – بهروشنی مشخص کرده است.
وظیفهی انسان مبارزهی پیگیر و افزاینده با بدی است؛ اما نکتهی قابل توجه در این پیام اهورایی زرتشت، این است که چون گرایش به بدی نتیجهی قهری نادانی و ناآگاهی است پس نخستین شرط این مبارزهی مقدس و سازنده این است که دانش و بینش و آگاهی انسانها بهطور مستمر و مداوم افزایش یابد؛ و برهمین باور است که زرتشت نخستین تکلیف انسان را در این پیکار زندگیساز چنین تعیین میکند: آگاه شدن و آگاه کردن، افزودن بر دانش خود و دیگران، گسترش دادن و عمق بخشیدن به بینش انسان.
“کدام راه بهترین است؟
راه راست یا راه دروغ؟
دانا باید حقیقت را برای مردم آشکار سازد تا نادان نتواند مردم ناآگاه را گمراه کند.
ای مزدااهورا، کسانی را که ارزش راستی و نیکاندیشی را برای دیگران آشکار میکنند یاری کن.” (گاتها، یسنای 31، بند 17) گفتیم که بنا به باور زرتشت، اهورامزدا بر پایهی قانون خلقت (نظام آفرینش) – که گاتها آن را قانون اشا یا قانون راستی نامیده است – انسان را در اندیشیدن و در گزینش ، آزاد آفریده است.
بهعبارت دیگر، انسان دارای اختیار است که نیک بیندیشد یا بد، راست بیندیشد یا کژ، درست بیندیشد یا نادرست.
حال اگر راست بیندیشد این راستی در گفتار و کردارش هم منعکس میشود و نیکی بهوجود میآید؛ و اگر کژ بیندیشد این کژی و ناراستی در گفتار و کردارش هم بازتاب مییابد و در نتیجه بدی آفریده میشود.
پس بهاین ترتیب، “بد” در خلقت آفریدگار وجود ندارد و زاییدهی اندیشهی ناراست انسان است؛ در اینصورت بهجای اینکه بگوییم: “نیکی” و “بدی” در جهان وجود دارد، بهتر است بگوییم: “نیکاندیشی” و “بداندیشی” در جهان وجود دارد.
(این دو واژهی مرکب، در اوستا بهصورت “سپنتامینو” و “انگرهمینو” آمده است.
“مینو” بهمعنی منش و اندیشه است.
“سپنتا” یعنی افزاینده و سازنده، “انگره” یعنی کاهنده و تباهنده.
پس “سپنتامینو” یعنی اندیشهی سازنده و نیک، و “انگرهمینو” یعنی اندیشهی مخرب و بد.
واژهی اوستایی “انگرهمینو” بعدا در فارسی بهصورت “اهریمن” درآمده است.
پس اهریمن در فرهنگ اوستایی نیز موجودی – بههرصورت – نیست بلکه بهمعنی اندیشهی کاهنده و تباهنده میباشد) .
البته چون نتیجهی نیکاندیشی انسان، نیکگفتاری و نیککرداری است و حاصل بداندیشی او ، بدگفتاری و بدکرداری میباشد، و همهی اینها نیز تنها در جوامع انسانی واقعیت دارند، از آن بهتر این است که بگوییم: “انسان نیک” و “انسان بد”.
یعنی در حقیقت، نیکی و بدی در جهان وجود ندارند بلکه این انسان نیک و انسان بد است که در جهان پرورده میشود و موجودیت مییابد؛ و این، برپایهی بینش زرتشت – چنانکه گفته شد – بهترین، مناسبترین و درستترین تعبیر است.
“به بهترین سخنان گوش فرادهید و آن را با اندیشهی روشن بسنجید، آنگاه هریک از شما راه خود را آزادانه برگزینید.
اما پیش از آنکه زمان گزینش فرا رسد بهدرستی بیدار شوید و آیین راستی را دریابید.” (گاتها، یسنای 30، بند 2) زرتشت و آموزشهای اوپژوهنده دانشمند آقای دکتر حسین وحیدی درکتاب خود می فرماید : " همان گونه که می بینیم در سرودهای اشوزرتشت دیالکتیک را نخست درهستی تشخیص مید هد و سپس بنیاد اندیشه و منش آدمی را بر چنین نگرشی استوار میکند و متاسفانه در درازنای تاریخ بویژه در پایان دوره ساسانی و پس از آن و تا به امروز درباره اندیشه های اشوزرتشت که در گاتها آمده برداشتهای بسیار بادرستی می شود و نگرش دیا لکتیکی اشوزرتشت به هستی و انسان ، به چهره جنگ اهورامزدا و اهریمن در میآید ، حال آنکه در گاتها آنچه هست پیکار بین سپنتا من و اهرمن است که "سپنتا " به معنی پاک و سازنده است و" انگره " به معنی زشت و ویرانگر و "من " که درواژه های دشمن و بهمن بجا مانده به معنای اندیشه ناپاک و ویرانگر ، نه جنگ بین اهورا مزدا و اهریمن یا ثنویتی که برخی به آن معتقدند.
درفرهنگ زرتشتی نیکی دریک واژه فشرده می شود و آن اشا یعنی راستی و بدی هم در یک واژه فشرده میشود و آن دروج یا دروغ است .
اولی سازنده هستی و دومی ویرانگر آنست نیروی سازنده در اندیشه " سپنتا من " و نیروی ویرانگر در اندیشه انگره مینوست .
راستی سازنده تن و روان و دروغ بی سامانی و کژ اندیشی است .
در دیدگان اشوزرتشت جهان آورده گاه دو کشش همزا د و همیستار (ضد ) است که یکی سازنده و دیگری ویرانگر است و این دو درهر زمینه و آوردگاهی ، از اندیشه آدمی گرفته تا ساختمان اجتماعی و جهانی پیوسته بر ضد یکدیگر در تکاپو و پویش اند و آدمی پیوسته به سود سپنتا من و بر علیه انگرمن تلاش کند .
موبد فیروز آذرگشسب در ترجمه گاتها یا سرودهای آسمانی اشوزرتشت درباره نیکی و بدی می نویسد: " اشوزرتشت جهان هستی را میدان مبارزه و کشمکش دائم دو نیروی ضدین سپنتا مینو و انگره مینو دانسته و می فرماید : این دو گوهر همراه و همزا د در عین حال که با هم مخالف و درستیزند لازم و ملزوم یکدیگر نیز می باشند .
و جود این دو گوهر با هم آفرینش و هستی را پدید می آورند .
مثلا نیروی مثبت و منفی در عین مخالف بودن با یکدیگر موجب بوجود آمدن برق میگردند .
نیروی جاذبه و دافعه موجب ثابت ماندن کرات آسمانی درجای خود میبا شند .
نیک و بد و زشت و زیبا بستگی به طرز اندیشه ما دارند .
آنچه به سود ما است نیک و آنچه به زیان م باشد آن را بد و نا زیبا می شماریم .
بنا به فرموده " اشوزرتشت " آنچه دراین جهان وجود دارد از آفرینش خداوند یکتا میبا شد و در ذات خود نیکوست و به منظور خاصی آفریده شده اند .
به عبارت دیگر نیک و بد و زشت و زیبا از زمانی بوجود میایند که بشر پا به عرصه وجود میگذارد و نیروی تشخیص و تمیز او به کار می افتد و به طوری که در بند سوم از هات 30 یسنا آمده است : آن دو گوهر همزاد درآغاز درعالم تصویر پدیدار می گردند که یکی نیکی و دیگری بدی در اندیشه و گفتار و کردار .
چنانچه از مفاد بند بالا روشن می گردد دو گوهر سپنتا و انگره دو مینو و دو گوهر همزادی هستند که در برابر هم قرار گرفته اند و درعالم اندیشه به صورت نیک وبد ظاهر میگردند .
اصلا مفهوم خود " مینو " اندیشه و منش میبا شد که یکی گوهر پاک یا اندیشه فزاینده و سازنده است و دیگری گوهر ناپاک یا اندیشه ویرانگر و تباه کننده .
انگره مینو که بعدها درزمان ساسانیان به صورت اهریمن تغییر شکل یافته است نمیتواند خالق شر باشد و در برابر اهورامزدا ، هستی بخش دانای بزرگ و سر چشمه نیکیها قرار گیرد .اهریمن در نهاد بشر وجود و بستگی به اندیشه ویرانگر شیطان صفتان و دد منشان داشته و به هیچ وجه وجود خارجی ندارد .
به عبارت دیگر میتوان سپنتا مینو و انگره مینو را به فرشته خوئی و اهریمن صفتی تعبیر کرد که هردو در خوی و خصلت و اندیشه و نهاد انسان قرار دارند و ازو جدا نیستند منتها بنا به آخر بند 3 همین یسنا دانایان و فرزانگان راه نیک و درست را برمیگزینند ولی نابخردان چنین نخواهند کرد و به بیراهه خواهند رفت " شخص نادان و کود دل گرفتار هوای نفس و کج خیالی خود شده و به راه خطا خواهد رفت و در نتیجه کارهای ناشایست و غیر انسانی ازو سر خواهد زد و رفته رفته ددمنشی و اهریمن صفتی دراو ظهور و بروز خواهد نمود و تجسمی خواهد بود از اهریمن انسان نما ولی شخص فرزانه و دانشمند راه نیک اختیار خواهد کرد و بر هوسهای نفسانی خویش مهار خواهد زد و با کارهای انسانی و شایسته خود فرشته ای خواهد شد به صورت انسان ".