بیان آیات این سوره به داستان چند نفر از طایفه جن اشاره می کند که صوت قرآن را شنیدند ، و ایمان آورده ، به اصول معارف دین اقرار کردند / و از این اشاره تسجیل نبوت رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) نتیجه گیری می شود ، و نیز این سوره به وحدانیت خدای تعالی در ربوبیت و مساله معاد هم اشاره می کند / این سوره به شهادت سیاقش در مکه نازل شده / قل اوحی الی انه استمع نفر من الجن فقالوا انا سمعنا قرانا عجبا یهدی الی الرشد در این آیه شریفه رسول گرامی خود را دستور داده که داستان زیر را برای امتش نقل کند / و منظور از اینکه گوید به من وحی شده این است که خدا به من وحی کرده ، و مفعول کلمه استمع قرآن است ، که البته در ظاهر آیه نیامده ، چون کلام بر آن دلالت داشته / و کلمه نفر به معنای جماعت است ، که شامل از سه نفر تا نه نفر می شود ، این طور مشهور است / ولی بعضی (1) گفته اند از سه تا چهل نفر را شامل می شود / و کلمه عجب - به فتحه عین و فتحه جیم - به معنای چیزی است که به خاطر غیر عادی بودنش آدمی را به تعجب وا دارد ، و اگر قرآن را عجب خواندند ، برای همین بوده که کلامی است خارق العاده ، هم در الفاظش و هم در معانی و معارفش ، مخصوصا با در نظر گرفتن اینکه این کلام از شخصی صادر شده که بی سواد است ، نه می تواند بخواند و نه بنویسد / و کلمه رشد به معنای رسیدن به واقع در هر نظریه است ، که خلاف آن یعنی به خطا رفتن از واقع را غی می گویند / و هدایت قرآن به سوی رشد همان دعوت او است به سوی عقاید حق و اعمالی که عاملش را به سعادت واقعی می رساند / و معنای آیه است که : ای رسول !
به مردم بگو به من وحی شده - خدا به من وحی کرده - که چند نفری از جن قرآن را شنیدند و وقتی به قوم خود برگشتند به ایشان گفتند : ما کلامی را شنیدیم خواندنی ، که کلامی خارق العاده بوده ، و به سوی عقاید و اعمالی دعوت می کرد که دارنده آن عقاید و اعمال را به نیل به واقع و رسیدن به حقیقت است.
بیان آیات در این آیات مساله نبوت تسجیل شده ، و مساله وحدانیت خدای تعالی و مساله معاد را به عنوان نتیجه از داستان جن ذکر می کند / و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا این آیه عطف است بر آیه انه استمع و جمله ان المساجد لله به منزله تعلیل برای جمله بعد است که می فرماید : پس با خدا احدی را نپرستید و نخوانید ، پس در حقیقت تقدیر آیه چنین است : لا تدعوا مع الله احدا غیره لان المساجد لله = با خدا احدی غیر او را مخوانید ، برای اینکه مساجد تنها مال او است / و مراد از دعا عبادت و پرستش است
بیان آیات در این آیات مساله نبوت تسجیل شده ، و مساله وحدانیت خدای تعالی و مساله معاد را به عنوان نتیجه از داستان جن ذکر می کند / و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا این آیه عطف است بر آیه انه استمع و جمله ان المساجد لله به منزله تعلیل برای جمله بعد است که می فرماید : پس با خدا احدی را نپرستید و نخوانید ، پس در حقیقت تقدیر آیه چنین است : لا تدعوا مع الله احدا غیره لان المساجد لله = با خدا احدی غیر او را مخوانید ، برای اینکه مساجد تنها مال او است / و مراد از دعا عبادت و پرستش است ، و در جای دیگر هم عبادت را دعا و دعا را عبادت خوانده و فرموده : و قال ربکم ادعونی استجب لکم ان للذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین / (1) مفسرین در اینکه منظور از مساجد چیست اختلاف کرده اند ، بعضی (2) گفته اند : مراد از آن ، کعبه است / بعضی (3) گفته اند : مسجد الحرام است / بعضی (4) آن را مسجد الحرام و مسجد الاقصی دانسته اند / و اشکالی که به این سه قول وارد است این است که کلمه مساجد جمع است ، و با یک مسجد و دو مسجد منطبق نمی شود / بعضی (5) دیگر گفته اند : همه حرم است / این قول هم بدون دلیل حرف زدن است / بعضی (6) گفته اند : همه سطح زمین است ، چون رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود : همه زمین را برای من مسجد و طهور کردند ، این حدیث هم به بیش از این دلالت ندارد که امت اسلام می توانند در هر نقطه از زمین بخوانند ، به خلاف آنچه از کیش یهود و نصاری مشهور است که نمازشان تنها باید در کنیسه و کلیسا واقع شود حدیث تنها جواز را می رساند ، و اما اینکه همه زمین را مسجد بخواند تا هر جا کلمه مساجد گفته شد شامل قطعه قطعه های سطح زمین گردد چنین دلالتی ندارد / بعضی (7) هم گفته اند : مراد از آن نمازها است که جز برای خدا خوانده نمی شود ، این نیز بدون دلیل سخن گفتن است / و از امام جواد ( علیه السلام ) روایت شده که مراد از مساجد اعضای هفتگانه بدن آدمی است که در هنگام سجده باید روی زمین قرار گیرد و عبارتند از : پیشانی ، دو کف دست ، دو سر زانو و دو سر انگشتان بزرگ پا ، که روایتش به زودی در بحث روایتی از نظر شما خواهد گذشت ان شاء الله ، و همین معنا از سعید بن جبیر و فراء و زجاج نیز نقل شده / و اما با در نظر گرفتن این حدیث آنچه به نظر ما مناسب تر است این است که بگوییم : مراد از برای خدا بودن مواضع سجده از انسان این است که مواضع هفتگانه سجود تشریعا به خدا اختصاص دارد ( نه اینکه غیر از این هفت عضو از بدن انسان ملک خدا نیست / نه ، همه ملک تکوینی خدا هست و این هفت عضو تشریعا هم از آن خداست ) و مراد از دعاء که فرموده پس غیر خدا را نخوانید نیز همان سجده است ، چون روشن ترین مظاهر و مصادیق عبادت و یا خصوص نماز همان سجده است ، و اصلا نماز به خاطر سجده است ، که عبادت نامیده می شود / و معنای آیه این است که : بگو به من وحی شده که چند نفر جنی چنین و چنان کردند ، و نیز به من وحی شده که اعضای سجده مختص به خدای تعالی است ، پس سجده را تنها برای خدا کنید ، و این اعضاء را در سجده برای او بکار بندید - و یا او را تنها با این اعضا عبادت کنید - و سجده مکنید و یا عبادت مکنید غیر او را / و انه لما قام عبدالله یدعوه کادوا یکونون علیه لبدا کلمه لبد - به کسره لام و فتحه باء - جمع لبده - به ضمه لام و سکون باء - است ، و لبده به معنای مجتمعی متراکم و فشرده است ، و منظور از کلمه عبدالله رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) است ، آیه بعدی هم بر این معنا دلالت دارد / و اگر از آن جناب تعبیر به عبدالله کرده برای این بود که به منزله زمینه چینی باشد برای آیه بعدی که می فرماید : قل انما ادعوا ربی ، و مناسب تر با سیاق آیات بعدی این است که ضمیر جمع در کادوا و در یکونون به مشرکین برگردد ، چون مشرکین بودند که بر آن جناب در هنگامی که نماز و قرآن می خواند ازدحام کرده و استهزایش نمودند ، و صدای خود را بلند می کردند ، تا به طوری که گفته اند صدای آن جناب بگوش کسی نرسد / و معنای آیه این است که : وقتی رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) بر می خاست تا خدا را با نماز عبادت کند ، مشرک آنقدر به طرفش می آمدند که نزدیک می شد جمعیت انبوهی بشوند / بعضی (8) از مفسرین گفته اند : دو ضیر مذکور به جن بر می گردد ، و این جنیان بودند که پیرامون آن جناب جمع شده ، تراکم می کردند و از در تعجب از آنچه از آن جناب می دیدند از عبادتش و از تلاوت قرآن به آن جناب خیره می نگریستند ، چون چنین چیزی تا آن روز ندیده و نشنیده بودند / بعضی (9) دیگر گفته اند : ضمیرها به مؤمنین و گروندگان به رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) بر می گردد ، آنان بودند که دور آن جناب جمع شده ، و در نماز به وی اقتدا می کردند ، و وقتی قرآن می خواند سکوت محض می شدند تا کلام خدا را بشنوند / ولی این دو وجه آنطور که باید با سیاق آیات بعدی نمی سازد ، همچنان که قبلا هم اشاره شد / قل انما ادعوا ربی و لا اشرک به احدا در این آیه به رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) امر فرموده تا وجه عبادت خود را برای آنان بیان کند ، به بیانی که حیرت و تعجب آنان را بر طرف سازد ، چون گفتیم از آن جناب اعمالی دیده بودند و سخنانی شنیده بودند که تا آن روز از احدی نه دیده و نه شنیده بودند ، و این تعجب وادارشان کرده بود عمل آن جناب را حمل بر نوعی حیله و مکر نموده ، بگویند با این خدعه می خواهد بت های ما را از بین ببرد ، تا به اغراض مادی خود برسد / و حاصل آن بیان که چنین اثری را دارد این است که بگوید : من از آنچه می بینید انجام می دهم هیچ مقصدی از آن مقاصد که در نظر شما است و مرا به آن متهم می کنید ندارم ، تنها و تنها پروردگار یگانه ام را می خوانم ، و احدی را شریک او نمی گیرم ، و عبادت انسان نسبت به کسی که او را پروردگار خود شناخته چیزی نیست که مورد ملامت و تعجب قرار گیرد / قل انی الا املک لکم ضرا و لا رشدا آنچه از سیاق آیات کریمه استفاده می شود این است که : رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) به دستور پروردگار موقعیت خود نسبت به پروردگارش و نسبت به مردم را بیان کرده ، درباره موقعیتی که نسبت به خدای تعالی دارد گفته که من او را می خوانم و کسی را شریک او نمی دانم ، انما ادعوا ربی و لا اشرک به احدا و درباره موقعیتش نسبت به مردم فرموده : من هم بشری مثل شمایم ، و مثل شما مالک رشد و ضرر خودم نیستم ، تا چه رسد به اینکه با اراده خودم به شما ضرر برسانم ، و یا با قدرتی که دارم شما را به خیری که خودم می خواهم ارشاد کنم ، بلکه من تنها ماموری از ناحیه خدا هستم که شما را دعوت کنم ، و جز امتثال او چاره ای ندارم ، و کسی که مرا از کیفر خدا پناه دهد سراغ ندارم ، نه تنها من سراغ ندارم بلکه چنین ملجا و پناهی برای مخالفان و عصیانگران او وجود ندارد ، نه برای من و نه برای شما ، پس شما هم چاره ای جز اطاعت خدا و رسولش ندارید و کسی که خدا و رسولش را عصیان کند ، آتش جهنم را دارد ، که در آن تا ابد جاودانه بسر ببرد ، و به زودی یعنی وقتی وعده خدا را ببینید همه خواهید فهمید / و لازمه این سیاق این است که مراد از مالکیت ضرر ، قدرت بر واقع ساختن ضرر بر مشرکین باشد ، هر وقت که بخواهد / و مراد از مالکیت رشد ، قدرت بر رساندن نفع به ایشان از راه اصابه واقع باشد / و بنابراین ، معنای آیه این می باشد که : من ادعا نمی کنم که می توانم به شما ضرر و یا نفع برسانم / بعضی (10) گفته اند : مراد از ضرر ، غی ( گمراهی و خطا ) است ، که در مقابلش رشد را آورده ، و تعبیر از غی به ضرر از باب تعبیر به مسبب از سبب است / قل انی لن یحیرنی من الله احد و لن من دونه ملتحدا الا بلاغا من الله و رسالاته فعل یحیرنی از مصدر اجاره است ، که به معنای دادن جوار ( پناه همسایگی ) است ، و حکم جوار دادن این است که جوار دهنده باید از پناهنده خود حمایت کند ، و جلو هر کسی را که بخواهد به او آسیب رساند بگیرد ، و ظاهرا کلمه ملتحد اسم مکان و به معنای محلی باشد که شخص مورد آسیب خود را به آن محل کنار بکشد ، تا از شری که متوجه او است ایمن بماند / ولی بعضی (11) گفته اند : این کلمه به معنای محل دخول است ، و جمله من دونه متعلق به این کلمه ، و به منزله قیدی توضیحی برای آن است ، و ضمیر در آن به خدای تعالی بر می گردد ، و کلمه بلاغ به معنای تبلیغ است / و استثنای الا بلاغ استثنا از کلمه ملتحدا است ، و جمله من الله متعلق است به مقدر ، و تقدیر آن کائنا من الله است ، هر چند که شاید به ذهن برسد که متعلق به کلمه بلاغا باشد ، ولی نمی تواند متعلق به آن باشد ، برای اینکه ماده بلاغ اگر بخواهد متعدی شود با حرف عن متعدی می شود نه با حرف من ، و به همین جهت است که بعضی (12) از همانهایی که من الله را متعلق به بلاغا دانسته اند گفته اند : کلمه من در اینجا به معنای عن است ، و معنای جمله به هر حال این است که : من تفاوتی با شما ندارم ، به جز تبلیغ اسما و صفاتی که خدا دارای آن است / و درباره کلمه و رسالاته بعضی (13) گفته اند : عطف است بر کلمه بلاغا ، و تقدیر کلام الا بلاغا من الله و الا رسالاته است / بعضی (14) دیگر گفته اند : عطف است بر کلمه جلاله الله ، و کلمه من به معنای عن است ، و معنای جمله الا بلاغا عن الله و عن رسالاته است / و درباره اینکه کلمه الا بلاغ و رسالات را از چه چیزی استثناء می کند قولی (15) دیگر هست ، و آن این است که : مستثنی منه مفعول جمله لا املک است ، و معنای آیه این است که من برای شما نه مالک ضرری هستم و نه رشد ، تنها چیزی را مالک هستم بلاغ از خدا و رسالات او است / لیکن یک مطلب در آیه هست که این توجیه را بعید می سازد ، و آن این است که اگر اینطور بود دیگر نمی بایست جمله لن یجیرنی من الله احدا /// - که کلامی از نو و استینافی است - بین مستثنی و مستثنی منه فاصله شود ، و از اینکه فاصله شده می فهمیم که مستثنی منه ضرا و رشدا نیست / و معنای دو آیه بنا بر آنچه ما گفتیم این است : بگو احدی نیست که مرا از عذاب خدا پناه دهد و من بدون او هیچ ملتحد و مکانی که بتوان به آنچه پناه برد نمی یابم الا مبلغ از او یعنی الا اینکه آنچه دستور داده امتثال کنم و به شما برسانم و آن دستور این است که اسما و صفاتش را برای شما بیان کنم / و الا اینکه رسالتهایی را که درباره شرایع دین دارد به شما برسانم / و من یعص الله و رسوله فان له نار جهنم خالدین فیها ابدا مفرد آوردن ضمیر در له با اینکه عاصیان خدا و رسول یک نفر نیستند به اعتبار لفظ من = کسی که است همچنان که جمع آوردن در خالدین به اعتبار معناست و عطف رسول بر خدا در جمله و من یعص الله و رسوله بدین جهت بوده که عصیان رسول هم عصیان خدا است چون رسول چیزی به جز رسالات خدا ندارد و معلوم است که رد چنین کسی رد بر خدای سبحان است و طاعتش هم طاعت خدای تعالی است همچنان که در جای دیگر هم فرمود : من یطع الرسول فقد اطاع الله / (16) و مراد از معصیت - به طوری که سیاق آیات سابق شهادت می دهد - نافرمانی خدا در دستوراتی است که درباره اصول دین دارد ، مانند توحید و نبوت و معاد و سایر متفرعات آن / بنابراین ، وعده و تهدید به خلود در آتش که در آیه آمده ، تنها شامل کفار و منکرین اصول دین می شود ، نه هر عاصی و گنهکار و متخلف از فروع دین / پس اینکه بعضی ها(17) با این آیه استدلال کرده اند بر اینکه : هر گنهکاری مخلد در آتش است ، استدلال صحیحی نیست / و از ظاهر کلام بر می آید که جمله و من یعص الله /// جزو کلام خدای سبحان است ، نه اینکه تتمه کلام رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) باشد / حتی اذا راوا ما یوعدون فسیعلمون من اضعف ناصرا و اقل عددا کلمه حتی دلالت دارد بر معنایی که مدخول حتی غایت آن معناست ، و از مدخول حتی یعنی جمله اذا راوا /// به دست می آید که مشرکین در صدد استضعاف رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) بودند ، و یاوران آن جناب - یعنی مؤمنین - را ضعیف می شمردند ، و عدد آنها را اندک می دانستند ، پس این کلام دلالت دارد بر معنایی که از کلام حذف شده ، و کلام غایت آن را بیان می کند ، مثلا چنین بوده که کفار همواره تو را استضعاف می کردند و یارانت را ضعیف و اندک می شمردند و می شمردند ، تا اینکه عذاب خدا را دیدند /// / و منظور از جمله آنچه وعده داده شده اند آتش جهنم است ، چون عذاب موعود در آیه همان است ، و آیه شریفه جزو کلام خدای تعالی و خطابی است که به رسول گرامی خود کرده ، و اگر جزو کلام رسول ( صلی الله علیه و آله و سلم ) بود ، با در نظر گرفتن اینکه در اول آیه فرمود : قل = بگو باید فرموده باشد حتی اذا رایتم ما توعدون فستعلمون /// = تا روزی که شما مشرکین وعده خدا را ببینید آن وقت می فهمید /// / قل ان ادری اقریب ما توعدون ام یجعل له ربی امدا کلمه امد به معنای غایت است ، و آیه شریفه به منزله پیش گیری از یک توهمی است که حال مشرکین اقتضای آن را دارد ، گویا وقتی تهدید را شنیده اند پرسیده اند : این تهدید چه روزی به وقوع می پیوندد ؟
در پاسخ به ایشان فرموده : بگو من نمی دانم نزدیک است یا دور /// / عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا یعنی احدی را بر غیب خود اظهار نمی کند ، و اظهار کسی را بر هر چیز به معنای آن است که او را در رسیدن به آن چیز کمک کنی و او را بر آن مسلط سازی / می فرماید : من کسی را برای احاطه به غیب خودم کمک نمی کنم ، و بر غیب خود مسلط نمی سازم / و کلمه عالم الغیب خبری است برای مبتدایی که حذف شده ، و تقدیر کلام هو عالم الغیب است ، و مفاد کلمه به کمک سیاق این است که می خواهد بفهماند علم غیب مختص به خدای تعالی است ، و علم او ظاهر و باطن سراسر عالم را فرا گرفته ، و به همین جهت برای نوبت دوم غیب را به خودش نسبت داد و فرمود : کسی را بر غیب خود مسلط نمی کند ، و نفرمود : کسی را بر آن مسلط نمی کند تا اختصاص را برساند ، و گرنه نمی رسانید / و معنای آیه این است که : خدای تعالی عالم به تمامی غیب ها است ، آن هم به علمی که اختصاص به خودش دارد ، پس هیچ کس از مردم را به غیب خود که مختص به خودش می باشد آگاه نمی کند ، در نتیجه مفاد آیه سلب کلی است / هر چند بعضی (18) از مفسرین اصرار ورزیده اند دراینکه مفاد آن سلب جزئی است ، و می خواهد بفرماید خدای تعالی تمامی غیب خود را در اختیار کسی قرار نمی دهد / و مؤید گفتار ما ظاهر سیاق آیاتی است که به زودی می آید / الا من ارتضی من رسول این استثنا ، استثنای از کلمه احدا است ، و جمله من رسول بیان جمله من ارتضی است ، در نتیجه می فهماند که خدای تعالی هر پیغمبری از پیامبران را که بخواهد به هر مقدار از غیب مختص به خود که بخواهد آگاه می سازد / پس اگر این آیه را ضمیمه کنیم به آیاتی که علم غیب را مختص به خدای تعالی می داند ، مانند آیه شریفه و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو (19) و آیه و لله غیب السموات و الارض ، (20) و آیه قل لا یعلم من فی السموات و الارض الغیب الا الله (21) این نتیجه به دست می آید که علم غیب به اصالت از آن خداست ، و به تبعیت خدا دیگران هم می توانند به هر مقداری که او بخواهد به تعلیم او داشته باشند / پس می توان گفت که آیات راجع به غیب که یک دسته آن را مختص به خدا می داند ، و دسته دیگر را درباره غیر خدا هم ممکن می داند ، نظیر آیات راجع به میراندن است ، که یکجا آن را مختص خدا می داند و می فرماید : الله یتوفی الانفس (22) و یکجا آن را به ملائکه نسبت می دهد و می فرماید : قل یتوفیکم ملک الموت الذی و کل بکم (23) و جایی دیگر آن را به رسل نسبت می دهد و می فرماید : حتی اذا جاء احدکم الموت توفته رسلنا ، (24) پس توفی به اصالت منسوب به خداست ، و به تبعیت منسوب به ملائکه و یا به عبارتی رسل است ، چون ملائکه اسباب متوسطی هستند که مسخر خدا و تحت فرمان اویند / فانه یسلک من بین یدیه و من خلفه رصدا /// عددا ضمیر فانه به خدای تعالی ، و ضمیر یدیه و خلفه به رسول ( صلی الله علیه و آله و سلم ) بر می گردد ، و کلمه رصد به معنای مراقب و نگهبان است ، و این کلمه و کلمه راصد هم بر واحد اطلاق می شود ، و هم بر جماعت ، و کلمه رصد در اصل مصدر است ، و مراد از ما بین یدیه پیش روی رسول ، و مردمی است که به سوی آنان فرستاده شده ، و مراد از خلفه بین او و بین مصدر وحی یعنی خدای سبحان است ، و منشا این تغبیر امتداد و مسافت موهومی است که انسان از شنیدن کلمه رسالت در ذهن خود تصور می کند / وقتی می گوییم مثلا فرمانده فلان مامور را به سوی لشکریان فرستاد تا پیامش را به آنان برساند ، و فورا در ذهن مسافتی تصور می شود که فرستنده در ابتدای آن و لشکر در انتهای آن قرار دارد ، و مامور در بین راه است ، لشکر در پیش روی او و فرمانده در پشت سرش قرار گرفته / آیه شریفه راه رسیدن پیام غیبی یعنی آن رسالتهایی که به رسول وحی می شود را وصف می کند ، همچنان که جمله تا بداند که رسالات پروردگارشان را رسانده اند به آن اشاره دارد / و معنای آیه این است که : احدی را بر غیب خود مسلط نمی کند ، مگر رسولی را که پسندیده باشد ، که چنین رسولی را بر غیب خود مسلط می کند ، چون او نگهبانانی از ملائکه بین رسول و مردم دارد ، و نگهبانانی هم بین رسول و خودش گمارده است / البته این را می دانیم که سلوک رصد در پیش رو و پشت سر رسول ، برای حفظ وحی از هر تخلیط و تغییر دادن ، یعنی کم و زیاد کردن است ، که ممکن است از ناحیه شیطانها با واسطه و یا بی واسطه صورت بگیرد / در جمله لیعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم ضمیر در لیعلم به خدای سبحان بر می گردد ، و ضمیر جمع در ابلغوا و در ربهم به کلمه من = کسی که بر می گردد ، به اعتبار اینکه معنای این کلمه جمع ، و منظور از آن هر پیغمبری است که او پسندیده باشد / ممکن هم هست به کلمه رسول بر گردد ، به اعتبار اینکه منظور از آن جنس رسول است ، نه یک رسول معین ، و مراد از اینکه فرمود : تا خدا بداند با اینکه خدا همیشه و همه چیز را می داند ، علم فعلی خدا است ، که عبارت است از تحقق ابلاغ در خارج ، و این گونه تعبیرها در قرآن کریم بسیار آمده ، از آن جمله فرموده : فیعلمن الله الذین صدقوا و لیعلمن الکاذبین /(25) و این جمله علت سلوک رصد در پیش رو و پشت سر رسول را بیان می کند ، پروردگارشان را به مردم ابلاغ کرده اند / احتمال هم دارد که ضمیر در بین یدیه و در من خلفه به کلمه غیبه بر گردد ، در نتیجه نگهبانان گمارده شده در پیش رو و پشت سر غیب گمارده شده باشند ، تا آن غیب بدون دستبرد به رسول برسد / لیکن این احتمال ضعیف است ، بدین جهت که با تعلیل لیعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم به آن معنایی که گذشت نمی سازد ، چون محفوظ ماندن غیب از دستبرد ، و سالم به دست رسول رسیدنش ربطی به این ندارد که خدا بداند رسول هم آن را سالم به دست مردم رسانده و ابلاغ کرده / و مفسری که ذیلا کلامش نقل می شود ، برگشت سخنش به همین احتمال است ، او گفته :(26) دو ضمیر بین یدیه و من خلفه به جبرئیل حامل وحی و حامل غیب بر می گردد / و ضعف این قول علاوه بر مطالب گذشته در این است که این سخن وقتی درست است که قبلا نامی از جبرئیل ذکر شده باشد در صورتی که نشده / بعضی (27) هم گفته اند : ضمیر در لیعلم به رسول ، و دو ضمیر در قد ابلغوا و در ربهم به ملائکه نگهبان بر می گردد ، و معنای آیه این است که : ملائکه خدا وحی او را همچنان نگهبانی می کنند تا رسول بداند که ملائکه ، رسالت های خدا یعنی وحی خدا را همانطور که صادر شده به او رسانده اند ، و دلش مطمئن شود که وحی خدا از دستبرد شیطانها سالم مانده ، چون لازمه ابلاغ ملائکه بلوغ وحی است / هر چند ذکر کلمه رسول قبل از کلمه لیعلم مؤید این احتمال است ، و اشکالی که به وجه قبلی وارد بود که قبلا کلمه جبرئیل ذکر نشده به این وجه وارد نیست ، الا اینکه ظاهر سیاق این احتمال را بعید می سازد ، چون از ظاهر سیاق بر می آید که مراد از رسالات ، رسالاتی است که رسول آن را حمل می کند تا به مردم برساند ، نه آنچه که فرشته وحی حمل می کند تا به رسول برساند ، پس ضمیر در ربهم به رسولان بر می گردد ، نه به ملائکه / علاوه بر این ، آیه شریفه اشاره به ملائکه دارد ، و آنان را در تحت عنوان رصد ذکر کرده ، و معلوم است که عنوان رصد غیر عنوان رسالت است ، شان رصد نگهبانی و حفظ است نه رسالت / بعضی (28) دیگر گفته اند : معنای جمله این است که : تا محمد ( صلوات الله علیه ) بداند که رسولان قبل از وی رسالات پروردگارشان را ابلاغ کردند / و این ، وجه سخیفی است که هیچ دلیلی بر آن نیست ، و از آن سخیف تر این است که بعضی (29) گفته اند : معنای جمله این است که : تکذیب گران رسولان بدانند که رسولان ، رسالات پروردگار خود را به ایشان ابلاغ کردند / و در جمله و احاط بما لدیهم ضمیر جمع بنابر وجهی که ما اختیار کردیم به رسولان بر می گردد ، و ظاهرا این جمله متمم معنای حراست سابق الذکر است ، پس جمله من بین یدیه به نگهبانان بین رسول و مردم ، و جمله و من خلفه به نگهبانان بین رسول و خدا اشاره می کند ، و جمله و احاط بما لدیهم به اینکه خدای تعالی احاطه علمی به دل و نفس رسول ( صلی الله علیه و آله و سلم ) دارد اشاره می کند ، در نتیجه آیه شریفه می فهماند که محی خدا - از مصدر وحی گرفته تا نفس رسول و از رسول گرفته تا مردم / از هر گونه تغییر و تبدیلی ایمن است / ممکن هم هست مراد از جمله مورد بحت تنها نفس رسول نباشد ، بلکه هم آن را شامل باشد و هم مسیر وحی را و هم همه اموری را که به نحوی با رسول و رسالت تعلق و ارتباط دارد ، همچنان که جمله بعدی که می فرماید : و احصی کل شی ء عددا در صدد این است که عمومیت علم خدا به اشیا را افاده کند ، البته علم به عدد اشیا و تمیز آنها را یکدیگر ، پس از آنچه درباره سه آیه اخیر گذشت چهار نکته به دست آمد / اول اینکه : علم به غیب بالاصاله و مستقلا خاص خدای تعالی است ، به آن معنایی که توضیح دادیم ، پس خدای تعالی به ذات خودش عالم به غیب است ، و دیگران اگر علمی به غیب داشته باشند به تعلیم او دارند ، با این نکته که از آیه استفاده کردیم روشن می شود که هر جا خدای تعالی از انبیا حکایت کرده که منکر علم غیب خود شده اند ، منظور این بوده که بفهمانند ما رسولان ، بالاصاله و مستقلا علم به غیب نداریم ، نه اینکه با وحی خدا هم دانای به غیب نمی شویم ، مانند آنجا که فرموده : قل اقول لکم عندی خزائن الله و لا اعلم الغیب (30) و آنجا که فرموده : و لو کنت اعلم الغیب لاستکثرت من الخیر ،(31) و آنجا که فرموده : قل ما کنت بدعا من الرسل و ما ادری ما یفعل بی و لا بکم ان اتبع الا ما یوحی الی /(32) دوم اینکه : بعد از آنکه عمومیت جمله فلا یظهر علی غیبه احدا به وسیله جمله الا من ارتضی من رسول شکسته شد ، به صورت عام مخصص در آمده که می تواند باز هم تخصیص بخورد ، همچنان که در مورد بحث درباره انبیا تخصیص خورده ، چون آیات قرآنی دلالت دارد بر اینکه بر آن حضرت وحی می شود ، مثلا فرموده : انا او حینا الیک کما اوحینا الی نوح و النبیین من بعده ،(33) و نیز دلالت دارد بر اینکه وحی یکی از مصادیق غیب است / بنابراین ، یک پیغمبر دسترسی به غیب دارد ، همچنان که رسول دارد ، البته این در صورتی است که مراد از رسول در جمله الا من ارتضی من رسول مقامی مقابل نبوت باشد ، و اما اگر منظور مطلق کسانی باشد که از ناحیه خدا به سوی خلق گسیل می شوند نبی هم از همان کسان است ، همچنان که آیه زیر بر این معنا شهادت می دهد : و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لا نبی /// (34) چون نبی را هم ارسال شده می داند ، و آیه و ما ارسلنا فی قریه من نبی (35) پس نبی هم مانند رسول جزو استثنا شدگان از عموم نفی است ، بدون اینکه عموم مذکور نیازمند به تخصیص جدیدی بشود / و همچنین در مورد امام به آن معنایی که قرآن کلمه امام را در آن استعمال می کند ، چون خدای تعالی اما را به صفت صبر و یقین توصیف کرده ، مثلا می فرماید : و جعلنا منهم ائمه یهدون بامرنا لما صبروا و کانوا بایاتنا یوقنون ،(36) و نیز امامان را چنین توصیف کرده که پرده و حجاب از پیش رویشان برداشته شده ، مثلا فرموده : و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین ،(37) و نیز فرموده : کلا لو تعلمون علم الیقین لترون الحجیم (38) و ما در بعضی از مباحث سابق در این باره سخن گفتیم / و اما ملائکه آنچه از وحی آسمان که قبل از نزولش حمل می کنند ، و همچنین آنچه از عالم ملکوت مشاهده می کنند ، نسبت به خود آنان شهود است ، نه غیب ، هر چند که برای ما غیب می باشند ، پس نمی توان ملائکه را مشمول استثنا دانست ، علاوه بر این جمله فلا یظهر علی غیبه احدا تنها شامل اهل دنیا می شود که در روی زمین زندگی می کنند و اگر بنا باشد از سکنه زمین تجاوز کنیم تا شامل ملائکه هم باشد ، باید مردگان را هم که امور آخرت را که به نص قرآن غیب این عالم است مشاهده می کنند مشمول باشند استثنا بدانیم ، و حال آنکه قطعا مشمول نیستند ، برای اینکه اگر مردگان هم مشمول باشند دیگر حتی یک نفر هم در تحت عموم فلا یظهر علی غیبه احدا باقی نمی ماند ، چون هر انسان زمینی روزی از دنیا می رود و غیب عالم را می بیند ، و در روز قیامت که یوم مجموع له الناس ، و نیز ذلک یوم مشهود درباره اش فرموده : تمامی مردم یکجا مبعوث می شوند ، و غیب عالم برای همه مشهود می گردد ، پس همانطور که اموات مشمول استثنا نیستند ، به خاطر اینکه عالم اموات غیر این عالم است ، همچنین ملائکه هم مشمول نیستند ، برای اینکه عالمشان غیر این عالم است / سوم اینکه : جمله فانه یسلک من بین یدیه و من خلفه /// عددا دلالت دارد بر اینکه وحی الهی از آن لحظه که از مصدر وحی صادر می شود تا زمانی که به مردم می رسد و همچنین در طریق نزولش تا وقتی که به شخص مورد وحی برسد از هر دستبرد و تغییری محفوظ است / اما مصونیت آن از حین صدور تا وقتی که به رسول برسد ، اگر هیچ دلیلی به جز جمله من خلفه بر آن نباشد همین جمله کافی است ، البته این در صورتی است که ضمیر در آن به رسول برگردد / و اما بنا بر این آن احتمال که مرجع ضمیر غیب باشد ، دلیل بر مدعای ما مجموع دو جمله من بین یدیه و من خلفه خواهد بود ، و لیکن در سابق که این احتمال را نقل کردیم گفتیم این احتمال ضعیف است / و اما مصونیت وحی در آن حال که رسول آن را از فرشته وحی دریافت می کند ، دلیلش جمله لیعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم است ، که از آن می فهمیم رسول طوری وحی الهی را دریافت می کند که در گرفتنش اشتباه رخ نمی دهد و ذهنش آن را فراموش نمی کند و شیطان در دل او دست نمی اندازد ، و در نتیجه وحی خدا دچار تغییر و تبدیل نمی گردد / و نیز در رساندن وحی به مردم نیز این مصونیت هست ، و شیطان در این مرحله هم کاری نمی تواند بکند ، جمله مذکور بر همه این مصونیت ها دلالت دارد ، چون می فرماید غرض از گماردن رصد این است که بداند انبیا رسالات پروردگار خود را رساندند ، یعنی این ابلاغ در خارج محقق شد / و لازمه آن ، مصونیت وحی در همه مراحل و رسیدن آن به مردم است ، و اگر رسول در جهات سه گانه بالا ( گرفتن و حفظ کردن و رساندن ) مصونیت نداشته باشد ، غرض خدای تعالی حاصل نمی شود ، و این کاملا روشن است ، و چون خدای تعالی برای حاصل شدن این غرض غیر از مساله سلوک رصد طریقه دیگری ذکر نکرده ، می فهمیم که وحی ، آن زمان هم که به دست رسول رسیده به وسیله ملائکه حراست می شود همان طور که در طریق رسیدنش به وسیله آنان حراست می شد ، و جمله و احاط بما لدیهم این دلالت ها را تایید می کند / و اما مصونیت وحی در مسیرش از ناحیه رسول تا رسیدنش به مردم اگر دلیلی به جز جمله من بین یدیه نباشد ، همین جمله کافی است البته به شرطی که جمله را به آن معنایی بگیریم که ما ذکر کردیم ، البته جمله لیعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم به آن تقریبی که ما برایش کردیم نیز بر این معنا دلالت دارد / از این بیان این نتیجه عاید می شود که نبی و رسول در گرفتن وحی از پروردگار و در حفظ آن و در رساندنش به مردم مؤید به عصمت و محفوظ از خطا در هر سه جهتند ، برای اینکه گفتیم آیه شریفه دلالت دارد بر اینکه آنچه خدا از دین خودش بر مردم و از طریق رسالت و وحی نازل می کند مصون در همه مراحل است تا به دست مردم برسد ، و یکی از آن مراحل مرحله گرفتن وحی و دوم مرحله حفظ آن و سوم مرحله تبلیغ آن به مردم است / و تبلغ رسالت به مردم تنها به زبان نیست بلکه تبلیغ عملی هم تبلیغ است ، پس رسول باید در مرحله عمل از هر معصیت و ارتکاب هر گناه و ترک واجب دینی معصوم باشد ، چون اگر معصوم نباشد نقیض و ضد دین را تبلیغ کرده ، پس پیغمبر از ارتکاب معصیت معصوم است ، همچنان که از خطای در گرفتن وحی معصوم است ، و همچنان که از فراموش کردن آن و از خطای زبانی در رساندنش به مردم معصوم است / و ما در سابق اشاره کردیم که نبوت هم در اینکه دائر مدار وحی است ، مثل رسالت است ، پس نبی هم در خصوصیت عصمت مانند رسول است ، و با این بیان معلوم شد که اصحاب وحی چه باشند و چه رسول ، در گرفتن وحی و حفظ کردنش ، و در رساندن آن به مردم ، چه رساندن به زبان و چه به عمل معصوم هستند / چهارم اینکه : در آیه شریفه عمومیت فلا یظهر علی غیبه احدا استثنا شد ، به اینکه رسولان به غیب آگاه می شوند / چیزی که هست این را هم می فهماند که رسولان در هر چیزی که تحقق یافتن رسالتشان مشروط به آن باشد که نسبت به آن علم غیب داشته باشند ، این علم را خواهند داشت ، حال چه متن رسالتشان از قبیل معارف اعتقادی و شرایع دین و قصص و عبرتها و حکمت ها و مواعظ باشد ، و چه اینکه نشانیهای رسالتشان باشد و مردم با دیدن آن نشانه و آن معجزه به صدق رسول در ادعای رسالتش پی ببرند ، همچنان که در قرآن کریم از بعضی رسولان نمونه هایی از این قبیل حکایت کرده ، مثلا درباره صالح فرموده که به قوم خود گفت : تمتعوا فی دارکم ثلاثه ایام ذلک وعد غیر مکذوب (39) و درباره عیسی فرموده که به بنی اسرائیل فرمود : و انبئکم بما تاکلون و ما تدخرون فی بیوتکم ان فی ذلک لایه لکم ،(40) و نیز آیاتی که درباره وعده های رسولان آمده ، و پیشگوییهایی که در خود قرآن کریم آمده ،