بسمه تعالی
تعریف انقلاب نهاد آرمان ها و اهداف
انقلاب اجتماعی آن دگرگونی است که همراه با تغییر نظام اجتماعی، در سطح نهادها و آرمانهای مترتب بر آن باشد.
هر اجتماع متشکل از افرادی است که با رفتارهای نظام یافته خود در جهت دست یابی به آرمانهای مورد نظر، نهادهای مختلفی را شکل می دهند.
بدیهی است که بین این نهادها با آن آرمانها و هدفها پیوندی تکوینی و ضروری برقرار است، چندان که دگرگونی در آرمانها، تغییر در نظام و نهادهای خاص نظام را به همراه دارد و تغییر در نظام نیز می تواند مانع دست یابی به آرمانهای مورد نظر گردد.
زمانی که یک نظام اجتماعی به وسیله نیروهای اجتماعی که در چهارچوب آرمانهای آن نظام تلاش می کنند، ایجاد شود مراحل رشد و توسعه خود را یکی پس از دیگری طی می کند و با یک سلسله تحولات سیاسی و اجتماعی منظم، فرهنگ و تمدن مورد نظر خود را، بارور می سازند.
در متن یک نظام اجتماعی و در طول حیات آن تغییرات جمعیتی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بسیاری اتفاق می افتد و هر یک از این تغییرات سلسله ای از تحولات بعدی را به دنبال دارد.
افراد و اعضای هر نظام در طی نسل های متوالی دگرگون می شوند و کودتاهای سیاسی هیئت حاکمه را تغییر می دهد، جنگهای داخلی و خارجی توان و نیروی نظامی را کاهش و یا افزایش می دهد تغییرات جغرافیایی، امکانات و شرایط رشد جامعه، یا سقوط آن را متحول می سازد، اصلاحات اجتماعی بر سلامت و نشاط جامعه می افزاید حوادث طبیعی نظیر قحطی و خشک سالی مشکلات جدی برای نظام به وجود می آورد، رفاه و توانمندی شرایط اجتماعی نوینی را می آفریند و جامعه را در مسیر آسیب های نوینی قرار می دهد و ...
اما همه این دگرگونیها، تا زمانی که به تغییر سیستم اجتماعی منجر شود، در چهارچوب جامعه موجود قابل تحلیل است.
رفتن یک نظام اجتماعی و آدن نظام اجتماعی دیگر انقلاب اجتماعی نابودی و مرگ یک نظام اجتماعی، زمانی که با جایگزینی نظام نوین همراه شود، همان حادثه منحصر به فردی است که «انقلاب اجتماعی» نامیده می شود.
عنصر مقوم انقلاب اجتماعی، تغییر نظام – نه تغییر در نظام- است و این معنا مستلزم نابودی و تغییر افراد و عناصر نظام پیشین نیست، بلکه با مرگ نظام ممکن است عناصر و حتی اعضای نظام پیشین نظیر بسیاری از سازمان های اجتماعی در چهارچوب نظام اجتماعی جدید فعالیت حیاتی نوینی را که عهده دار تحقق آرمان های اجتماعی جدید است، سازمان ببخشند.
هر نظام و ساخت اجتماعی به تناسب آرمان های خود از برخی از سازمان های اصلی برخوردار است که آنان را به دلیل نقش بنیادینی که در آن نظام دارا هستند، نهادهای خاص آن نظام می نامیم.
هر نظام اجتماعی به تناسب آرمانهای خود سازمانهای دارد که نقش بنیادین دارد نهادهای خاص دامنه تغییراتی که در چهارچوب نظام انجام می شود، گاه با تغییر همه اعضا و اجزای نظام همراه است، مانند تبدلاتی که در سلولهای بدن انسان در سالهای عمر انجام می شود.
تغییری را که یک نظام آن را تحمل نمی کند، تغییر غرض و آرمان واحدی است که در متن کثرت های متغیر و سیال نظام حضور دارد.
معرفت نیرو مذهبی نگاه ؟
و ماورای طبیعت است.
تفاوت بخش اول: دو نیروی مذهبی و استبداد 1-1) هویت نیروی مذهبی نیروی مذهبی در نتیجه انسجام افراد مذهبی که دارای جهان بینی و معرفت مشترک مذهبی هستند پدید می آید.
این معرفت که باعث انسجام نیروی مذهبی است از نگاه خاص این نیرو به طبیعت و ماورای طبیعت حاصل می آید.
تفاوت نگاه دینی و غیر دینی در این است که در نگاه دینی طبیعت همه حقیقت نیست بلکه بخش نازلی از آن است ولی در نگاه غیر دینی تمام حقیقت، طبیعت موجود می باشد که در معرض ادارک حسی است.
در نگاه دینی فرد «غیب» را در تمام امور زندگی فردی و اجتماعی می بیند و لحاظ می کند و امور حسی و مادی را بخش پستی از حقیقت کلی در نظر می گیرد.
توجیه زندگی دینی شناخت عالم غیب و باطن هستنی وحی توجیه و بیان زندگی دینی تنها از طریق شناخت عالم غیب و باطن هستی میسر است و این شناخت عالم غیب از طریق «وحی» که باعث شهود غیبی است امکان پذیر است، نه از طریق حسّ و عقل، که حس مربوط به امور ظاهر است نه باطن آن و عقل فاهم کلّیات عالم چون درک حقیقت وجودی انسان و جهان و ...
نه پی برنده به خصوصیات و جزئیات امور کلی.
افراد نسبت به حرکت در طریق وحی و برگشتن از این راه به سه دسته تقسیم می شوند: اول: انبیاء و اولیا که صاحب شناخت شهودی نسبت به عالم حقیقت هستند، شاهدان غیب.
دوم: مؤمنان به غیب از شهود بی بهره اند ولی به واقعیت آن یقین دارند از طریق عقل.
سوم: منکران غیب یا غافلان از آن که به شناخت حسی هستند اکتفا کرده اند و در دین کافران و گمراهانند.
پیامبران و اولیاء الهی برای هدایت و رهبری مؤمنان مجموعه قوانینی را با استناد و اتکا به شناخت شهودی و غیبی در قالب فرمانها و دستورها به مؤمنان امر می کنند که به این مجموعه قوانین «سنّت» می گویند.
مجموعه قوانینی که با استناد به شناخت شهودی و غیب در قالب فرمان و دستور از جانب پیامبران بر مومنین داده می شود.
این سنت چند ویژگی دارد: اول: ره آورد عروج انسانی الهی است که برای دیگران ارائه داده.
دوم: فارغ از شناختهای حسی و عقلی مخلوط با خواستهای طبیعی افراد است.
سوم: استفاده از این سنت فقط برای ایمان آورندگان به غیب میسر است.
در جامعه دینی هر رفتاری که در وحی ریشه نداشته باشد و از سنت بی بهره باشد «بدعت» است.
قوانینی که توسط «سانّ» - ولی یا نبی به اعتبار اینکه سنت الهی را ارائه می دهد- به جامعه ابلاغ می شود دو نوع است»: 1- قوانین کلی، که تمام ابعاد فردی و اجتماعی انسان را شامل می شود مانند نماز و روزه و ...
که در جامعه به عهده قوه مقننه است..
2- قوانین جزئی، که ناظر به اشخاص یا موارد خاص است که انجام آن به عهده قوه قضاییه و مجریه است.
2-1) هویت نیروی استبداد هر فردی رأی خود را با صرف نظر از هدایت و شناخت الهی و دینی میزانی برای رفتار و عمل قرار دهد، مستبد است و نیروی استبداد افرادی هستند که اینگونه عمل می کنند و بر حسب کمیّت هیأت حاکمه به استبداد اقلیت «دیکتاتوری» و استبداد اکثریت «دموکراسی» تقسیم می شود.
وحدت و انسجام نیروی استبداد بر اساس معرفت شهودی و ایمان حقیقی نیست، بر اساس حس و گرایش عاطفی است.
قبل از مشروطه استبداد در طول تاریخ گذشته ایران نظامهای سیاسی و اجتماعی گذشته ایران بیشتر بر اساس مناسبات ایلی و عشیره ای شکل گرفته اند.
ابن خلدون محور انسجام نیروی اجتماعی را در این گروهها «عصبیّت» می نامد.
نکته قابل توجه در مورد این نیروها نگاه به محور تشکیل دهنده و جذب کننده نیروهای مستبد است.
مستبدی که در این نظامها در مرکز اقتداد قرار می گیرد و قانون گذاری و اجرای قانون بر محور رأی و فرمان او شکل می گیرد، خود از هدایت الهی بی بهره است.
بنابراین وحدت و انسجام نیروی استبداد هرگز بر معرفت شهودی و ایمانی حقیقت استوار نیست بلکه بر اساس شناخت حسی و گرایش عاطفی است و نکته دیگر اینکه فردی که عضور این نوع قبیله و عشیره است چون اقتدار، منفعت و موقعیت اجتماعی خود را در گرو موقعیت و اقتدار قبیله می بیند هر جا که حق با منفعت قبیله او تضاد داشته باشد از حقیقت سرباز می زند.
3-1) ابزارها و محذورات استبداد هنگامی که این اقتدار سیاسی خود را بسط می دهد، انسجام درونی خود را در پرتو پیوند حسی و عاطفی و پیمان های ایلی و عشیره ای که بین شریکان قدرت برقرار می شود، حفظ می کند و نظام اجتماعی را آنچنان که مقتضای مدینه تغلیب است، بر اساس غلبه و زور تحکیم میبخشد.
از آنجا که سلطه زور در اصطکاک قدرتهای دیگر اجتماعی شکننده و ناپایدار است، از طرف دیگر پیشینه تاریخی معاصر ایران، صحنه حضور و بسط تفکر دینی نیز می باشد نفوذ اندیشهه دینی در بخشهای مختلف جامعه، اقتدار ایلات را گرفتار تنگناهای اجتماعی خاصی کرد.
نفوذ اندیشه دینی = ایجاد تنگنا برای اقتدار ایلات استبداد علاوه بر زور که وسیله اول سیطره آن است برای آنکه راحت تر به حیات خود ادامه دهد متوسل به «تحریف» می شود.
این وسیله بعد از زور مهمترین عامل اقتدار حکومتهای استبدادی در ایران بوده است.
زور+ تحریف= مهمترین عامل اقتدار است.
منحرفان خود را از جانب خداوند، آگاهِ اسرارِ نهان می دانند و ادعاهایی از قبیل رسالت و نبوت دارند، به این نوع متحرّفان «مُتَبَنّی» گویند.
وحدت و انسجام نیروی استبداد تا پیش از مشروطه در جامعه ایران بر محور شناخت حسی و عاطفی شکل می گیرد نه بر اساس توان عقلی یا مدیریت اجرایی.
به عنوان مثال می توان از حاکمیت اکثر شاهزاده های قاجار چون ظلّ السلطان نام برد که اکثراً بر اساس نظام عاطفی خانوادگی میان خانواده های قاجار بوده است.
بخش دوم: عصبیّت و آثار آن در بعد از اسلام 1) ظهور اسلام و تداوم سیاسی عصبیت: طلوع اسلام از افقی است که اتصال زمین با آسمان الوهیّت در آن واقع می شود.
قلب پیامبر (ص) عرش رحمان «قلب المؤمن عرش الرحمن» و زبان او مجرای وحی خداوند سبحان - «و ما ینطق عن الهوی ان هو إلا وحی یوحی» است.
در سال هشتم هجرت جایگاه اصلی کفر یعنی مکّه در هم شکست و تا سال دهم هجرت، اسلام سراسر شبه جزیره را فرا گرفت.
در هنگام حیات پیامبر (ص) جامعه اسلامی سازمان و نظام دینی خود را باز نیافته بود.
علاوه بر تقنین که ناظر به قوانین کلّی است قضا و حکومت نیز از چهره دینی برخوردار بود.
به همین دلیل احکام و مقررات جزئی با آنکه به دلیل جزئی بودن موضوعات از تناسب و دوام قوانین کلّی برخوردار نمی باشد، تقدّس و حریمی ؟؟
داشتند.
شرط ایمان آن بوده که چون پیامبر در نزاعز حکم نماید بر آن حکم گردن نهاده شود و چون برای اجتماعی فرمان دهد از آن فرمان تخلّف نگردد.
در جامعه دینی در کنار ایمان آورندگان به غیب و پیامبر، گروه دیگری بودند که با اظهار یعنی از طریق زبان به اسلام روی می آورند این گروه منافقان بودند.
حضور نفاق در شبه جزیره، نظیر حضور کفر مشکلی جدّی برای جامعه دین به حساب می آمد، با این تفاوت که جریان نفاق با افزایش اقتدار سیاسی اسلام عظیم تر و منسجم تر شد.
بسیاری از آیات قرآن از جمله بخش قابل توجهی از آیه های سوره توبه به فعالیتها و گروه بندیهای مخلتف منافقان اشاره دارد.
سوره توبه از آخرین سوره های قرآن که بعد از جنگ تبوک و قبل از رحلت پیامبر نازل شده است.
عبدالله ابن ابی منافق مشهور و بدنامی که برخی از آیه های سوره های منافقین درباره او نازل شده در زمان نزول سوره توبه از دنیا رفته بود.
در سوره توبه گروه های مختلفی از جمله کسانی که علی رغم فرمان پیامبر از حضور در جنگ به بهانه های مختلف خودداری کردند و کسانی که «مسجد ضرار» را جهت ترویج کفر و تفرقه بین مسلمانان ساخته بودند و همچنین برخی منافقان که همراه سپاه اسلام در جنگ تبوک بودند معرّفی می شوند.
ذکر خصوصیات گروه های مختلف نفاق در سوره توبه نشان دهنده حضور جدی و فعّال آنان در لحظات واپسین زندگی پیامبر (ص) است.
ابن خلدون با آنکه حاکمیّت عصبیّت را قانون ثابت و همیشگی تاریخ می داند بر این حقیقت نیز اعتراف می کند که حاکمیّت پیامبر در صدر اسلام یک استثنای تاریخی است که با اعجاز الهی همراه است.
عصبیّت جاهلی و قومی با رحلت پیامبر (ص) برای بازیافتن اقتدار پیشین بسیج می شود.
در دوران بنی عبّاس نیز حاکمیت جامعه اسلامی در لباس خلافت پیامبر از موقعیت مشابه یا سخت تر از آنچه در دوران بنی امیّه بود قرار داشت.
2) جغرافیای اندیشه در دوران بنی امیّه: بعد از رحت پیامبر (ص) اولین اختلاف در زمینه وصایا شکل گرفت.
در «سقیفه» مسأله حاکمیّت جامعه چهره ای سیاسی به خود گرفته بود به این معنا که دیدگاههای مختلف مسأله را از زاویه بازتاب سیاسی آن نسبت به خود و دیگر گروههای اجتماعی مورد نظر و تحلیل قرار می دادند در حالیکه شیعه مسأله را از زاویه ای اعتقادی مورد نقد و بررسی قرار داد.
در زمان حیات رسول خدا (ص) این دیدگاه شیعی مورد قبول همه مسلمانان علاوه بر آن که احکام کلّی را از طریق وحی و ابلاغ پیامبر دریافت می داشتند، حاکمیّت رسول خدا (ص) را نیز در احکام جزئی حاکمیت الهی دانسته و تخلّف از آن احکام را به معنای تخلّف از حکم خداوند می دانستند.
شیعه معتقد است که پیامبر از نخستین روز تبلیغ اسلام، وحی خود را به فرمان الهی برای عهده داری احکام اجرایی معرفی کرده است و پس از آن نیز به گواهی برخی از آیه ها و شأن نزول آنها در موارد فراوان، این حقیقت را از ناحیه خداوند ابلاغ کرده است.
بعد از رحلت پیامبر و اکتفا به کتاب الهی به صورت یک شعار جدّی، موجب شد تا ثبت و حتّی در مواردی نقل سنّت رسول خدا (ص) به عنوان یک جرم اجتماعی و گناه شمرده شود.
عقایدی را که معاویه و به تبع از آن بنی امیه تبلیغ می کردند دارای مشخصات زیر است: 1- تقدس بخشیدن به عثمان و ایجاد نفرت و عداوت نسبت به خلیفه چهارم 2- جبر و سلب اراده و اختیار از انسان تأمین مشروعیت اقتدار سیاسی و الهی بودن حاکمیت بنی امیه.
3- منع از تفکر و اکتفا بر ظاهر کتاب و احادیثی که نقل می شد مبنای مشروعیت خود را جعلیات حدیت قرار داده بودند.
4- تشبیه خداوند به مخلوقات بنی امیه بر مدار عصبیت قومی خود به دنبال تأمین اجتماعی بود، به گونه ای که به مسائل علمی نیز از همین زاویه می نگریستند.
حمایت بنی امیه از جبر به اینجهت بود که با سلب اختیار از انسان، رفتار اجتماعی خود و دیگران را بدون واسطه به خداوند سبحان نسبت می دادند و از این طریق، مشروعیت اقتدار سیاسی خود را تأمین می کردند.
بنی امیه برای استدلال بر الهی بودن حاکمیت خود، علاوه بر آنکه از مجبور بودن انسان یک مقدّمه استفاده می کردند، از خلط حقایق اعتباری و تکوینی و خلط ارادی، تشریعی و تکوینی بهره می جستند.
تقدّس بخشیدن به عثمان که به موازات دشمنی با خلیفه چهارم انجام می شد، دو دلیل سیاسی برای بنی امیّه می توانست داشته باشد: اوّل: خلیفه سوم از بنی امیه بود.
دوم: معاویه ستیز خود را با خلیفه چهارم به بهانه خونخواهی خلیفه سوم انجام می داد.
منع تفکر و جمود حاکم بر ظواهر کتاب و احادیث از سوی بنی امیه به این دلیل بود که بنی امیه مبنای مشروعیت خود را بر جعلیاتی قرار می داد که به نام حدیث پیامبر به جامعه القا می کردند و در صورتی که جامعه با عقل و درایت که در معانی این احادیث و مغایرت آنها با برخی از منقولات دیگر و یا مخالفت آنها با کتاب الهی می پرداخت، مشکلاتی را برای تأمین هدف مورد نظر بنی امیه فراهم می آورد.
تشبیه خداوند به مخلوقات نیز انحرافی اساسی در مسائل توحیدی و اعتقادی جامعه بود.
این انحراف دو سبب عمده داشت: اوّل: منع از تفکر و جمود حاکم بر ظواهر و تدبر نکردن در آیه های قرآن موجب می شد تا انسانهایی که با امور محسوس مأنوس هستند، معانی عمیق هستی شناختی دین را بر ظاهر محسوس و مادّی آن حمل کنند چنانچه آیه هایی در بیان علوم توحیدی خداوند نسبت به مخلوقات است.
دوم: بدلیل ورود یهودیان تازه مسلمان شده در دربار بنی امیه و رواج قصه گوها در میان مردم بود، زیرا گروه اول القائات بنی امیه در لباس فرقه ای که به صورت رسمی مورد حمایت حاکمیت قرار گرفت، ظاهر شد.
در مدینه علاوه بر تقنین فضا و حکومت نیز از چهره ای دینی برخوردار بود.
جریان نفاق با فتح مکه و حوادث بعد از آن شدت بیشتری یافت.
فرهنگ دینی اسلام علی رغم انتقام فرهنگ سیاسی پیش از آن، الزامات فراوان را بر استبداد موجود تحمیل می کرد.
در دوران بنی عباس حاکمیت در لباس خلافت پیامبر موقعیتی مشابه با دوران بنی امیه داشت.
انزوای عترت و اکتفاء به کتاب خدا به منزله حذف دین از دایره احکام ولایی و قضایی است و این امر موجب شد تا ثبت و در مواردی نقل سنت رسول خدا (ص) به عنوان یک جرم و گناه شمرده شود.
حاکمیت سیاسی بعد از پیامبر با آن که برآیند اقتدار قبیله ای عرب است، به دلیل حضور اندیشظ دینی ناگزیر از توجیه دینی خود بود.
فرقه ای که با حمایت بنی امیه رسمیت یافت، از جهتهای مختلف قدریه، عثمانیه، اهل حدیث و مشتبهه خوانده می شوند.
در پایان سده اول اندیشه های رایج اهل حدیث درباره اهانت نسبت به خلیفه چهارم و گریز از ثبت سنت متزلزل شد.
3) تحولات فکری در دوران بنی عباس: مجموعه احادیثی که در دوران بنی عباس گرد آمده «سنت» و عقایدی که درباره آنها شکل گرفت «عقاید السنه» نامیده شد.
احمد بن حنبل امامت و ریاست عقاید اهل سنت را پیدا کرد، اهل سنت در استناد به ظواهر احادیث و آیات و در تشبیه خداوند به مخلوقات و منع استفاده از عقل و برهان و منع از بحث و مجادله درباره اصول و عقاید با عثمانیه وجه اشتراک داشتند.
وارثان احمد بن حنبل، ابوالحسن اشعری را به دلیل استفاده از شیوه کلامی در جمع خود نپذیرفتند و ابوالحسن اشعری که درصدد دفاع کلامی از برخی عقاید اهل حدیث بود، در نهایت جایگاه احمد بن حنبل را در میان اهل سنت به دست آورد.
کلام اشعری با حمایت بنی عباس بصورت شیوه کلامی رایج در میان اهل سنت در آمد.
احمد حنبل اهل سنت ابوالحسن اشعری اهل حدیث بخش سوم: تشیّع و پاسداری از سنّت مقاطع تاریخ اندیشه اسلامی امامت (تعیین امام) افعال خداوند احکام حکومتی 1) اصول اعتقادی تشیّع: بیان حرکت اعتقادی تشیع در گروه توجه به جغرافیای اندیشه در جامعه ای است که تشیع در بستر آن حرکت کرده و موضع داشته است، توجه به نوع طرز فکر مردم و طبقات مختلف در دوران بنی امیه و بنی عباس.
تاریخ اندیشه اسلامی در دو مقطع حضور امامان شیعه و بعد از آن دسته بندی می شود: هر کدام از امامان شیعه با توجه به شرایط اجتماعی دوران خود و نحوه برخورد حکومتها با دین و مردم به نوعی پاسداری عقاید دینی و بخصوص عقاید شیعی را عهده دار بوده اند.
مثلاً امام علی (ع) در خطبه های خود درباره قشری گری و هجوم داستانهای یهودی به حریم دین به دفاع بر می خیزد.
امام سجّاد نیز در صحیفه سجادیّه به همین نحو امام حسین (ع) با شهادت و امام باقر و صادق (ع) با تربیت شاگردان و دیگر امامان نیز با روشهای دیگر.
جنجال برانگیزترین مبحث اعتقادی شیعه «امامت» است.
تشیع از آن جهت امامت و احکام حکومتی را، همانند احکام کلی دارای ربط و پیوند الهی می داند و تعیین و نصب امام را از افعال خداوند می داند، بحث از آن را در راستای دیگر مباحث کلامی مطرح قرار می دهد و صریحاً می گوید که امامت امام منصوب الهی است.
منابع 2) فروع اعتقادی تشیع: فرق عمده فروغ مختلف فقه شیعه و سنی در منابع و شیوه های استنباط احکام از منابع در دسترس است.
منبع مشترک استخراج احکام فقهی شیعه و سنی قرآن است و منبع مخصوص شیعه عترت است.
خارج دانستن عترت در نظر اهل سنت باعث از بین رفتن احکام جزئی و کلی زیادی شده است، زیرا در قرآن فقط 500 آیه احکام داریم که قسمتی از آن نیز مشتمل بر تأکیدات مکرر و مقیداتی است که پیامبر در زمان حیات بیان فرموده است و علاوه بر این قرآن کلی بیان کرده و در مقام بیان تفصیلی احکام نیست.
وقتی به احادیث پیامبر (ص) نیز نگاه می کنیم، می بینیم قریب به یک قرن بعد جمع آوری شده و اکثراً تحریف شده است که مشکل دیگری سر راه مجتهدان اهل سنت قرار می دهد.
این در حالی است که تشیع تا هنگام غیبت کبری – نیمه اول سده چهارم- علاوه بر ثبت احادیث نبوی به طور پیوسته با خاندان عترت در تماس بوده و توانسته بسیاری از مشکلاتی را که اهل سنت با آن روبرو بوده از پیش روی خود بردارد.
یکی دیگر از مشکلات اهل سنت استفاده صرف از دو منبع کتاب و سنت است، در حالی که شیعه علاوه بر کتاب و سنت بسیار غنی خود – داشتن چهارصد کتاب – به منابع مهم دیگری چون عقل و اجماع نیز دسترسی دارد.
علاوه بر منابع یاد شده فقه شیعه دارای ویژگیهایی است که موجب بروز احکامی شده که موجودیت و بقای آن را به عنوان یک نیروی فعال در طول تاریخ اسلام حفظ کرده است.
از این رو به برخی از ویژگیهایی که مربوط به بابهای مختلف فقه، نظیر فقه سیاسی، قضایی و اقتصادی است، اشاره می شود.
پیامبر و ولی از جانب خدا انتخاب می شوند.
حق حاکمیت از دیدگاه شیعه؛ خدا پیامبر اولی الامر (امامان و کسانی که امامان برگزیدند) حکم ولی عمومیت دارد.
1) فقه سیاسی: بحث امامت اگر چه یک بحث کلامی است؛ ولی دارای آثار فراوانی در فقه شیعه، بویژه فقه سیاسی است از جمله وجوب فرمانبرداری از امامان معصوم و حرمت و تمکین در برابر رهبری و ولایت حاکمانی که از نصب الهی محروم هستند.
به این معنا که گاه فقه سیاسی شیعه به افرادی خاص که دارای شرایط ویژه ای هستند، اجازه فرمانبرداری و تبعیّت ظاهری از حاکمان غیر الهی (طاغوت) را برای منفعت و مصلحت اسلام یم دهد، برای مثال از علی بن یقطین شیعه امام کاظم (ع) در دربار هارون می توان نام برد که در ظاهر وزارت هارون را به عهده داشت ولی در واقع کارگزار امام بود.
از دیدگاه شیعه حق حاکمیت خاص خداوند است که خداوند بر پیامبر (ص) نهاده و پیامبر بر اولی الامر خود نهاده است که از دیدگاه شیعه امامان هستند و بعد کسانی که از طرف امام منصوب می شوند، ولی از دیدگاه اهل سنت اولی الامر واجب نیست از طرف خداوند منصوب باشد بلکه برای اولی الامر بودن کافی است مردم با او تبعیت کنند یا حاکم پیشین او را منصوب کرده باشد؛ اطاعت از این فرد واجب است.
پس می توان نتیجه گرفت که در فقه سیاسی شیعه، حق حاکمیت خاص خداوند است و مردم در انتصاب و عزل «تشریعی» آن – نه تکوینی – نقشی ندارند.
وظیفه مردم در حاکمیت تشخیص انتصاب الهی است.
نکته دیگر که در فقه سیاسی شیعه لحظا شده عمومی بودن رأی ولی است، به این معنا که حکم ولی جامع و مانع احکام و فتواهای فقهی فقیهان دیگر است.
یعنی حکم ولی حجت است برای مردم و فقیهان دیگر و کسی – فقیهی – حق فتوا دادن بر لغو یا مخالفت با آن حکم را ندارد.
2) فقه قضایی: فقه قضایی شیعه با استناد به قرآن و حدیث این طور امر می کند که شیعیان باید برای حل و فصل اختلافات خود فقط نزد قاضی بروند که منصوب حاکم الهی است و اگر به قاضی مراجعه کنند که منصوب طاغوت باشد حکم او باطل است.
3) فقه اقتصادی: آن بعد از فقه شیعه است که این شاخه از اسلام را در مقابل نظامهای جبّار و مخالف او توانایی مالی و مادّی بخشید و نقش بسیار مهمّی در استمرار مقاومتهای این شاخه ایفاء نمود.
منبع درآمد سازمانهای شیعه در کل تاریخ اسلام از دو راه مردمی تأمین شده و می شود: 1- زکات 2- خمس منابع درآمد شیعه موارد زکات در بین شیعه و اهل سنت یکسان است ولی در خمس شیعه علاوه بر یک پنجم مواردی از قبیل غنیمتهای جنگی، گنجها و معادن، یک پنجم سود کسب افراد نیز لحاظ می شود، حال آنکه مورد اخیر در فقه اهل سنت از موارد تعلق خمس نیست.
در فقه شیعه در صورت تقاضای امام وقت باید زکات افراد به ایشان پرداخته شود و در مورد خمس نیز نیمی از آن باید به امام وقت پرداخت شود و نیمی از آن در صورت متقاضی نبودن امام از طریق مردم مستقیماً در موارد صلاحدید افراد مصرف شود که معمولاً به سادات پرداخت می شود.
نکته ای که باید یادآوری شود توانایی و قدرت مادی و استقلال رهبران شیعه با توجه به موارد یاد شده از حکومتهای وقت بوده است.
1- ستیز ؟؟
امامان شیعه شهادت 2- هدفمند بودن مبارزات تقیه 3- حساسیت حرکت سیاسی تشیع 4- گریز حرکتهای سیاسی تشیع از مرکز به نواحی وجود زیارتگاهها وامامزاده ها در کوههای البرز و نواحی شمالی و تشکیل دولت ادویسان در غرب 3-3) حرکت سیاسی تشیع اعتقادات شیعه اقتضای حرکتهای سیاسی متفاوتی در جبهه های گوناگونی علیه حکومتهای بعد از پیامبر را داشته که در اینجا به اجمال حرکتهای سیاسی را توصیف می کنیم.
1-3-3) ستیز مستمر امامان شیعه: گواه این ادعا شهادت همه امامان شیعه است، با وجود آیات و احادیثی که در شأن و منزلت آنها وجود داشت.
منظور اینکه وجود آنها که به خاطر آیات و احادیث مربوط به آنها در نظر اکثر مردم محترم و گرامی بود و عصمت آنها نیز باعث افزایش احترام عوام و خواص به آنها می شد، پس شهادت آنها توسط حکومیتها ضربه بزرگی به آنها می زد.
ولی شدت مبارزه ائمه شیعه چنان حکومتها را تهدید می کرد که آنها برای بقای خود ناچار دست به قتل ائمه می زدند.
2-3-3) هدفمند بودن مبارزه: یعنی امامان شیعه هیچگاه برای نفس مبارزه نکردند.
مبارزه آنها هدف داشت و آن حفظ سنت و انتقال آن به نسلهای آینده بود.
گواه این حرف وجود تقیه در بین مبارزات امامان است.
وجود تقیه حکایت از این می کند که آرمان ترسیم کننده استراتژی مبارزه و واضع تاکتیها و مسیرهای مبارزه است.
3-3-3) حساسیت حرکت سیاسی تشیع در سالهای نخست: حساسیت این حرکت در سالهای نخست از وضع اجتماعی و سیاسی عربستان (نومسلمان) بعد از رحلت پیامبر (ص) نشأت می گیرد.
وجود امپراطوریهای ایران و روم و اختلافات قبایل تازه مسلمان شده و پیامبران دروغین و ...
همه اینها حالت شکننده ای را برای پیکر اسلام ساخته بود.
از این رو مبارزه با حاکمان ظرافت خاصی را می طلبید که ضمن محافظت از اصل اسلام و مانع شدن از ورود تحریفات و انحرافات به دین، به مبارزه خود علیه حاکمان ادامه دهند.
4-3-3) گریز حرکتهای سیاسی تشیع از مرکز به نواحی مرزی: در دو سده نخست بعد از رحلت پیامبر (ص) بیشتر تحرکات سیاسی شیعه در مرکز مملکت اسلامی بود.
ولی با بیشتر شدن فشار حکومت عباسیان و کشتار و آزار بسیار علویان، این عده مجبور به حرکت به نواحی مرزی شدند که هر چه بیشتر از تیررس حکومتهای جبار دور باشند.
وجود تعداد زیاد امامزاده ها در کوههای البرز و نواحی شمالی و صعب العبور ایران و تشکیل دولت ادریسیان در مغرب مؤید این مسأله است.
بخش چهارم: واقعیت اجتماعی تشیع از صفویه تا قاجار 1) اقتدار سلجوقیان، خوارزمشاهیان، مغولان و قاجار و ایلخانان و قدرت اجتماعی – مذهب: حمله مغول، تهاجم نظامی گسترده ای بود که تنها با استفاده از زور انجام شد و مسلمانان اعم از شیعه و سنی به یک اندازه در معرض صدمات سپاه مغول قرار گرفتند.
جامعه اسلامی اگر چه در برابر هجوم سیاسی مغول تاب نیاورد، ولی فرهنگ و تمدن اسلامی حضور قوی و توانمند خود را بر آن تحمیل کرد، به گونه ای که مغول نیز مانند بنی امیه و...
ناگزیر از توجیه دینی خود شدند.
در سده هشتم مقاومتهای سیاسی شیعه از جمله سربداران در خراسان، مرعشیان در مازندران و نهضت پیشگامان مهدی در خوزستان از جمله قیامهای سیاسی شیعه هستند.
با وجود حضور فکری و سیاسی شیعه در قبل از حکومت ایلخانان یعنی سلجوقیان و خوارزمشاهیان و بعد از مغولان تا آخر سلطنت قاجار هیچ قدرت سیاسی شیعی شکل نگرفت و علت اصلی این امر ایلی بودن این حکومتها و وجود عصبیت در شیعه، علت عدم تشکیل حکومت ساختار تشکیلاتی آنها بود، در حالی که ساختار تشکیلاتی و وحدت بخش نظامهای سیاسی شیعه بر پایه آموزشهای دینی و تعلیم و تعلمهای مستمر و طولانی و وقت گیر حاصل شونده در شهرها و مراکز تمدن بوده است.
در این صورت مسلم است که نظام ایلی با سرعتی که دارد می تواند صاحب حکومتهای سیاسی باشد.
با همه این احوال همانطور که ذکر شد، بسط و توسعه اندیشه های اسلامی مخصوصاً شیعی قانع نمی شد تا حاکمیت حکومتهایی چون ایلخانان مشروعیت پیدا کند.
عثمانی – صفوی – گورکانی 2) ساختار قدرت و جایگاه مذهب در دوران صفویه: شیخ صفی الدین اردبیلی و خانواده او نسل اندر نسل دارای نفوذ معنوی زیادی در بین ایلات قزل باش بودند.
شاه اسماعیل اولین پادشاه صفوی با استفاده از نفوذ اجداد خود در میان قزل باشها توانست آنها را مطیع خود سازد و حاکمیت سیاسی خود را میان دو قدرت عثمانی و گورکانی پدید آورد.
روشن است که اگر وی می خواست تنها با استفاده از نیروی قزل باشها دست به ایجاد حکومت بزند اوّلاً با عدم وحدت تمام حاکمیتهای ملوک الطوایفی بخشهای مختلف مواجه می شد و ثانیاً از جاذبه های سیاسی تشیع بهره نمی گرفت، به این معنی که دارای پایگاه مردمی استواری نمی شد.
از این رو با استقبال و حمایت و طرح شعارهای مذهبی توانست به موقعیت محکمی در بین دو قدرت عثمانی و گورکانی دست پیدا کند.
این موقعیت برای صفویه مخصوصاً به علت جنگ با عثمانی که توسط توجیهات عالمان شیعی صورت می گرفتف بسیار مهم بود.
استفاده از شعارهای دینی باعث ایجاد توقعات دینی و اجتماعی از شاهان صفوی مبنی بر حرکت در چهارچوب فقه سیاسی شیعه شد که خود این امر باعث اقتدار و حضور هر چه بیشتر علمای دینی در عرصه سیاسی شد.
این حضور و اقتدار عالمان شیعه آن قدر بود که با قدرت دربار قابل قیاس باشد و رقیب اصلی حکومت به شمار می رود و در دوره هایی خود را کاملاً بر شاه تحمیل کند.
اکنون به میزان نفوذ دربار و نیروی مذهبی و تأثیر متقابل هر یک را در عهد یک یک پادشاهان صفوی نشان می دهیم: شعارهای دینی صفویان (باعث) توقع حرکت در چهارچوب سیاسی شیعه (باعث) حضور علمای دینی در عصر سیاسی 1) شاه اسماعیل یکم (930-907 هـ.ق): دربار نیروی مذهبی 2) شها طهماسب یکم (984-930هـق.): دربار نیروی مذهبی 3) شاه اسماعیل دوم (985-984هـ.ق):دربار نیروی مذهبی 4) شاه محمد خدابنده (989-985هـ.ق): دربار نیروی مذهبی 5) شاه عباس یکم (1038-989هـ.ق): دربار نیروی مذهبی .
.
9) شاه حسین یکم (11350105هـ.ق): دربار نیروی مذهبی در زمان شاه طهماسب که هنگام ظهور محقق کرکی معروف به محقق ثانی است، نیروی مذهبی نقش اول را پیدا کردف بطوریکه شاه تمام فرامین خود را از نظر محقق ثانی می گذراند و او را نایب امام زمان (ع) می دانست.
«شاه طهماسب امور مملکت را به او واگذار کرده، در فرمانی که به کلیه نقاط کشور فرستاده بود، امتثال اوامر شیخ را لازم شمرده، اصل حاکمیت را به دلیل این که او نایب امام زمان (ع) است، از او خوانده بود، شیخ درباره خراج و دیگر اموری که در تدبیر امور و شؤون مردم لازم است به همه شهرها دستورالعمل می فرستاد».