دانلود مقاله تفسیر نمونه سوره نسا

Word 216 KB 14076 21
مشخص نشده مشخص نشده الهیات - معارف اسلامی - اندیشه اسلامی
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
کلمات کلیدی: تفسیر - سوره نساء
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • سوره نساء مقدمه این سوره در ((مدینه )) نازل شده و داراى 177 آیه است .

    سوره نساء قبل از ورود در تفسیر آیات این سوره یادآورى چند نکته لازم است : 1 - محل نزول سوره نساء تمام آیات این سوره (به استثناى آیه 58 طبق نقل بعضى از مفسران ) در مدینه نازل شده است و از نظر ترتیب نزول بعد از سوره ((ممتحنه )) قرار دارد.

    زیرا مى دانیم ترتیب کنونى سوره هاى قرآن مطابق ترتیب نزول سوره ها نیست یعنى بسیارى از سوره هایى که در مکه نازل شده در آخر قرآن قرار دارد و بسیارى از سوره هایى که در مدینه نازل شده است در اوائل قرآن قرار گرفته .

    البته همانطور که در آغاز جلد اول گفتیم مدارکى در دست است که جمع آورى سوره هاى قرآن به شکل کنونى در زمان خود پیامبر صلى اللّه علیه و آله واقع شده بنابراین به هنگام جمع آورى قرآن شخص پیامبر صلى اللّه علیه و آله به دلائل مختلفى از جمله اهمیت مطالب ، و ترتیب طبیعى آنها، دستور داده است که سوره ها را بر طبق وضعى که الان مى بینیم ترتیب دهند، که نخستین آنها سوره ((حمد)) و آخرین آنها سوره ((الناس )) است بدون اینکه کلمه و یا حتى حرفى از آیات و یا سوره ها کم و یا زیاد شود.

    این سوره از نظر تعداد کلمات و حروف ، طولانى ترین سوره هاى قرآن بعد از سوره ((البقره )) است و داراى 177 آیه مى باشد و نظر به اینکه بحثهاى فراوانى در مورد احکام و حقوق زنان در آن طرح شده به سوره ((نساء)) نامیده شده است .

    2 - محتویات این سوره همانطور که گفتیم این سوره در مدینه نازل شده سوره نساء مقدمه این سوره در ((مدینه )) نازل شده و داراى 177 آیه است .

    2 - محتویات این سوره همانطور که گفتیم این سوره در مدینه نازل شده ، یعنى به هنگامى که پیامبر صلى اللّه علیه و آله دست در کار تاءسیس حکومت اسلامى و ایجاد یک جامعه سالم انسانى بود، به همین دلیل بسیارى از قوانینى که در سالم سازى جامعه مؤ ثر است در این سوره نازل شده است .

    از طرفى چون افرادى که تار و پود این جامعه نو پا را تشکیل مى دادند، افراد بت پرست دیروز با آن همه آلودگیهاى دوران جاهلیت بوده اند، لذا باید قبل از هر چیز رسوبات گذشته را از مغز و روح آنها بیرون ساخت و به جاى آن قوانین و برنامه هایى که براى نوسازى یک جامعه فرسوده لازم است قرار داد.

    بطور کلى بحثهاى مختلفى که در این سوره مى خوانیم عبارتند از: 1 - دعوت به ایمان و عدالت و قطع رابطه دوستانه با دشمنان سرسخت .

    2 - قسمتى از سرگذشت پیشینیان براى آشنایى هر چه بیشتر به سرنوشت جامعه هاى ناسالم .

    3 - حمایت از کسانى که نیازمند به کمک هستند، مانند یتیمان ، و دستورهاى لازم براى نگاهدارى و مراقبت از حقوق آنها.

    4 - قانون ارث بر اساس یک روش طبیعى و عادلانه در برابر شکل بسیار زننده اى که در آن زمان داشت و به بهانه هاى مختلفى افراد ضعیف را محروم مى ساختند.

    5 - قوانین مربوط به ازدواج و برنامه هایى براى حفظ عفت عمومى .

    6 - قوانین کلى براى حفظ اموال عمومى .

    7 - کنترل و نگهدارى و بهسازى نخستین واحد اجتماع یعنى محیط خانواده .

    8 - حقوق و وظایف متقابل افراد جامعه در برابر یکدیگر.

    9 - معرفى دشمنان جامعه اسلامى و بیدار باش به مسلمانان در برابر آنها.

    10 - حکومت اسلامى و لزوم اطاعت از رهبر چنین حکومتى .

    11 - تشویق مسلمانان به مبارزه با دشمنان شناخته شده .

    12 - معرفى دشمنانى که احیانا فعالیتهاى زیرزمینى داشتند.

    13 - اهمیت هجرت و لزوم آن به هنگام روبرو شدن با یک جامعه فاسد و غیر قابل نفوذ.

    14 - مجددا بحثهایى درباره ارث و لزوم تقسیم ثروتهاى متراکم شده در میان وارثان .

    3 - فضیلت تلاوت این سوره پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله طبق روایتى فرمود: ((هر کس سوره نساء را بخواند گویا به اندازه هر مسلمانى که طبق مفاد این سوره ارث مى برد، در راه خدا انفاق کرده است و همچنین پاداش کسى را که برده اى را آزاد کرده به او مى دهند)).

    بدیهى است در این روایت و در تمام روایات مشابه آن ، منظور تنها خواندن آیات نیست بلکه خواندن ، مقدمه اى است براى فهم و درک ، و آن نیز به نوبه خود مقدمه اى است براى پیاده ساختن آن در زندگى فردى و اجتماعى ، و مسلم است که اگر مسلمانان از مفاد آیات این سوره در زندگى خود الهام بگیرند همه این پاداشها را علاوه بر نتایج دنیوى آن خواهند داشت .

    تفسیر : مبارزه با تبعیض ها روى سخن در نخستین آیه این سوره به تمام افراد انسان است زیرا محتویات این سوره در حقیقت همان مسائلى است که تمام افراد بشر در زندگى خود به آن نیازمند هستند.

    سپس دعوت به تقوى و پرهیزکارى مى کند که ریشه اصلى برنامه هاى سالم سازى اجتماع مى باشد، اداى حقوق یکدیگر، تقسیم عادلانه ارث ، حمایت از یتیمان و رعایت حقوق خانوادگى و مانند اینها همه از امورى است که بدون پشتوانه تقوى و پرهیزکارى به جایى نمى رسد، لذا این سوره را - که محتوى همه این مسایل است - با دعوت به تقوى آغاز مى کند، مى فرماید: ((اى مردم !

    از پروردگارتان بپرهیزید)) (یا ایها الناس اتقوا ربکم ).

    سپس براى معرفى خدایى که نظارت بر تمام اعمال انسان دارد به یکى از صفات او اشاره مى کند که ریشه وحدت اجتماعى بشر است ((آن خدایى که همه شما را از یک انسان پدید آورد)) (الذى خلقکم من نفس واحده ).

    بنابراین امتیازات و افتخارات موهومى که هر دسته اى براى خود درست کرده اند از قبیل امتیازات نژادى ، زبانى ، منطقه اى ، قبیله اى و مانند آن که امروز منشاء هزار گونه گرفتارى در جامعه هاست ، در یک جامعه اسلامى نباید وجود داشته باشد چه اینکه همه از یک اصل سرچشمه گرفته و فرزندان یک پدر و مادرند و در آفرینش از یک گوهرند.

    توجه به اینکه جامعه عصر پیامبر یک جامعه به تمام معنى قبیله اى بود اهمیت این مبارزه را روشنتر مى سازد و نظیر این تعبیر در موارد دیگرى از قرآن مجید نیز هست که در جاى خود به آن اشاره خواهد شد.

    اکنون ببینیم منظور از ((نفس واحده )) کیست ؟

    آیا منظور از نفس واحده یک فرد شخصى است یا یک واحد نوعى (یعنى جنس مذکر) شکى نیست که ظاهر این تعبیر همان واحد شخصى را مى رساند و اشاره به نخستین انسانى است که قرآن او را به نام آدم پدر انسانهاى امروز معرفى کرده و تعبیر ((بنى آدم )) که در آیات فراوانى از قرآن وارد شده نیز اشاره به همین است و احتمال اینکه منظور وحدت نوعى بوده باشد از ظاهر آیه بسیار دور است .

    سپس در جمله بعد مى گوید: ((همسر آدم از او آفریده شد)) (و خلق منها زوجها).

    بعضى از مفسران از این تعبیر، چنین فهمیده اند که همسر آدم ، ((حوا)) از بدن آدم آفریده شده و پاره اى از روایات غیر معتبر را که مى گوید: ((حوا از یکى از دنده هاى آدم آفریده شده )) را شاهد بر آن گرفته اند - در فصل دوم از سفر تکوین تورات نیز به این معنى تصریح شده است .

    ولى با توجه به سایر آیات قرآن هر گونه ابهامى از تفسیر این آیه برداشته مى شود و معلوم مى شود که منظور از آن این است که خداوند همسر او را از جنس او (جنس بشر) آفرید.

    در آیه 21 سوره روم مى خوانیم : ((و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها؛ از نشانه هاى قدرت خدا این است که همسران شما را از جنس شما قرار داد تا به وسیله آنها آرامش یابید)).

    و در آیه 72 سوره نحل مى فرماید: ((و الله جعل لکم من انفسکم ازواجا؛ خداوند همسران شما را از جنس شما قرار داد)).

    روشن است این که در این آیات مى خوانیم ((همسران شما را از شما قرار داد)) معنى آن این است که از جنس شما قرار داد نه از اعضاى بدن شما.

    و طبق روایتى که از امام باقر (علیه السلام ) در تفسیر عیاشى نقل شده ، خلقت حوا از یکى از دنده هاى آدم شدیدا تکذیب شده و تصریح گردیده که حوا از باقى مانده خاک آدم آفریده شده است .

    سپس در جمله بعد مى فرماید: ((خداوند از آدم و همسرش ، مردان و زنان فراوانى به وجود آورد)) (و بث منهما رجالا کثیرا و نساء).

    از این تعبیر استفاده مى شود که تکثیر نسل فرزندان آدم تنها از طریق آدم و همسرش صورت گرفته است و موجود ثالثى در آن دخالت نداشته است .

    سپس به خاطر اهمیتى که تقوا در ساختن زیربناى یک جامعه سالم دارد مجددا در ذیل آیه ، مردم را به پرهیزکارى و تقوا دعوت مى کند منتها در اینجا جمله اى به آن اضافه کرده و مى فرماید: ((از خدایى بپرهیزید که در نظر شما عظمت دارد و به هنگامى که مى خواهید چیزى از دیگرى طلب کنید نام او را مى برید)) (و اتقوا الله الذى تسائلون به ).

    قابل ذکر است که کلمه ((و الارحام )) عطف بر ((الله )) است ، و لذا در قرائت معروف ، منصوب خوانده شده است و بنابراین معنى آیه چنین مى شود ((واتقوا الارحام )) به هر حال ذکر این موضوع در اینجا اولا نشانه اهمیت فوق العاده اى است که قرآن براى صله رحم قایل شده تا آنجا که نام ارحام بعد از نام خدا آمده است ، و ثانیا اشاره به مطلبى است که در آغاز آیه ذکر شده و آن اینکه شما همه از یک پدر و مادرید و در حقیقت تمام فرزندان آدم خویشاوندان یکدیگرند و این پیوند و ارتباط ایجاب مى کند که شما نسبت به همه انسانها هر نژاد و هر قبیله اى همانند بستگان فامیلى خود محبت بورزید.

    در پایان آیه مى افزاید: ((خداوند مراقب شما است )) (ان الله کان علیکم رقیبا).

    و تمام اعمال و نیات شما را مى بینید و مى داند و در ضمن ، نگهبان شما در برابر حوادث است .

    ((رقیب )) در اصل به کسى مى گویند که از محل مرتفعى به اوضاع نظارت کند و سپس ، به معنى حافظ و نگهبان چیزى آمده است زیرا نگهبانى از لوازم نظارت است .

    بلندى محل رقیب ممکن است از نظر ظاهرى بوده باشد که بر مکان مرتفعى قرار گیرد و نظارت کند و ممکن است از نظر معنوى بوده باشد.

    ضمنا تعبیر به فعل ماضى ((کان )) در جمله فوق براى تاءکید است .

    ازدواج فرزندان آدم چگونه بوده است ؟

    در آیه فوق خواندیم : ((و بث منهما رجالا کثیرا و نساء؛ خداوند از آدم و همسرش مردان و زنان فراوانى به وجود آورد)).

    لازمه این سخن آن است که فرزندان آدم (برادر و خواهر) با هم ازدواج کرده باشند زیرا اگر آنها با نژاد دیگرى ازدواج کرده باشند ((منهما)) (از آن دو) صادق نخواهد بود.

    این موضوع در احادیث متعددى نیز وارد شده است و زیاد هم جاى تعجب نیست چه اینکه طبق استدلالى که در بعضى از احادیث از ائمه اهل بیت نقل شده این ازدواجها مباح بوده زیرا هنوز حکم تحریم ازدواج خواهر و برادر نازل نشده بود، بدیهى است ممنوعیت یک کار، بسته به این است که از طرف خداوند تحریم شده باشد چه مانعى دارد که ضرورت ها و مصالحى ایجاب کند که در پاره اى از زمانها مطلبى جائز باشد و بعدا تحریم گردد.

    ولى در احادیث دیگرى تصریح شده که فرزندان آدم هرگز با هم ازدواج نکرده اند و شدیدا به کسانى که معتقد به ازدواج آنها با یکدیگرند حمله شده است .

    و اگر بنا باشد که در احادیث متعارض آنچه موافق ظاهر قرآن است ترجیح دهیم باید احادیث دسته اول را انتخاب نمود زیرا موافق آیه فوق است .

    در اینجا احتمال دیگرى نیز هست که گفته شود: فرزندان آدم با بازماندگان انسانهاى پیشین ازدواج کرده اند زیرا طبق روایاتى آدم اولین انسان روى زمین نبوده ، مطالعات علمى امروز نیز نشان مى دهد که نوع انسان احتمالا از چند ملیون سال قبل در کره زمین زندگى مى کرده ، در حالى که از تاریخ پیدایش آدم تاکنون زمان زیادى نمى گذرد، بنابراین باید قبول کنیم که قبل از آدم انسانهاى دیگرى در زمین مى زیسته اند که به هنگام پیدایش آدم در حال انقراض بوده اند، چه مانعى دارد که فرزندان آدم با باقیمانده یکى از نسلهاى پیشین ازدواج کرده باشد ولى همانطور که گفتیم این احتمال با ظاهر آیه فوق چندان سازگار نیست .

    - این بحث احتیاج به گفتگوى بیشترى دارد که از حوصله بحث تفسیرى خارج است .

    پاورقی : 1-«تسائلون» از ماده «تسائل» به معنی سوال کردن از یکدیگر است و «تسائل بالله» به معنی این است که مردم به هنگامی که چیزی از یکدیگر می خواهند بگویند «اسئلک بالله...» (ترا به خدا) و این نشانه عظمت خداوند در نظرها است.

    آیه 8 یک حکم اخلاقى این آیه مسلما بعد از قانون تقسیم ارث نازل شده زیرا مى گوید: ((هر گاه در مجلس تقسیم ارث ، خویشاوندان و یتیمان و مستمندان حاضر شدند چیزى از آن به آنها بدهید)) (و اذا حضر القسمه اولوا القربى و الیتامى و المساکین فارزقوهم منه ).

    بنابراین محتواى آیه یک حکم اخلاقى و استحبابى درباره طبقاتى است که با وجود طبقات نزدیکتر، از ارث بردن محرومند، آیه مى گوید: اگر در مجلس تقسیم ارث ، جمعى از خویشاوندان درجه 2 یا 3 و همچنین بعضى از یتیمان و مستمندان حضور داشته باشند چیزى از مال به آنها بدهید، و به این ترتیب جلو تحریک حس حسادت و کینه توزى آنها را که ممکن است بر اثر محروم بودن از ارث شعله ور گردد بگیرید و پیوند خویشاوندى انسانى خود را به این وسیله محکم کنید.

    گرچه کلمه ((یتامى )) و ((مساکین )) بطور مطلق ذکر شده ولى ظاهرا منظور از آن ایتام و نیازمندان فامیل است زیرا طبق قانون ارث ، با بودن طبقات نزدیکتر طبقات دورتر، از ارث بردن محرومند، بنابراین اگر آنها در چنان جلسه اى حاضر باشند سزاوار است هدیه مناسبى (که تعیین مقدار آن فقط بستگى به اراده وارثان دارد و از مال وارثان کبیر خواهد بود) به آنها داده شود.

    جمعى از مفسران احتمال داده اند که منظور از ایتام و مساکین در آیه هر گونه یتیم و نیازمندى است خواه از خویشاوندان میت باشد یا غیر آنها ولى این احتمال بعید به نظر مى رسد زیرا افراد بیگانه معمولا راهى در این جلسات فامیلى ندارند.

    بعضى از مفسران نیز معتقدند که آیه ، یک حکم وجوبى را بیان مى کند نه استحبابى ولى آنهم نیز بعید است زیرا اگر آنها حق واجبى داشتند لازم بود مقدار و حدود آن تعیین گردد در حالى که به اختیار وارثان حقیقى واگذار شده است .

    در پایان آیه دستور مى دهد که ((با این دسته از محرومان ، با زبان خوب و طرز شایسته صحبت کنید (و قولوا لهم قولا معروفا).

    یعنى علاوه بر جنبه کمک مادى از سرمایه هاى اخلاقى خود نیز براى جلب محبت آنها استفاده کنید تا هیچگونه ناراحتى در دل آنها باقى نماند، و این دستور نشانه دیگرى بر استحبابى بودن حکم فوق است .

    از آنچه گفتیم این مطلب نیز روشن شد که هیچ دلیلى ندارد که بگوئیم حکم آیه فوق بوسیله آیاتى که سهام ارث را تعیین مى کند نسخ شده است زیرا هیچ گونه تضادى میان آن آیات و این آیه نیست .

    آیه 32 مـفـسـر مـعـروف ((طـبـرسـى )) در مـجمع البیان نقل مى کند که : ام سلمه (یکى از همسران پـیـامـبـر) بـه پـیامبر (صلى الله علیه و آله ) عرض کرد: چرا مردان به جهاد مى روند و زنـان جهاد نمى کنند؟

    و چرا براى ما نصف میراث آنها مقرر شده ؟

    اى کاش ما هم مرد بودیم و همانند آنها به جهاد مى رفتیم ، و موقعیت اجتماعى آنها را داشتیم .

    آیه فوق نازل گردید و به این سؤ الات و مانند آن پاسخ گفت .

    و در تـفـسـیـر ((المـنـار)) مـى خـوانـیـم : جـمـعـى از مـردان مـسـلمـان هـنـگـامـى که آیه ارث نازل شد و سهم مردان را دو برابر زنان ذکر کرد، گفتند: اى کاش اجر و پاداش معنوى ما نسبت به آنها نیز چنین بود و جمعى از زنان نیز گفتند: اى کاش مجازات و کیفرهاى ما نصف مجازات مردان بود همانطور که سهم ارث ما نیمى از ارث آنها است !

    آیه فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت .

    همین شاءن نزول در تفسیر ((فى ظلال )) و ((روح المعانى )) با تفاوت مختصرى ذکر شده است .

    هـمـانـطـور کـه در شـاءن نـزول آمـده اسـت تـفـاوت سهم ارث مردان و زنان براى جمعى از مسلمانان به صورت یک سؤ ال در آمده بود، آنها گویا توجه نداشتند که این تفاوت به خـاطـر آن اسـت کـه هزینه زندگى ، عموما بر دوش مردان مى باشد، و زنان از آن معافند، بـه عـلاوه هـزیـنـه خـود آنـهـا نـیـز بـر دوش مردان است ، و همانطور که سابقا اشاره شد سهمیه زنان عملا دو برابر مردان خواهد بود، لذا آیه فوق مى گوید: ((تفاوتهایى را کـه خـداونـد بـراى بـعـضـى از شـمـا نـسـبـت بـه بـعـض دیـگـر قـایـل شـده هـرگـز آرزو نـکـنـیـد)) (و لا تـتـمـنـوا مـا فضل الله به بعضکم على بعض ).

    زیـرا ایـن تفاوتها هر کدام اسرارى دارد که از شما پوشیده و پنهان است چه تفاوتهایى که از نظر آفرینش و جنسیت و صفات جسمى و روحى دارید و پایه نظام اجتماعى شما است ، و چـه تـفـاوتـهایى که از نظر حقوقى به خاطر موقعیت هاى مختلف همانند ارث قرار داده شـده اسـت ، تـمـام ایـن تـفاوتها بر طبق عدالت و قانون الهى مى باشد و اگر غیر از آن مصلحت بود براى شما قایل مى شد، بنابر این آرزوى تغییر آنها یک نوع مخالفت با مشیت پروردگار که عین حق و عدالت است مى باشد.

    البـتـه نـبـایـد اشـتـبـاه کـرد کـه آیـه اشـاره بـه تـفـاوتـهاى واقعى و طبیعى مى کند نه تـفـاوتـهاى ساختگى که بر اثر ((استعمار)) و ((استثمار)) طبقاتى به وجود مى آید، چه اینکه آنها نه خواست خدا است ، و نه چیزى است که آرزوى دگرگون کردن آن نادرست بـاشـد، بـلکـه تـفاوتهایى است ظالمانه و غیر منطقى که باید در رفع آن کوشید، فى المثل زنان نمى توانند آرزو کنند که اى کاش مرد بودند، و مردان نیز نباید آرزو کنند که اى کـاش زن مـى شـدنـد، زیـرا ایـن دو جـنـس اسـاس نـظـام اجـتـماع انسانى است ، اما در عین حـال نـبـایـد ایـن تـفـاوت جـنـسـیـت سـبـب شـود کـه یـکـى از ایـن دو جـنـس حـقـوق دیـگرى را پـایـمـال کـند، و آنها که آیه را دستاویز براى ادامه تبعیضات نارواى اجتماعى پنداشته اند سخت در اشتباهند.

    لذا بـلافـاصـله مـى فـرمـایـد: ((مـردان و زنان هر کدام بهره اى از کوششها و تلاشها و موقعیت خود دارند)) (للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن ) خـواه مـوقـعـیـت طـبـیـعى باشد (مانند تفاوت دو جنس مرد و زن با یکدیگر) و یا تفاوت به خاطر تلاشها و کوششهاى اختیارى .

    قـابـل تـوجـه ایـنـکـه کـلمـه ((اکـتـسـاب )) کـه بـه مـعـنـى تـحـصـیـل کـردن و بـه دسـت آوردن اسـت ، مـفـهـوم وسـیـعـى دارد، هـم کـوششهاى اختیارى را شـامـل مـى شـود و هـم آنچه را که انسان به وسیله ساختمان طبیعى خود مى تواند به دست بیاورد.

    سـپـس مـى فـرمـایـد: ((بـه جـاى آرزو کـردن ایـن گـونـه تـفـاوتـهـا، از فضل خدا و لطف و کرم او تمنا کنید که به شما از نعمتهاى مختلف و موفقیت ها و پاداشهاى نیک ارزانى دارد)) (و اسئلوا الله من فضله ).

    و در نتیجه افرادى خوشبخت و سعادتمند باشید خواه مرد باشید یا زن ، و خواه از این نژاد بـاشـیـد یا نژاد دیگر، و در هر حال آنچه را خیر واقعى و سعادت شما در آن است بخواهید نه آنچه شما خیال مى کنید - و تعبیر به ((من فضله )) اشاره به همین معنى مى باشد.

    البـتـه روشـن اسـت کـه تـقـاضـاى فـضل و عنایت پروردگار به این نیست که انسان به دنـبـال اسـبـاب و عـوامـل هـر چـیـز نـرود بـلکـه بـایـد فضل و رحمت او را در لابلاى اسبابى که او مقرر داشته است جستجو کرد.

    ((چـون خـداونـد بـه هـمـه چـیـز دانـا اسـت )) (ان الله کـان بکل شى ء علیما).

    و مـى دانـد بـراى نـظـام اجـتـمـاع چـه تفاوتهایى از نظر طبیعى و یا حقوقى لازم است ، و بـنـابـر ایـن در کـار او هـیـچ گونه تبعیض ناروا، و بى عدالتى نیست ، و نیز از اسرار درون مـردم بـا خـبـر اسـت و مـى دانـد چـه افـرادى آرزوهـاى نـادرسـت در دل مى پرورانند و چه افرادى به آنچه مثبت و سازنده است مى اندیشند.

    این تفاوتها براى چیست ؟

    بـسـیـارى از خـود مـى پـرسـنـد چـرا بعضى از افراد استعدادشان بیشتر و بعضى کمتر، بعضى زیبا و بعضى دیگر از زیبایى ، کم بهره اند، بعضى از نظر جسمى فوق العاده نـیـرومـنـد و بـعـضـى مـعـمـولى هـسـتـنـد، آیـا ایـن ((تـفـاوتـهـاى طـبـیـعـى )) بـا اصل عدالت پروردگار سازگار است ؟

    در پاسخ باید به چند نکته توجه داشت : 1 - قـسـمـتـى از تـفـاوتـهـاى جـسـمـى و روحـى و مـردم بـا یـکـدیـگـر مـعـلول اخـتـلافـات طـبـقـاتـى و مـظـالم اجـتـمـاعـى و یـا سـهـل انـگـاریـهـاى مـردم اسـت کـه هـیـچ گـونـه ارتباطى به دستگاه آفرینش ‍ ندارد، مثلا بـسـیـارى از فـرزنـدان ثـروتـمـنـدان از فـرزندان مردم فقیر هم از نظر جسمى قویتر و زیـبـاتـر و هـم از نـظـر اسـتـعـداد پـیـشـرفـتـه تـرنـد، بـه دلیل اینکه آنها از تغذیه و بهداشت کافى بهره مندند در حالى که اینها در محرومیت قرار دارنـد، و یـا افـرادى هـسـتـنـد کـه بـر اثـر تـنـبـلى و سـهـل انگارى نیروهاى جسمى و روحى خود را از دست مى دهند.

    این گونه اختلافها را باید ((اخـتـلافـهـاى سـاخـتگى و بى دلیل )) دانست که با از بین رفتن نظام طبقاتى و تعمیم عـدالت اجـتـمـاعـى از مـیـان خـواهـد رفت ، و هیچ گاه اسلام و قرآن بر این گونه تفاوتها صحه نگذاشته است .

    2 - قـسـمتى دیگر از این تفاوتها، طبیعى و لازمه آفرینش انسان است یعنى یک جامعه اگر هم از عدالت اجتماعى کامل برخوردار باشد تمام افرادش همانند مصنوعات یک کارخانه یک شـکـل و یـک جور نخواهند بود و طبعا با هم تفاوتهایى خواهند داشت ، ولى باید دانست که مـعـمـولا مـواهـب الهـى و اسـتـعدادهاى جسمى و روحى انسانها آنچنان تقسیم شده که هر کسى قـسـمـتـى از آن را دارد، یـعنى کمتر کسى پیدا مى شود که این مواهب را یکجا داشته باشد، یـکـى از نـیـروى بـدنـى کـافى برخوردار است ، و دیگرى استعداد ریاضى خوبى دارد، یکى ذوق شعر، و دیگرى عشق به تجارت ، و بعضى هوش سرشارى براى کشاورزى ، و بعضى از استعدادهاى ویژه دیگرى برخوردارند، مهم این است که جامعه یا خود اشخاص ، استعدادها را کشف کنند، و آنها را در محیط سالمى پرورش دهند، تا هر انسانى بتواند نقطه قوت خویش را آشکار سازد و از آن بهره بردارى کند.

    3 - ایـن موضوع را نیز باید یادآورى کرد که یک جامعه همانند یک پیکر انسان ، نیاز به بافتها و عضلات و سلولهاى گوناگون دارد، یعنى همانطور که اگر یک بدن ، تمام از سـلولهـاى ظریف همانند سلولهاى چشم و مغز ساخته شده باشد دوام ندارد، و یا اگر تمام سـلولهـاى آن خـشـن و غیر قابل انعطاف همانند سلولهاى استخوانى باشند کارایى کافى بـراى وظـایـف مختلف نخواهد داشت ، بلکه باید از سلولهاى گوناگونى که یکى وظیفه تـفـکـر و دیـگـرى مـشـاهـده و دیـگـرى شـنـیـدن و دیـگـرى سـخـن گـفـتـن را عـهده دار شوند تـشـکـیـل شـده بـاشـد، هـمـچـنـیـن بـراى بـه وجـود آمـدن یـک ((جـامـعـه کـامـل )) نیاز به استعدادها و ذوقها و ساختمانهاى مختلف بدنى و فکرى است ، اما نه به ایـن مـعـنـى کـه بـعـضـى از اعضاء پیکر اجتماع در محرومیت به سر برند و یا خدمات آنها کـوچک شمرده شود و یا تحقیر گردند، همانطور که سلولهاى بدن با تمام تفاوتى که دارند همگى از غذا و هوا و سایر نیازمندیها به مقدار لازم بهره مى گیرند.

    و بـه عـبـارت دیـگـر تـفاوت ساختمان روحى و جسمى در آن قسمتهایى که طبیعى است (نه ظـالمانه و تحمیلى ) مقتضاى ((حکمت )) پروردگار است و عدالت هیچ گاه نمى تواند از حکمت جدا باشد، فى المثل اگر تمام سلولهاى بدن انسان یکنواخت آفریده مى شد، دور از حـکـمـت بـود، و عـدالت بـه مـعـنـى قـرار دادن هـر چـیـز در مـحـل مـنـاسـب خـود نـیـز در آن وجـود نـداشـت ، هـمـچـنـیـن اگـر یـک روز تـمـام مـردم جـامـعـه مثل هم فکر کنند و استعداد همانندى داشته باشند در همان یک روز وضع جامعه به کلى درهم مى ریزد.

    بنابر این آنچه در آیه فوق درباره اختلاف ساختمان زن و مرد آمده در واقع اشاره اى به همین موضوع است زیرا بدیهى است که اگر تمام افراد بشر، مرد و یا همه زن بـاشـنـد، نـسـل بـشـر به زودى منقرض مى شود و علاوه بر اینکه قسمت مهمى از لذات مـشـروع بـشر از میان مى رود، حال اگر جمعى ایراد کنند که چرا بعضى زن و بعضى مرد آفـریـده شـده انـد و ایـن چـگـونه با عدالت پروردگار مى سازد، مسلم است که این ایراد منطقى نخواهد بود، زیرا آنها به حکمت آن نیندیشیده اند.

    آیه 43 چند حکم فقهى از آیه فوق چند حکم اسلامى استفاده مى شود: 1 - تـحـریـم نـمـاز در حـال مـسـتـى ، یـعـنـى افـراد مـسـت نـمـى تـوانـنـد مـشـغـول اداى فـریـضـه نـمـاز شـونـد و نـمـاز آنـهـا در ایـن حال باطل است ، فلسفه آن هم روشن است ، زیرا نماز گفتگوى بنده و راز و نیاز او با خدا اسـت و بـایـد در نـهـایت هوشیارى انجام گردد و افراد مست از این مرحله دور و بیگانه اند قـرآن مـى گـویـد: ((اى کـسـانـى کـه ایـمـان آورده ایـد!

    در حـال مـسـتـى بـه نـمـاز نزدیک نشوید، تا بدانید چه مى گویید!)) (یا ایها الذین آمنوا لا تقربوا الصلوه و انتم سکارى حتى تعلموا ما تفعلون ).

    ممکن است در اینجا کسانى سؤ ال کنند که آیا مفهوم آیه فوق این نیست که نـوشـیـدن مـشـروبـات الکـلى فـقـط در صـورتـى مـمـنـوع اسـت کـه مـسـتـى تـا حال نماز باقى بماند و دلیل ضمنى بر جواز آن در سایر حالات مى باشد؟!

    پـاسـخ ایـن سـؤ ال - بـه خـواسـت خـدا - بـه طـور تـفـصـیـل در تـفـسـیـر آیـه 90 سـوره مـائده خـواهـد آمـد امـا بـطـور اجمال این است که اسلام براى پیاده کردن بسیارى از احکام خود، از روش ‍ ((تدریجى )) اسـتـفـاده کـرده مثلا همین مساءله تحریم مشروبات الکلى را در چند مرحله پیاده نموده است ، نـخـسـت آن را بـه عـنـوان یـک نـوشـیـدنـى نـامـطـلوب و نـقـطـه مـقـابـل ((رزقـا حـسـنـا)) (نـحـل - 67) سـپـس در صـورتـى کـه مـسـتـى آن در حـال نـمـاز بـاشـد جـلوگـیـرى کرده (آیه فوق ) و بعد منافع و مضار آن را با هم مقایسه نـمـوده و غـلبـه زیـانهاى آن ، بیان شده است .

    (بقره - 219) و در مرحله آخر نهى قاطع و صریح از آن نموده است .

    (مائده - 90).

    اصـولا بـراى ریـشـه کن ساختن یک مفسده اجتماعى و اخلاقى که محیط به طور عمیق به آن آلوده شـده اسـت راهـى بـهـتـر از این روش نیست که افراد را تدریجا آماده کنند و سپس حکم نـهـائى اعـلام گـردد، ضـمـنـا باید توجه داشت ، آیه فوق به هیچ وجه دلالت بر اجازه نـوشـیـدن خـمـر نـدارد بـلکـه تـنـهـا در بـاره مـسـتـى در حـال نـمـاز سـخـن گفته ، و در مورد غیر نماز سکوت اختیار کرده تا مرحله نهایى حکم فرا رسد.

    البـته با توجه به اینکه اوقات پنجگانه نماز مخصوصا در آن زمان که معمولا در پنج وقـت انـجـام مـى شـد فـاصـله چـنـدانـى بـا هـم نـدارنـد، خـوانـدن نـمـاز در حال هشیارى ، لازمه اش این است که در فاصله این اوقات از نوشیدن مایعات مست کننده به کلى صرف نظر شود، زیرا غالبا مستى آن تا موقع نماز ادامه مى یابد، و حالت هشیارى پیدا نمى شود، بنابر این حکم آیه فوق شبیه یک تحریم همیشگى و مستمر است .

    ایـن مـوضـوع نـیـز لازم بـه یـادآورى اسـت کـه در روایـات مـتـعـددى کـه در کـتـب شـیـعه و اهل تسنن وارد شده آیه فوق به ((مستى خواب )) تفسیر شده یعنى در حالى که هنوز کاملا بیدار نشده اید، شروع به نماز نکنید تا بدانید چه مى گویید.

    ولى چـنـیـن بـه نظر مى رسد که این تفسیر از مفهوم ((حتى تعلموا ما تقولون )) استفاده شده است اگر چه در معنى ((سکارى )) داخل نباشد.

    بـه عـبارت دیگر از جمله ((تا بدانید چه مى گویید)) استفاده مى شود، نماز خواندن در هـر حـالى که انسان از هشیارى کامل برخوردار نباشد، ممنوع است ، خواه حالت مستى باشد یا باقیمانده حالت خواب .

    ضـمـنـا از ایـن جـمـله نـیـز مـى تـوان اسـتـفـاده کـرد کـه بـهـتـر اسـت در حـال کـسـالت و کمى توجه نیز انسان نماز نخواند، زیرا حالت فوق به صورت ضعیف در او وجـود دارد و شـایـد بـه هـمـیـن جـهـت است که در روایتى از امام باقر (علیه السلام ) نقل شده که فرمود: ((در حـالتـى کـه کـسـل هـسـتـیـد یـا چـرت آلود یـا سـنـگـیـن ، مـشـغـول نـمـاز نـشـویـد زیـرا خـداونـد مـؤ مـنـان را از نـمـاز خـوانـدن در حال مستى نهى کرده است )).

    2 - باطل بودن نماز در حال جنابت ، که با جمله (و لا جنبا) به آن اشاره شده است .

    سـپـس اسـتـثنایى براى این حکم بیان فرموده و مى گوید: ((مگر اینکه مسافر باشید)) (الا عابرى سبیل ).

    و در مـسـافـرت گـرفـتـار بـى آبـى شـویـد کـه در ایـن حال نماز خواندن به شرط تیمم که در ذیل آیه خواهد آمد جایز است .

    ولى در روایـات و اخـبـار تـفـسـیـر دیـگـرى بـراى آیـه نـیز آمده است و آن اینکه منظور از ((صـلوه )) در آیـه مـحـل نـمـاز گـذاردن و مـسـجـد اسـت یـعـنـى در حال جنابت وارد مساجد نشوید، سپس کسانى را که عبورا از مسجد مى گذرند استثناء فرموده و مـى گـویـد: ((الا عـابـرى سـبـیـل )) یـعـنـى مـى تـوانـیـد در حـال جـنـابـت عـبـورا از مـسـجـد بـگـذرید و از بعضى روایات استفاده مى شود که جمعى از مـسـلمـانـان و صـحابه پیامبر (صلى الله علیه و آله ) خانه هایى در اطراف مسجد پیامبر (صـلى الله عـلیـه و آله ) ساخته بودند که درهاى آن به مسجد گشوده مى شد و به آنها اجازه داده شد که در حال جنابت از مسجد بگذرند بدون اینکه در آن توقف کنند.

    ولى بـاید توجه داشت که لازمه تفسیر فوق این خواهد بود که کلمه ((صلوه )) در آیه بـه دو مـعـنـى آمـده بـاشـد یـکـى بـه مـعـنـى خـود نـمـاز و دیـگـر بـه مـعـنـى مـحـل نـمـاز زیـرا دو حـکـم مـخـتـلف در آیـه فـوق بـیـان شـده ، یـکـى خـوددارى از نـماز در حـال مـسـتـى و دیـگـرى خـوددارى کـردن جـنـب از ورود در مـسـاجـد (البـتـه اسـتـعـمـال یـک لفـظ در دو مـعـنـى یـا بـیـشـتـر چـنـانـکـه در اصـول گفته ایم مانعى ندارد ولى خلاف ظاهر است و بدون قرینه جایز نیست اما روایات فوق مى تواند قرینه آن باشد).

    3 - جـواز نـمـاز خـوانـدن یـا عـبـور از مـسـجـد بـعـد از غسل کردن که با جمله (حتى تغتسلوا).

    بیان شده است .

    4 - تـیـمـم بـراى مـعذورین ، در جمله بعد که در حقیقت تمام موارد تشریع تیمم جمع است ، نخست به موردى که آب براى بدن ضرر داشته باشد اشاره کرده و مى فرماید: ((اگر بیمار باشید و یا در سفر)) (و ان کنتم مرضى او على سفر).

    سـپـس بـه مـواردى کـه انـسـان دسـتـرس بـه آب (یـا اسـتـعـمال آب ) ندارد اشاره کرده مى فرماید: ((هنگامى که از قضاى حاجت برگشتید و یا با زنان آمیزش جنسى داشتید)) (او جاء احد منکم من الغائط او لمستم النساء).

    ((و دسترسى به آب نداشته باشد)) (فلم تجدوا ماء).

    ((در این موقع با خاک پاکیزه اى تیمم کنید)) (فیتمموا صعیدا طیبا).

    سـپـس طـرز تـیـمـم را بـیـان فـرمـوده ، مى گوید: ((سپس صورت و دستهاى خود را مسح کنید)) (فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم ).

    و در پـایـان آیـه اشـاره بـه ایـن حـقـیـقـت مـى کـنـد کـه دسـتـور مـزبـور، یـک نـوع تـسـهـیـل و تـخفیف براى شما است ، چون ((خداوند بخشنده و آمرزنده است )) (ان الله کان عفوا غفورا).

    1 - جـمـله ((فـلم تـجـدوا مـاء)) که به اصطلاح با فاء تفریع شروع شده مربوط به جمله ((او على سفر)) است یعنى هنگامى که در مسافرت باشید ممکن است ، آب پیدا نکنید و نیازمند به تیمم شوید - زیرا هنگامى که انسان در شهر است کمتر چنین اتفاق مى افتد.

    و از ایـنجا روشن مى شود، سخن را که بعضى از مفسران مانند نویسنده المنار گفته است که ((مسافرت به تنهایى براى تیمم کردن بجاى وضو کافى است حتى اگر انسان آب در اختیار داشته باشد)) سخن بى اساسى است ، زیرا کلمه فاء تفریع در ((فلم تجدوا)) ایـن سـخـن را ابطال مى کند، چون مفهوم آن این است که مسافرت گاهى موجب عدم دسترسى بـه آب مـى گردد و در اینجا باید تیمم کرد، نه اینکه مسافرت به تنهایى مجوز تیمم است ، و عجب این است که نویسنده مزبور به فقهاى اسلام در این زمینه حمله کرده در حالى که حمله مزبور هیچ موردى ندارد.

    2 - کـلمـه ((او)) در ((او جـاء احـد مـنـکـم من الغائط)) به معنى واو است زیرا تنها بیمار بـودن یـا مـسـافـر بودن سبب تیمم نمى شود، بلکه در چنین حالى اگر موجبات وضو یا غسل حاصل شود، آنگاه تیمم واجب مى گردد.

    3 - عـفت بیان قرآن در این آیه همانند بسیارى از آیات دیگر کاملا مشهود است زیرا هنگامى کـه مـى خـواهـد از قـضـاى حـاجـت سـخـن بـگـوید تعبیرى را انتخاب مى کند که هم مطلب را بفهماند و هم واژه صریح و نامناسبى به کار نبرده باشد و مى گوید: ((او جاء احد منکم من الغائط)) توضیح اینکه ((غائط)) بر خلاف مفهومى کـه امـروز از آن مى فهمند در اصل به معنى زمین گودى است که انسان را از انظار دور مى دارد و افـراد بـیـابـان گرد و مسافر در آن زمان براى ((قضاى حاجت )) آنجا مى رفتند، تا از دیدگاه مردم دور باشند، بنابر این معنى جمله چنین مى شود: ((اگر یکى از شما از مکان گودى آمده باشد...)) که روى هم رفته کنایه از قضاى حاجت است و جالب اینکه به جاى ((شما)) یکى از ((شما)) به کار رفته تا عفت بیان آن بیشتر باشد (دقت کنید).

    و همچنین آنجا که از آمیزش جنسى سخن مى گوید با تعبیر ((او لمستم النساء)) ((یا با زنان تماس گرفته باشید...)) مطلب را مى فهماند، و واژه ((لمس )) کنایه زیبایى از آمیزش جنسى است .

    4 - دربـاره سـایـر خـصـوصـیـات تـیـمـم از جـمـله ((صـعـیـدا طـیـبـا)) در ذیل آیه 6 سوره مائده به خواست خدا مشروحا بحث خواهیم کرد.

    فلسفه تیمم بـسیارى مى پرسند دست زدن به روى خاک و به پیشانى و پشت دستها کشیدن چه فایده اى مـى تـوانـد داشـتـه بـاشـد؟

    بـه خصوص اینکه مى دانیم بسیارى از خاکها آلوده اند و ناقل میکربها.

    در پاسخ این گونه ایرادها باید به دو نکته توجه داشت : الف - فایده اخلاقى : تیمم یکى از عبادات است ، و روح عبادت به معنى واقعى کلمه در آن مـنـعـکس مى باشد، زیرا انسان پیشانى خود را که شریفترین عضو بدن او است با دستى کـه بـر خاک زده ، لمس مى کند تا فروتنى و تواضع خود را در پیشگاه او آشکار سازد، یـعـنـى پـیشانى من و همچنین دستهاى من در برابر تو تا آخرین حد، خاضع و متواضعند، و به دنبال این کار متوجه نماز و یا سایر عباداتى که مشروط به وضو و غسل است مى شود، و به این ترتیب در پرورش روح تواضع و عبودیت و شکرگزارى در بندگان اثر مى گذارد.

    ب - فـایـده بـهداشتى : امروز ثابت شده که خاک به خاطر داشتن باکتریهاى فراوان مى تـوانـد آلودگـیها را از بین ببرد، این باکتریها که کار آنها تجزیه کردن مواد آلى و از بین بردن انواع عفونتها است معمولا در سطح زمین و اعماق کم که از هوا و نور آفتاب بهتر مـى تـوانـند استفاده کنند فراوانند، به همین دلیل هنگامى که لاشه هاى حیوانات و یا بدن انـسـان پس از مردن زیر خاک دفن شود و همچنین مواد آلوده گوناگونى که روى زمینها مى بـاشـد، در مـدت نسبتا کوتاهى تجزیه شده و بر اثر حمله باکتریها کانون عفونت از هم مـتـلاشـى مـى گـردد، مـسـلم اسـت اگـر ایـن خـاصـیت در خاک نبود کره زمین در مدت کوتاهى مبدل به یک کانون عفونت مى شد، اصولا خاک خاصیتى شبیه مواد ((آنتى بیوتیک )) دارد و تاءثیر آن در کشتن میکربها فوق العاده زیاد است .

    بنابر این خاک پاک نه تنها آلوده نیست بلکه از بین برنده آلودگیها است و مى تواند از ایـن نـظـر تـا حـدودى جـانـشـیـن آب شـود، بـا ایـن تـفـاوت کـه آب حلال است ، یعنى میکربها را حل کرده و با خود مى برد، ولى خاک میکرب کش است .

    امـا بـایـد تـوجـه داشت که خاک تیمم کاملا پاک باشد همانطور که قرآن در تعبیر جالب خود مى گوید: طیبا.

    قـابـل توجه اینکه تعبیر به ((صعید)) که از ماده ((صعود)) گرفته شده اشاره به این است که بهتر است خاکهاى سطح زمین براى این کار انتخاب شود، همان خاکهایى که در مـعـرض تـابـش آفـتاب و مملو از هوا و باکتریهاى میکرب کش است ، اگر چنین خاکى طیب و پـاکـیـزه نـیـز بـود، تـیـمم با آن اثرات فوق را دارد بدون اینکه کمترین زیانى داشته باشد (در ذیل آیه 6 سوره مائده نیز در این باره سخن خواهیم گفت ).

بیان آیه بطورى که از همین آیه (که اولین آیه این سوره است ) برمى آید سوره نساء در مقام بیان احکام زناشوئى است ، از قبیل اینکه : ((چند همسر مى توان گرفت ))، ((با چه کسانى نمى توان ازدواج کرد)) و... و نیز در مقام بیان احکام ارث است و در خلال آیاتش امورى دیگر نیز ذکر شده ، نظیر احکامى از نماز، جهاد، شهادات ، تجارت و غیره و مختصرى هم درباره اهل کتاب سخن رفته است . و مضامین آیاتش ...

سوره مبارکه طور آیه24 وَ یَطوف عَلَیهِمْ غِلْمَانٌ لَّهُمْ کَأَنهُمْ لُؤْلُؤٌ مَّکْنُونٌ(24) ترجمه: و پیوسته در گرد آنها نوجوانانى براى خدمت آنان گردش مى کنند که همچون مرواریدهاى در صدفند! تفسیر: نمونه: سپس به چهارمین نعمت که نعمت وجود خدمتگذاران بهشتى است پرداخته مى گوید: (( پیوسته گرداگرد آنها نوجوانانى براى خدمت آنان گردش مى کنند که همچون مرواریدهاى در صدفند )) و یطوف علیهم ...

آیه 237_236 سوره مبارکه بقره: آیه و ترجمه لا جُنَاحَ عَلَیْکمْ إِن طلَّقْتُمُ النِّساءَ مَا لَمْ تَمَسوهُنَّ أَوْ تَفْرِضوا لَهُنَّ فَرِیضهً وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلى المُْوسِع قَدَرُهُ وَ عَلى الْمُقْترِ قَدَرُهُ مَتَعَا بِالْمَعْرُوفِ حَقاًّ عَلى المُْحْسِنِینَ(236) وَ إِن طلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضتُمْ لَهُنَّ فَرِیضهً فَنِصف مَا فَرَضتُمْ إِلا أَن ...

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ یآ أَیُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذى خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْس واحِدَه وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کَثیراً وَ نِسآءً وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذى تَسآءَلُونَ بِه وَ الْاَرْحامَ اِنَّ اللّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقیباً (*) به نام خداوند بخشاینده بخشایشگر. اى مردم از پروردگارتان پروا کنید آنکه شما را از یک جان آفرید و همسر ...

سوره المائده آیه 6 یَأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلى الصلَوه ِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلى الْمَرَافِقِ وَ امْسحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَ أَرْجُلَکمْ إِلى الْکَعْبَینِ وَ إِن کُنتُمْ جُنُباً فَاطهَّرُوا وَ إِن کُنتُم مَّرْضى أَوْ عَلى سفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِّنکُم مِّنَ الْغَائطِ أَوْ لَمَستُمُ النِّساءَ فَلَمْ تجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صعِیداً ...

آیه 6 یَأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلى الصلَوه ِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلى الْمَرَافِقِ وَ امْسحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَ أَرْجُلَکمْ إِلى الْکَعْبَینِ وَ إِن کُنتُمْ جُنُباً فَاطهَّرُوا وَ إِن کُنتُم مَّرْضى أَوْ عَلى سفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِّنکُم مِّنَ الْغَائطِ أَوْ لَمَستُمُ النِّساءَ فَلَمْ تجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صعِیداً طیِّباً ...

حسد گاهی در شکل محبوب : جملۀ حسدأ من عند انفسهم ( انگیزۀ آنها حسدی از ناحیۀ خودشان است ) ممکن است اشاره به این باشد که حسد گاهی در شکل هدف منعکس می شود و آب و رنگ دینی به آن می دهند ، ولی حسدی که آنها در این زمینه نشان می دادند حتی این رنگ را نیز نداشت بلکه صرفأ جنبه شخصی داشت .(1) این احتمال وجود دارد که اشاره به حسدی باشد که در جان آنها ریشه دوانده است . (1) تفسیر المنار ذیل ...

ارث در میان غربیها تابع وصیت و داخل در باب وصیت است، در صورتی که می دانیم ارث در اسلام غیر از وصیت است. وصیت حق مالک است و ارث حکم فرضی الهی خارج از اختیار مورث. در غرب یک شخص می تواند تمام دارایی خود را به شخص دلخواه خود حتی به سگ خود یا گربه عزیز خود به عنوان ارث منتقل کند، اما در اسلام اینچنین آزادی وجود ندارد و ثروت خواه ناخواه به نسبتهای معین میان فرزندان و پدر و مادر و ...

قاعده نفی سبیل       از قواعد فقهی که اصحاب به آن عمل کردند و آن را در ابواب مختلف فقه بر مواردزیادی از جمله عبادات و معاملات و احکام تطبیق داده اند، همین قاعده معروف و مشهور یعنی‌نفی سبیل کفار بر مسلمین است. و شیخ اعظم ما در صحیح نبودن بیع برده مسلمان بر کافر به همین قاعده تمسک کرده است. در این قاعده از چند جهت بحث است: جهت اول: مستند قاعده:   و مستند ...

بزرگترین سرمایه ما مسلمانان قرآن مجید است معارف ، احکام ، برنامه زندگى ، سیاست اسلامى ، راه به سوى قرب خدا، همه و همه را در این کتاب بزرگ آسمانى مى یابیم . بنابراین ، وظیفه هر مسلمان این است که با این کتاب بزرگ دینى خود روزبه روز آشناتر شود این از یکسو.از سوى دیگر آوازه اسلام که بر اثر بیدارى مسلمین در عصرما، و بخصوص بعد از انقلاب اسلامى در سراسر جهان پیچیده است ، حس کنجکاوى ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول