اعتدال از ریشه عدل، به معنی میانه گیری ما بین دو حالتِ یک چیز از نظر کمّی و کیفی و تناسب برقرار کردن میان آن دو است، چنانکه به روزها و شب های بهاری و پاییزی که اندازه یکدیگرند، «اعتدال بهاری و پاییزی» گفته می شود .
برگردان فارسی اعتدال «میانه روی» است که بر پرهیز از افراط و تفریط در هر کاری اطلاق می شود و واژه معادل عربی آن «اقتصاد» است که در فرهنگ اسلامی کاربرد بیشتری دارد.
ضرورت اعتدال
نظام عالم بر اساس هندسه ای دقیق پی ریزی گشته است.
جهان چون چشم و گوش و خدو ابروست که هر چیزی به جای خویش نیکوست
همه پدیده های عالم از بزرگترین کهکشان گرفته تا کوچکترین ذرات اتم، از قانون عادلانه خلقت که «حقیقت» نامیده می شود پیروی می کنند، به تعبیر امام علی علیه السلام :
«...بِالحَق قاَمَتِ السَّمواتُ وَ الارْضُ فیما بَیْنَ العِبادِ»
آسمانها و زمین در میان بندگان، به حق برپا شده است.
آفریننده حکیم «عالم تکوین» فرمانده توانای «عالم تشریع» نیز هست؛
«وَ هُوَ الَّذی فِی السَّماءِ اِلهٌ وَ فِی الْاَرضِ اِلهٌ وَ هُوَ الْحَکیمُ الْعَظیمُ »
و او کسی است که در آسمان خداست و در زمین نیز خداست و او بسیار با حکمت و دانش است.
آفرینش انسان نیز از چنین قانونی پیروی می کند و هرگز نارسایی و نوسان در اصل خلقت او وجود ندارد از او نیز خواسته شده که هماهنگ با عالم آفرینش در صراط مستقیم «عدال ش:9658 2622 م ت و اعتدال» گام نهد و هیچ گاه به افراط و تفریط نگراید.
امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید:
«عَلیکَ بِالْقَصدِ فِی الاُموُرِ فَمَنْ عَدَلَ عَنِ الْقَصدِ جارَ وَ مَنْ اَخَذَ بِهِ عَدَلَ »
بر تو باد به میانه روی در کارها؛ هر کس از میانه روی روی گرداند، ستم می کند و هر کس به آن چنگ زند، عدالت ورزد.
نمونه های کاربردی اصل اعتدال، باید به شکل کلّی و فراگیر بر سراسر زندگی فردی و اجتماعی انسان حاکم باشد و همیشه و همه جا افکار، کردار و گفتار او را در برگیرد.
در این جا در حدّ گنجایش این مقاله، سه محور یاد شده را توضیح می دهیم.
الف ـ افکار منشأ همه تصمیمات آدمی، فکر و اندیشه اوست؛ اگر فکر معتدل و مستقیم باشد، رفتار فرد راه اعتدال می پوید و اگر اندیشه به بیماری عدم اعتدال گرفتار شود، اعمال انسان نیز به آفت افراط وتفریط دچار می شود.
امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ نقش کلّی و حیاتی اندیشه را چنین بیان می کند: «مَنْ فَکَّرَ قَبْلَ الْعَمَلِ کَثُرَ صَوابُهُ» هر کس پیش از اقدام اندیشه کند، درستی عملش افزون می گردد.
و در سخنی نغز و حکیمانه، به سنجش راستگرایی و چپگرایی با اعتدال اندیشه پرداخته، می فرماید: «الْیَمینُ وَ الشّمالُ مَضَلَّهٌ وَ الطَّریقُ الْوُسطی هِیَ الجادَّهُ» راست روی و چپ روی، گمراهی است و راه میانه، جاده زندگی است.
این راهِ میانه، همان تفکّرناب توحیدی است که در میان کلافهای سردرگم، اندیشه های خرافی کفر، شرک، دوگانه پرستی، تثلیث رهبانیّت، جبروتفویض، تناسخ، تجسم، مادّیگری، گزافه پرستی و ...
با عنوان «صراط مستقیم» خودنمایی می کند و همه موحّدان حقجو را در خویش جای می دهد و به سر منزل مقصود ـ یعنی قرب الهی ـ می رساند.
تندروهای افراطی، به کلی منکر آفریدگار جهان و نظم و حکمت حاکم بر آن می شوند، حتی واقعیت های محسوس را منکر می شوند و به تعبیر قرآن: «وَ اِذا قیلَ لَهُمْ ماذا اَنْزَلَ رَبُّکُمْ قالُُوا اَساطیرُ الْاَوَّلینَ» و هنگامی که از آنان پرسش شود: پروردگارتان، چه فرو فرستاده؟
پاسخ دهند: (اینها) افسانه گذشتگان است!
ولی همین پرسش اگر از صاحبان اندیشه معتدل و مستقیم پرسیده شود، چنین پاسخ می دهند: «وَ قَیلَ لِلَّذینَ اتَّقَوا ماذا اَنْزَلَ رَبُّکُم قالُوا خَیْراً لِلَّذینَ أًحْسَنوا فِی هذِهِ الدُّنیا حَسَنَهٌ وَلَدارُ الاخِرَهِ خَیرٌ...» از متقیان می پرسند: پروردگار شما چه چیز نازل کرده؟
پاسخ دهند: خیروخوبی؛ برای کسانی که نیکی کردند، در این دنیا نیکی است و سرای آخرت از آن هم بهتر است.
تفریط گرایان کندرو نیز هر موجود ناتوان و ناقصی را به خدایی می گیرند و از کهکشان گرفته تا سنگ و چوب را می پرستند و افراد بی سروپا را برابر خدا فرمان می برند و تا آنجا پیش می روند که مانند یهودیان نابکار معتقد می شوند که خدا در صحنه آفرینش بیکاره و دست بسته در گوشه ای نشسته ناظر کارکرد دیگران در ملک خویش است؛ «وَ قالَتْ الْیَهودُ یَدُ اللهِ مَغْلوُلَهٌ غُلَّتْ اَیدیهِمْ وَ لُعِنوُا بِما قالوُا بَلْ یَداهُ مَبْسوُطَتانِ...» یهودیان گفتند: دست خدا بسته است، دستهای خودشان بسته باد و به سبب آنچه گفتند لعنت شدند!
بلکه دستهای خدا باز است.
امام صادق ـ علیه السلام ـ در تفسیر این آیه فرمود: یهود گفتند: خداوند (با آفرینش نخستین) دست از آفرینش کشید و فزونی و کاستی ایجاد نمی کند ولی خداوند با این آیه اظهارات آنان را تکذیب کرد.» جمله نغز و گرانمایه «لا جَبْرَ وَ لا تَفْویضَ بَلْ اَمْرٌ بَیْنَ اَمْرَیْنِِ» نیز نشان دهنده تفکر اصولی و مستقیم اعتدال در فرهنگ اسلام اصیل و ناب است.
ب ـ کردار رفتار عادلانه، نتیجه اندیشه معتدل است و مؤمنان با تصحیح افکار و عقاید خویش، به تعدیل کردار خود می پردازند و در هیچ کاری به افراط و تفریط نمی گرایند.
رهنمود کلی قرآن مجید در این مورد چنین است: «وَ لا تُطیعُوا اَمْرَ الْمُسرِفینَ (151) اَلَّذینَ یُفْسِدونَ فِی الاَرضِ وَ لا یُصلِحوُنَ» فرمان مسرفان را اجرا نکنید، همانها که در زمین فساد می کنند و اصلاح نمی کنند.
امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ نیز در این باره می فرماید: «وَ لْیَکَنْ اَحَبُّ الْاُموُرِ اِلَیکَ اَوْسَطَها فِی الْحَقِّ وَ اَعْمَّها فِی الْعَدْلِ» باید دوست داشتنی ترین کارها نزد تو، میانه ترین آنها در حق و گسترده ترین آنها در عدالت باشد.
آیات و روایات و احکام و مقررات اسلامی نیز به طور گسترده و پیگیر درصدد تنظیم همه امور فردی و اجتماعی مسلمانان بر محور حق و اعتدال و پیشگیری از نامیزانی و افراط و تفریط اند گاه نیز به خاطر اهمیت موضوع با شاخص بودن آن به تعیین مصداق می پردازد که چند نمونه را در زیر عنوان می کنیم: 1- خواب و خوراک: خرد آدمی حکم می کند که هر موجود زنده ای باید به اندازه نیاز خویش از منابع غذایی بهره ببرد و در عین حال هر گونه افراط و تفریط در خورد و خوراک، زیان آور و نامعقول است.
قرآن مجید در این زمینه می فرماید: «...
کُلُوا وَاشْرَبوُا وَ لاتُسْرِفُوا إنه لایُحِبُّ الْمُسرِفینَ» بخورید و بیاشامید ولی اسراف نکیند که خداوند اسرافکاران را دوست ندارد.
خوردن و آشامیدن بیش از حد و گنجایش، سبب ویرانی جسم و روح آدمی می شود.
امام صادق ـ علیه السلام ـ درباره پرخوری می فرماید: «لَیسَ شَیْءٌ اَضَرَّ عَلی قَلْبِ المُؤمِنِ مِنْ کَثْرَهِ الاکْلِ وَ هِیَ مُورِثَهٌ لِشَیْئَیْنِ قَسْوَهِ القَلْبِ وَ هَیْجانِ الشَّهوَهِ» برای قلب مؤمن، چیزی زیانبارتر از پرخوری نیست، چنین کاری سبب سنگدلی و تحریک شهوت می شود.
این دو پدیده شوم سنگدلی و شهوترانی منشأ بسیاری از مفاسد فردی و اجتماعی می شود که به طور یقین قابل مهار و کنترل نیستند.
همین طور خواب بیش از اندازه و یا کم خوابی مذموم و زیان آور است.
2- کار و عبادت: انسان، موجودی دو بعدی است و بایستی نیازمندیهای جسمی و روحی خود را از راههای مشروع و معقول تأمین کند؛ هم به جسم و نیازهای مادی آن توجه کند و هم در پرورش روح و تهذیب آن بکوشد هم آخرت خود را مدّنظر داشته باشد و هم دنیای خویش را ضایع نسازد.
برای تأمین نیازمندیهای زندگی و مشارکت در رفع نیازهای اجتماعی باید به کار و تلاش بپردازد و برای خودسازی و تأمین سعادت اخروی به دریافت معارف دینی و پرستش و نیایش با پروردگار همت گمارد.
قرآن مجید، در این باره می فرماید: «وَ ابْتَغِ فیما اتیکَ اللهُ الدّارَ الاخِرَهَ وَلاتَنْسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنیا...» در آنچه که خدا به تو داده، سرای آخرت را بطلب و بهره دنیای ات را فراموش نکن.
مؤمنان واقعی، عمر خود را میان دنیا و آخرت تقسیم می کنند و برای هر یک به اندازه لازم وقت می گذارند، هم زندگی دنیایی خود را به شکلی ساده و آبرومند اداره می کنند و هم با عشق و علاقه، به عبادت و آمادگی برای سرای آخرت می پردازند و هیچ یک را فدای دیگری نمی کنند، چنان که امام کاظم ـ علیه السلام ـ فرمود: «لَیْسَ مِنّا مَنْ تَرَکَ دُنیاهُ لِدینِهِ وَدینَهُ لِدنیاهُ» کسی که دنیایش را برای دینش و دینش را برای دنیایش ترک کند، از ما نیست.
3- مصرف و هزینه: مؤمن موظف است در حد توان و نیروی خویش به گردش چرخ اقتصادی جامعه مدد رساند و علاوه بر تأمین هزینه های زندگی در رونق و سازندگی میهن اسلامی سهیم شود.
در اسلام، راههای درآمد حلال و مجاز، از راههای حرام و ممنوع مشخص شده و هر کس درآمد مشروعی به دست آورد، مالک آن می شود و مجاز است طبق نظر عقل و شرع آن را به مصرف برساند در این میان افراط و تفریط در مصرف و هزینه، امری نامعقول است، قرآن مجید در این باره چنین رهنمود می دهد: «وَ لاتَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولهٌ اِلی عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطها کُلُّ البَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلوُماً مَحْسوراً» دستت را به گردنت زنجیر کن (انفاق و بخشش را ترک منما) و به طور کامل آن را مگشا تا سرزنش شده و حسرت زده، در گوشه ای بنشینی!
سیاست اقتصادی فردی واجتماعی مسلمانان باید براساس این آیه تنظیم گردد و در هر برنامه ای از خسّت و تنگ نظری از یک سو و تبذیر و زیاده روی از سوی دیگر، باید اجتناب کنند و با برنامه ریزی دقیق و حساب شده، حد اعتدال و میانه را برگزینند که به طور قطع موفقتر خواهد بود.
رهنمود حضرت امام صادق ـ علیه السلام ـ در این باره چنین است: «اِنَّ الْقَصْدَ اَمْرٌ یُحِبُّهُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ وَ اِنَّ السَّرَفَ یُبْغِضُهُ حَتّی طَرْحِکَ النَّواهَ فَاِنَّها تَصْلَحُ لِشَیءٍ وَ حَتّی صَبِّکَ فَضْلَ شَرابِکَ» میانه روی امری است که خدای بزرگ آن را دوست دارد ولی از اسراف بدش می آید.
حتی دور انداختن هسته خرما را، زیرا آن هم به کاری می آید همچنین باقیمانده آب آشامیدنی ات را.
این روایت حکیمانه تکلیف را روشن کرده، بسیاری از ریخت و پاش ها و تجمّل پرستی ها را نهی می کند و راهکار استفاده بهینه از هزینه ها و کالاهای اضافی را نشان می دهد و اگر مردم به این گونه رهنمودها عمل کنند و برنامه های مصرفی خویش را اصلاح نمایند، روزی جمعیت بسیاری از گرسنگی نمی میرند و بیشتر جمعیت شش میلیاردی جهان به سوء تغذیه و عوارض ناشی از آن گرفتار نمی شوند.
به دقّت نظر حضرت امام رضا ـ علیه السلام ـ در این زمینه توجه کنید: آن حضرت بردگانی را دید که مشغول میوه خوردن هستند ولی آن را نیم خور کرده بقیه را به دور می ریزند.
امام به آنان فرمود: «سبحان الله!
اگر شما بی نیاز هستید، عده ای هستند که به این میوه ها نیاز دارند، (اضافه را) به کسانی که احتیاج دارند، بدهید!
ج ـ گفتار زبان یکی از فعّالترین اعضای بدن آدمی است و به نمایندگی از همه اعضا با دیگران ارتباط برقرار می کند، پیمان می بندد، خرید و فروش می کند، می بخشد، جنگ و صلح راه می اندازد.
ایمان و کفر او را برملا می سازد و ...
به همین دلیل باید به دقت کنترل شده، تربیت گردد تا به میانه روی و اعتدال عادت کند به این معنی که جز در مواقع ضروری سخن نگوید و سخن حق را صواب بگوید، ذکر بگوید، نصیحت کند، تعلیم دهد و تعلیم ببیند، از سوی دیگر، یاوه نبافد، دروغ نگوید، تهمت نزند، فتنه گری نکند، فحش و ناسزا نگوید، سخنان کفرآمیز و شرک آلود بر لب نیاورد و ...
به تعبیر امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ : «العاقِلُ مَنْ عَقَلَ لِسانَهُ» خردمند آن است که زبانش را دربند کشد.
زیرا: «اللِّسانُ سَبُعٌ اِنْ اَطلقْتَهُ عَقَرَ» زبان، درنده ای است که اگر رهایش سازی، بگزد.
مهمترین امر در سخن گفتن نیز رعایت اعتدال و نیز به جا سخن گفتن است به این معنا که باید حکیمانه توأم با فصاحت و بلاغت سخن گفت تا مؤثر و کارآمد واقع شود.
به قول سعدی: سخن کم گوی تا در کار گیرند که در بسیار، بد بسیار گیرند امام متقیان علی ـ علیه السلام ـ در این باره می فرماید: «اَلْاِکْثارُ یُزِلُّ الْحَکیمَ وَ یُمِلُّ الْحَلیمَ فَلا تُکْثِرْ فَتُضْجِرْ وَ لا تُفَرَّطْ فُتُهَنْ» زیاده گویی، حکیم را می لغزاند و حلیم را ملول می سازد، پس بسیار مگو که (دیگران را) دلگیر کنی و تفریط نکن که خوار شوی.
همچنین نباید موقع سخن گفتن بر سر دیگران فریاد کشید یا آنقدر آهسته سخن گفت که شنونده به زحمت بیفتند.
در قرآن مجید می خوانیم که لقمان حکیم به فرزندش چنین نصیحت کرد: «وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ اِنَّ اَنْکَرَ الْاَصواتِ لَصَوْتُ الْحَمیرِِِ» از صدایت بکاه چرا که زشت ترین آهنگها صدای الاغ است.
صدای گوشخراش و نعره های دیوانه وار و فریادهای بیجا بیش از آنچه به صدای انسان شبیه باشد، شبیه صدای الاغ است که بی هدف، بی موقع و آزاردهنده است جهاد با نفس نخستین گام در طریق تربیت و تهذیب، «مجاهده» است؛ یعنی تلاش در جهت رفع موانعی که سد راه کمال انسان است و بدون آن هر نوع تربیتی بی حاصل است.
از ویژگیهای تربیت دینی این است که پیش از آنکه از بیرون به تربیت انسان بپردازد، در آغاز، خویشتن فرد را به وی می نمایاند و ضعفها و قوتهایش را بدو گوشزد می کند تا خودجوش در تکاپوی رشد و تزکیه باشد و موانع را از میان بردارد.
مجاهده دو گونه است: درونی و برونی (جهاد با نفس و جهاد با دشمن بیرونی) که هر دو نقش تربیتی و انسان سازی دارند.
در ابتدا، سخن از جهاد با نفس است که برای تبیین آن باید به چند مطلب توجه داشت: نفس و خطرهای آن، ضرورت مجاهده با نفس، حقیقت مجاهده، مراحل عملی تهذیب نفس و ره توشه مجاهده.
الف) نفس و خطرهای آن شناخت نفس نخستین ضرورت در امر مجاهده است.
همان گونه که در گذشته گفتیم، یکی از مراتب نفس (مرتبه نازل آن) نفس اماره است که از درون به بدی فرمان می هد ) إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ( و پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ آن را سرسخت ترین دشمنان خوانده است و در آیات، روایات و توصیه های اخلاقی، عرفانی و ادبیات ما، از آن نکوهش بسیار شده و پیروی هوای نفس سرچشمه همه خطاها و گمراهیها به شمار آمده است.
حضرت علی ـ علیه السلام ـ می فرماید: «نَفْسُکَ أقرَبُ أعدائِکَ اِلَیْک».
قرآن کریم پیروی هوای نفس را نوعی پرستش مشرکانه می داند که چشم عقل را کور و قلب را ظلمانی می کند و آدمی را از هویت الهی محروم و از مشاهده حقایق محجوب می سازد و در این باره می فرماید: آیا دیدی آن کس را که هوای نفس خود را خدای خود گرفت و با داشتن علم و دانش، خداوند گمراهش ساخت و بر گوش و دلش مهر زد و بر دیدگانش پرده افکند.
امام صادق ـ علیه السلام ـ از نفس به عنوان وحشتناکترین و تاریکترین حجاب میان انسان و خدا نام برده اند: «لاحِجابَ اَوْحَشُ و أظْلَمُ بین العبدِ و بینَ اللهِ تَعالی مِنَ النفسِ و الهوی».
هوای نفس به گردابی مهلک مانَد که هر مقدار آدمی در آن پای بفشارد بیشتر به اعماق آن کشیده می شود و امید نجات را از دست می دهد.
هوای نفس تنها به گناه بسنده نمی کند، بلکه آدمی را تا سر حد کفر و انکار آیات خدا به پیش می راند.
به فرموده حضرت امام (ره): و چون سلطنت نفس اماره و شیطان در باطن، قوی شد و تمام قوا سر به رقّیّت و طاعت آنها گذاشتند و خضوع در پیشگاه آنها نمودند و تسلیم تام شدند، آنها قانع به معاصی نمی شوند و کم کم از معصیتهای کوچک انسان را به معاصی بزرگ و از آنها به سستی عقاید و از آن به ظلمت افکار و از آن به تنگنای جحود و از آن به بغض و دشمنی انبیا و اولیا می کشانند.
ب) ضرورت مجاهده با توجه بدانچه از خطرهای نفس اشاره شد، مجاهده با نفس اماره که در روایات با عنوان «جهاد اکبر» آمده، امری است اجتناب ناپذیر که تا آخرین روزهای زندگی ادامه دارد.
حضرت علی ـ علیه السلام ـ جهاد با نفس را بالاترین نوع جهاد خوانده است: «ما مِن جِهادٍ أفْضَلُ مِن جهادِ النفسِ».
راز مطلب این است که اولاً، اصلاح نفس که اساس تربیت اخلاقی است، جز از طریق مجاهده میسر نیست؛ همان گونه که حضرت علی(ع) می فرماید: «فی مجاهده النفسُ کَمالُ الصَّلاحِ»؛ ثانیاً، نیل به درجات عالی و کمالات معنوی در پرتو مجاهده با نفس، میسر است؛ زیرا هوای نفس، آدمی را از علم و کمال و کرامت و عزّت و تجلّی استعدادهای انسانی باز می دارد.
امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ می فرماید: «مَن اَحَبَّ َنیْلَ الدَّرجاتِ العُلی فَلْیَغْلِبِ الْهَوی»؛ ثالثاً، اگر انسان در جبهه نفس شکست بخورد، در همه جبهه ها شکست خورده است و اسارت نفس انسان را به هر نوع بردگی و انحطاط می کشاند.
به فرموده حضرت علی ـ علیه السلام ـ : «مَن اتَّبَعَ هواه أردی نَفْسَه».
بنابراین، اگر انسان بخواهد مالک خویشتن باشد و از قید و بند طبیعت و اسارت تن و اسارت دیگران رهایی یابد، بناچار باید محدودیتهایی را بپذیرد تا از خودِ محدود آزاد شود.
امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ به مالک اشتر چنین می نویسد: تو باید مالک خود باشی و نسبت به خواسته های نامشروع نفس، بخل ورزی، که بخل ورزیدن نسبت به نفس، عین انصاف در حق آن است.
ریاضت.
مجاهده با نفس در پاره ای روایات با عنوان «ریاضت» مطرح شده است.
ریاضت یعنی تلاش جهت رام کردن نفس در برابر مشتهیات که به گفته معصوم ـ علیهم السلام ـ ، از شریعت انفکاک ناپذیر است (الشَّریعَهُ ریاضَهُ النَّفْسِ) و عالی ترین درجات آن برای اولیای خداست.
امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ در نامه ای به عثمان بن حنیف انصاری، فرماندار خود در بصره، می نویسد: همانا نفس خویش را باتقوا و ریاضت تمرین می دهم که تا در روز هولناک قیامت در امان باشد و بر آن لغزشگاه، ثابت و استوار بماند.
از روایات چنین بر می آید که ریاضت قله برتر و مرتبه متعالی مجاهده است که پوینده راه کمال نه تنها از محرمات و مکروهات پرهیز می کند، بلکه از بسیاری امور مباح نیز خودداری می ورزد و بدین وسیله در چهارچوب شرع، بر صفای نفس و توان روحانی خود می افزاید.
باری، جلوه های ملکوتی نفس ناطقه، رهیابی عقل به معارف الهی و عروج روح در ملکوت اعلا و کسب عزت و کرامت انسان، پیش از هر چیز، در گرو پالایش روح و ریاضت و مجاهده با نفس اماره است.
ج) حقیقت مجاهده مجاهده و ریاضت در اسلام، نه به معنای محرومیت از نعمتهای الهی و سرکوب تمایلات مشروع مادی است، آنگونه که درپاره مسلکهای افراطی ترویج شده است، بلکه به معنای محدود ساختن و مهار کردن و به کار گرفتن این استعدادها در جهت رشد و کمال و تعالی آدمی است.
در واقع، محدودیت که یک اصل منطقی در نظام آفرینش است و به طور خودکار و تحت تدبیر و امر الهی جریان دارد، رمز مصونیت و بقای موجودات و از جمله انسان است؛ مثلاً انسان با خصلت غریزی خود به خوردنیها و آشامیدنیهای مطبوع تمایل نامحدود دارد، اما در همین حال، ساختار طبیعی بدن، او را محدود می سازد و آنگاه که نیاز بدن تأمین شد و به مرز طبیعی رسید، آب و غذا را پس می زند.
پیامبران خدا برانگیخته شدند تا کاروان انسانی را در مسیر کمال همراهی کنند و محدوده هر یک از قوا را مشخص نمایند تا انسان در پرتو عقل و شرع، شهوت و غضب را مهار کند، نه آنکه به تعطیل بکشاند.
و نیز ناگفته نماند که اسارت و بردگی انسان در برابر امیال نفسانی نه تنها سد راه تکامل و مقامات عالی انسانی است و موجب به رکود و خمول کشیده شدن توان نامحدود معنوی اوست و سعادت ابدی او را به مخاطره می افکند، بلکه در همین جهان مادی و زندگی دنیوی نیز موجب فساد و ویرانی و هرج و مرج اخلاقی خواهد بود و ادامه حیات اجتماعی را در فضایی از عواطف انسانی و تعهدات اخلاقی ناممکن می سازد؛ به همین دلیل است که هیچ یک از جوامع،آزادی انسان را به طور مطلق نپذیرفته اند و همه مکاتب، نوعی محدودیت را الزامی می دانند.
د) مراحل عملی تهذیب مربیان اخلاق و ارباب سلوک، برای تهذیب نفس و حرکت از نقص به سوی کمال، مراحلی ذکر کرده اند.
این مراحل بنابر آنچه در کتاب چهل حدیث حضرت امام آمده است، عبارتند از: یقظه، تفکر، عزم، مشارطه، مراقبه، محاسبه و تذکر.
1- یقظه.
یقظه یعنی بیداری و تنبه و خروج از غفلت و خودفراموشی که بدون آن، آدمی هیچ گاه به فکر تزکیه نخواهد افتاد، همان گونه که بیمار اگر به بیماری خود توجه نکند به فکر درمان نخواهد بود؛ با این تفاوت که بیماری جسم چون غالباً توأم با درد است، بدن حساسیت نشان داده، شخص در صدد معالجه بر می آید، اما بیماریهای نفس ناپیداست و اغلب توأم با لذت، و در عین حالی که تأثیر آن عمیقتر و خطر آن دیرپای تر است، انسان به دلیل گرایش شدید به مادیات و عرصه مادی که در آن زندگی می کند، کمتر به فکر چاره بر می آید و این خصلت طبیعی انسان است که قرآن بدان اشاره می کند: «إِنَّ هؤُلاءِ یُحِبُّونَ الْعاجِلَهَ وَ یَذَرُونَ وَرائَهُمْ یَوْماً ثَقِیلاً».
حضرت علی ـ علیه السلام ـ غفلت را زیانبارترین دشمنان، نوعی بیماری، بدترین سستیها و عامل کوردلی و مرگ قلب خوانده است.
از این رو، مربیان الهی برانگیخته شدند تا پرده های غفلت را کنار زنند و انسان را به خدا و به خویش و به عوامل رشد و انحطاطش توجه دهند.
رمز اینکه قرآن در نخستین آیات دعوت از «انذار» سخن می گوید، در همین نکته نهفته است: «یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأنْذِرْ»، «وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ» البته نباید مسئولیت خود انسان را نیز در این بیداری و تنبه نادیده گرفت.
حضرت علی ـ علیه السلام ـ می فرماید: سستی دل را با پایداری، و خواب غفلت را در دیده ات با بیداری درمان کن.
امام صادق ـ علیه السلام ـ خاطر نشان می سازد که هر کس که قلب خویش را از غفلت مراقبت کند و نفس را از شهوت باز دارد و عقل را از جهل برهاند، نامش در دیوان آگاهان ثبت گردد.
حضرت امام در این باره می گوید: تمام صفات نفسانیه قابل اصلاح است، لیکن در اول امر، کمی زحمت دارد، آن هم بعد از ورود در اصلاح، سهل و آسان می شود.
عمده به فکر تصفیه و اصلاح افتادن است و از خواب بیدار شدن.
منزل اول انسانیت یقظه است و آن بیدار شدن از خواب غفلت و هشیار شدن از سکر طبیعت است و فهمیدن اینکه انسان مسافر است و هر مسافر زاد و راحله می طلبد و راحله انسان، خصال خود انسان است.
توصیه هایی که در خصوص سیر فی الارض و عبرت از سرنوشت گذشتگان و تفکر در عواقب اعمال و زیارت اهل قبور و عیادت بیماران و تشییع جنایز و امثال آن شده، علاوه بر بعد اخلاقی و اجتماعی، عامل تنبه و بیداری است: پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ می فرماید: «کَفی بالمَوتِ واعِظاً».
2- تفکّر.
دومین مرحله تهذیب، تفکر است.
تفکر «سیر باطن انسان است از مبادی به مقاصد» و هیچ کس از مرتبه نقصان به مرتبه کمال جز به تفکر نتواند رسید.
مبادی تفکر، یعنی نقطه آغازین اندیشه، عبارت است از نظر در آیات «آفاق و انفس»، تفکر در آثار خدا و نعمت های بیکران او که توجه به آنها نفس را به خضوع و سپاس وا می دارد، و نیز اندیشیدن انسان به سرنوشت خویش و وظیفه ای که در برابر آفریدگار خود دارد و اینکه هدف از این زندگی دنیوی چیست، مقصد نهایی حیات کجاست و برای وصول به آن مقصد چه باید کرد.
آیات بسیاری از قرآن کریم به تفکر و تدبر، نظر و پذیرش عبرت توصیه می کند؛ از جمله: آیا با خود نمی اندیشند که خداوند آسمان و زمین و آنچه را در میان آنهاست، جز به حق نیافریده است.
در روایات نیز از تفکر به عنوان بهترین عبادت و طریق علم و عمل و نیل به سعادت و درجات عالی یاد شده است.
حضرت علی ـ علیه السلام ـ می فرماید: «لا عِلْمَ کالتَّفَکُّر» و نیز در مقام نصیحت به فرزندش امام حسن ـ علیه السلام ـ خاطر نشان می سازد: «لا عِبادَهَ کالتَّفَکُّرِ فی صَنْعَهِ الله» و همچنین می فرماید: «التَّفَکُّرُ یَدْعُوا الی البِرِّ و العَمَلِ».
در برخی روایات یک ساعت تفکر معادل هفتاد سال عبادت به شمار آمده که فلسفه آن سرنوشت ساز بودن تفکر است.
بسا یک ساعت فکر کردن که سرنوشت انسانی را تغییر داده و بسا عبادتهای چندین ساله که با غفلتی به بیحاصلی انجامیده است.
حضرت امام (ره) در این باره می گوید: اگر انسان عاقل لحظه ای فکر کند، می فهمد که مقصود از این بساط چیز دیگری است و منظور ازاین خلقت، عالم بالا و بزرگتری است و این حیات حیوانی مقصود بالذات نیست.
وانسان عاقل باید در فکر خودش باشد و به حال بیچارگی خودش رحم کند و با خود خطاب کند: ای نفس شقی!
که سالهای دراز در پی شهوات، عمر خود را صرف کردی و چیزی جز حسرت، نصیبت نشد، خوب است قدری به حال خود رحم کنی، از مالک الملوک حیا کن و قدری در راه مقصود اصلی، قدم زن که آن موجب حیات همیشگی و سعادت دائمی است و سعادت همیشگی را مفروش به شهوات چند روزه فانی که آن هم به دست نمی آید، حتی با زحمتهای طاقت فرسا.
3- عزم.
سومین مرحله تهذیب، عزم است؛ یعنی تصمیم بر ادای فرایض و ترک محرمات و جبران مافات و پایداری در راه حق.
انسان بدون عزم و تصمیم، به هیچ یک از مقامات نخواهد رسید.
خداوند پیامبران برگزیده خود را به عنوان «اُولِی العَزمِ» نام برده و پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ را به صبر و پایداری چون آنان فراخوانده است: «فَاصْبِرْ کما صَبَرَ أولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ».
حضرت امام (ره) درباره عزم بیانی داردکه خلاصه آن چنین است: عزم، جوهره انسانیت و میزان امتیاز انسان است، و تفاوت درجات انسان به تفاوت درجات عزم اوست و عزمی که مناسب با این مقام است عبارت است از عزم بر ترک معاصی و فعل واجبات و جبران آنچه از او فوت شده در ایام حیات و بالاخره عزم بر اینکه ظاهر و صورت خود را انسان عقلی و شرعی نماید و انسان شرعی عبارت از آن است که موافق مطلوبات شرع رفتار کند و ظاهرش ظاهر رسول الله (صلی الله علیه و آله) باشد و تأسی به آن بزرگوار بکند در جمیع حرکات و سکنات و در تمام افعال و تروک.
به طور خلاصه: تملک نفس و اتکال به حق و پرهیز از معاصی می تواند عزم را قوت ببخشد و سستی اراده را درمان کند؛ زیرا برای تضعیف اراده و سستی عزم آدمی هیچ عاملی مانند گناه نیست و تا انسان درهای گناه را بر روی خود نبندد و هواهای نفسانی را به بند نکشد، دارای عزمی استوار نخواهد شد.
هر چند عوامل تضعیف و سستی اراده به حسب حالات روانی و حساسیتهای افراد، مختلف است، همچنان که در روایات نیز اشاراتی وجود دارد، ازچشم و گوش که دریچه ارتباطی انسان با جهان خارجند، به عنوان عامل بسیار مؤثرتر می توان یاد کرد.
جوانی و نیروی اراده.
همان گونه که در جوانی نیروهای جسمانی، فعال و بانشاط است و می تواند بر مشکلات فایق آید، نیروهای روانی جوانان نیز قوی تر از دوران کودکی و پیری است.
چه بسیار مشکلاتی که جوان با اراده آهنین خود آسان می کند و چه بسا رهاوردهای زیبایی که به بار می آورد.
البته آسیب پذیری جوان نیز قابل انکار نیست و از این رو، بر مربیان است که زمینه های درخشان روانی جوانان را بشناسند و در تربیت آنان بکوشند و جوانان نیز از سرمایه سرشار جوانی بهره گیرند و پیش از آنکه به پیری برسند در اصلاح و تهذیب نفس بکوشند.
حضرت امام (ره) می فرماید: جوانان ننشینند که گرد پیری، سر و روی آنان را سفید کند.
شما تا جوان هستید می توانید کاری انجام دهید.
تا نیروی جوانی دارید می توانید هواهای نفسانی مشتهیات دنیایی و خواسته های حیوانی را از خود دور سازید، ولی اگر در جوانی به فکر اصلاح و ساختن خود نباشید، دیگر در پیری کار از کار گذشته است.
4- مشارطه.
مشارطه که آن را معاهده نیز می گویند، عبارت است از شرط و تعهد انسان بر ترک معصیت و پایبندی به عهد و میثاقی که در این خصوص بسته است.
در قرآن کریم بر التزام به تعهدات که بالاترین آنها تعهد به خداست، تأکید فراوان شده است؛ از جمله: «أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ» و «وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلاً».
حضرت علی ـ علیه السلام ـ می فرماید: هرگاه بر کار نیک عزم کردید، بدان عمل کنید.
حضرت امام (ره) در مشارطه گفتاری دارد که بخشی از آن چنین است: مشارطه آن است که در اول روز مثلاً با خود شرط کند که امروز برخلاف فرموده حق تبارک و تعالی رفتار نکند و این مطلب را تصمیم بگیرد و معلوم است که یک روز خلاف نکردن امری است خیلی سهل و انسان به آسانی می تواند از عهده به در آید...
5- مراقبه.
مراقبه آن است که در تمام مدتی که فرد شرط کرده است خلاف نکند، مراقب خود باشد و بر عهد و پیمان بایستد و به وسوسه های شیطان و نفس دل نسپارد و از شر آنها به خدا پناه ببرد.
حضرت علی ـ علیه السلام ـ می فرماید: «أجْعَلْ لِنَفْسِکَ علی نَفْسِکَ رَقیباً...».
حضرت امام (قدس سره) می گوید: انسان باید مثل طبیب و پرستار مهربان از حال خود مواظبت نماید و مهار نفس سرکش را از دست ندهد که به مجرد غفلت، مهار بگسلد و انسان را به خاک مذلت و هلاک کشاند و در هر حال، به خدای تعالی پناه برد از شر شیطان و نفس اماره.
6- محاسبه.
محاسبه آن است که انسان هر روز از خود حساب گیرد که چه طاعتی یا معصیتی مرتکب شده است.
اگر طاعتی داشته بر آن بیفزاید و اگر گناهی مرتکب شده در جبران آن بکوشد و بداند که خداوند از اعمال و اسرار نهان او آگاه است و آن را حسابرسی خواهد کرد: «وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ».
امام علی ـ علیه السلام ـ می فرماید: آن کس که نفس را حسابرسی کند، بر عیبها و گناهانش واقف گشته، از گناهان پوزش طلبد و در اصلاح عیبهایش بکوشد.
امام موسی بن جعفر ـ علیه السلام ـ می فرماید: از ما نیست کسی که هر روز نفس خود را محاسبه نکند.
پس اگر عمل نیک انجام داده بر آن بیفزاید و اگر بد کرده از آن استغفار کند.