دانلود مقاله زندگ? پس از مرگ

Word 178 KB 13696 58
مشخص نشده مشخص نشده الهیات - معارف اسلامی - اندیشه اسلامی
قیمت قدیم:۲۴,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۹,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
کلمات کلیدی: زندگی پس از مرگ - مرگ
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • حالت روح
    روح پس از مفارقت از بدن جسمانی و عنصری ، کاملا به بدن برزخی و قالب مثالی تعلق میگیرد .

    تفضیل مطلب این که سنت الهی چنین است که در جهان خلقت ، بین مراتب لطیف و ثقیل ، حد وسطی قرار داده شده است .

    این موجود وسطی ، نه از نظر لطافت و نازکی مثل مرتبه اول است و نه در سنگینی و کثافت چون مرتبه آخر .

    یک رو به بالا دارد و رویی به پایین و آن دو مرحله را به هم مرتبط می سازد .

    این مقطع وسط را (( برزخ )) می گویند .


    جهت روشن شدن موضوع به ذکر دو مثال می پردازیم :
    هر درختی را که مشاهده می کنیم یک مرتبه از مرحله دانه به مرحله درخت بودن نرسیده است .

    اول ، حبه را می کارند ، رشد می کند و درخت می شود ، شاخ و برگ و گل می دهد و سپس از آن گل ، میوه پدید می آید .

    بین مرحله حبه و میوه وجود درخت ، فاصله است .

    لذا می توانیم درخت را برزخ این دو مرحله بدانیم .


    مثال دوم : همه کواکب و ستارگان درخشان بالای سر ما دارای نور و شعاع اند .

    چه خورشید و چه دیگر ستارگان ، این حالت را دارند اما بین زمین و این کرات رابطه مستقیم برقرار نیست .

    اگر بخواهد علوی با سفلی مرتبط شود تا خیر و نفع ستارگان به زمین برسد باید حد وسط و برزخی وجود داشته باشد که نور و شعاع ستاره ها است .

    خورشید ، مستقیما با ما مرتبط نیست بلکه شعاع آن که برزخ بین او و زمین است بین این دو ارتباط برقرار می سازد .

    آری عادت الله و دأب و رسوم خدایی بر این است که به واسطه این برزخ، مراتب را به هم مرتبط می سازد .

    بر همین قاعده ، عالم کبیر هم ، ارواح و اجساد دارد .

    ارواح ، همان جانهای بزرگ و کلی اند .

    اجسام نیز کره خاک و کوه ها و معادن و دریاها می باشند .

    بین ارواح کلیه و اجسام عنصری ، فاصله و دوری بسیاری هست .

    قاعده‌ عقلی و صنع و حکمت الهی اقتضا دارد که یک عالم متوسطی بین جهان ارواح و موجودات نشئه روحانی و عالم جسمانیت ایجاد شود که نه در لطافت و نازکی مثل ارواح است و نه در ثقل و سنگینی مثل مادیات می باشد .

    یک رو به عالم ارواح دارد و جهتی به جهان مادی .

    این مرحله برزخ کل و مثال اکبر است چنانچه از برای هر چیزی در عالم مثال ، صورتی در عالم مادی وجود دارد .

    یعنی هر چه این عالم دارد یک معنا و صورتی از آن در جهان اعلی هست ولی پاکیزه تر و لطیف تر .

    اما فرق آن دو این است که جسم مادی فنا می شود اما موجود برزخی مثالی باقی است .

    مثلا در عالم مادی، جوانی می رود و پیری می آید اما وجود برزخی فلان درخت اصلا خشک نمی شود و نبات و سبزه و آب آن نابود نمی گردد بلکه آنها باقی به بقاُء الله هستند اما مواد عنصری و اجسام مادی به علت دنیوی بودن و تعلق به دار فنا و زوال ، از بین می روند .


    پس در صقع عالم کبیر هم این مبنا رعایت شده است و موجودات برزخی ، رابط بین روح مطلق و جسم مطلق اند.

    انسان هم به عنوان موجود عالم هستی همین گونه است یعنی روحی دارد و بدنی .

    این بدن کثیف و مزبله با روح شریف علوی و عالی مقام و دارای شأن « نفخت فیه من روحی» خیلی فاصله دارد .

    پس چگونه باید این نفس شریف آسمانی و کبوتر عالم قدس را با بدن عنصری و مادی مرتبط کرد ؟

    باید بین روح لطیف انسان و بدن مادی او یک بدن دیگری نیز وجود داشته باشد که لطیف تر از بدن عنصری باشد و آن بدن برزخی یا قالب مثالی است که از اول تکون و خلقت با ما هست .

    الان هم که حیات داریم روح ما علاقه و تعلق اولیه اش به آن بدن برزخی است و به واسطه او با بدن عنصری مرتبط می شود.

    اما چرا بدن مثالی و واسطه ای مخفی و پنهان است و آنچه دیدنی می باشد مادی است ؟

    علتش آن است که ما دائما" سرگرم به دنیاییم و اشتغالات مفرط داریم .کثرت مشاغل مادی و سرگرمی های عالم طبیعی ، مانع از این است که انسان به خود برسد و به حقیقت خویش پی برد اما گاهی که مشغله و گرفتاری کم می شود آن بدن برزخی نمایان می گردد .

    مثلا" به هنگام خواب ، چون مقداری از عوالم مادی برکناریم آن بدن نمایان می شود .

    با آن بدن خواب می بینیم ، می رویم و می آییم ، حرف می زنیم .

    در غیر خواب نیز اگر قادر شویم روح را از اشتغال به بدن مادی منصرف کنیم و به قول ابن سینا باز هم ممکن است روح به بدن مثالی توجه بیشتری کند و حرف بزند و بعضی چیزها را نیز بیان کند اما عملی شدن این کار عمدتا وقتی است که بدن طبیعی به کلی از کار بیفتد و روح از آن مفارقت کند لذا باید تعلق آن به بدن مثالی قوی تر بشود زیرا الان هم تعلق وجود دارد ولی تعلقی ضعیف .

    پس اگر روح ابتدا به بدن مثالی تعلق نداشته باشد بعدا" هم نمی تواند به آن تعلق گیرد .

    این است که ائمه اطهار _ علیهم السلام _ فرموده اند : ارواح مومنین و شیعیان ما پس از ارتحال و مفارقت از این عالم ، به بدن مثالی تعلق می گیرد و سپس در غرفه های بهشتی جای می‌گیرند .

    امام صادق (ع) در اصول کافی می فرماید : « ان ارواح المومنین فی حجرات فی الجنه یا کلون طعامها و یشربون من شرابها و یقولون ربنا اقم لنا الساعه و انجزلنا ما وعدتنا و الحق آخرنا باولنا» یعنی : مومنین و پیروان ما پس از مردن ، روحهایشان با آن بدن مثالی در حجره ها و غرفه های بهشت ، منزل می گیرند ، از غذاهای آن بهشت می خورند و از آبهای آن می نوشند و ضمنا" عرض می کنند که بارالها این کم است و ما بهشت عالم آخرت و نعیم ابدی و دائمی را می خواهیم .

    بارالها روز قیامت را به پای دار و مارا به محشر و کبرا وارد کن و آنچه را در دنیا به ما وعده دادی به انجام برسان .

    دقت کنید که این بهشت عالم برزخ است ولی مومنین ، آن بهشت اصلی و اخروی را می خواهند .

    آنجا چیزهایی دارد که اینجا نیست .

    مثلا" در آخرت ، حوریه است ولی شاید در برزخ نباشند .

    این است که می گویند : خدایا ما آن بهشت را می خواهیم .

    خدایا !

    عجالتا" به این جایگاه رسیده ایم اما رفقا و دوستان و عقب مانده های قافله را هم به ما برسان .

    یعنی به همین جایی که اکنون هستیم آنان را نیز برسان .

    در حدیث دیگری آمده است : وقتی مومنی رحلت می کند روحش به حلقه و محفل مومنین که در بهشت برزخی اند وارد می شود و آنها از وی می پرسند که رفقا و دوستان دنیوی ما مثلا" فلان کس ، فلان همسایه ، در چه حالیست ؟

    اگر او بگوید که زنده است ، امیدوار می‌شوند که ان‌شا‌ءالله به سعادت خواهد رسید و به آنها ملحق خواهد شد و اگر بگوید مدتهاست از دنیا رفته ، افسوس و اندوه می خودند که آه !

    سقوط کرده و بدبخت شده است زیرا اگر خوشبخت و سعادتمند بود در محفل ما وارد می شد .

    معلوم می شود آن بیچاره به جای بدی رفته است .

    موقف سوال و جواب پس از قبض روح و دفن میت ، نوبت به ملکی به نام (( رومان )) که لقبش (( فتان القبور )) است می رسد .

    اولین فرشته ای که بر انسان فرود می آید اوست .

    در صحیفه سجادیه مبارکه دعایی است راجع به سلام ودرود و تحیت به فرشتگان .

    زیرا ما باید قبل از مردن با آنها آشنایی داشته باشیم که بعد از مرگ و انتقال به عالم برزخ ، سرو کار انسان با آنان زیاد خواهد بود .

    حداقل یک سوره قرآن و حمد قرائت کنید و به ایشان هدیه نمایید .

    بنده خودم یک سوره برای حضرت عزرائیل این ملک مقرب می خوانم و هدیه بر او می کنم .

    البته او محتاج نیست بلکه این یک راه دوستی و آشنایی و ایجاد محبت و صمیمیت است چرا که قبلا" باید پیش بینی کرد و راه آشنایی را هموار نمود زیرا زمان ملاقات با آنها خیلی نزدیک خواهد بود .

    حضرت سجاد ، چون به این مطلب دانا هستند دعایی انشاد کرده اند دایر به سلام و درود بر ملائکه هستی ، مثل حاملین عرش ، جبرائیل و اسرافیل و عزرائیل و میکائیل ، فرشتگان مدبر بر امور موکلین، ابر و باد و باران و زمین .

    حضرت بر تمام آنها سلام می فرستند .

    در آنجا سلام بر (( رومان فتان القبور )) هم دارند .

    ملک مقربی که آزمایش کننده و بازرس قبرهاست .

    این فرشته ، اولین ملکی است که در قبر بر انسان وارد می شود .

    وی وقتی بر مسلمان وارد می گردد خیلی خوش رو و زیبا و نورانی است و به او خطاب می کند که : آنچه را از اول تکلیف تا مرگ بر جای آوردی از خوب و بد بنویس .

    انسان می گوید من وسیله نوشتن ندارم و قلم و کاغذ لازم است .

    به قدرت الهی و فرمان آن فرشته ، وسایل نگارش مهیا می شود و به توجه و قدرت آن ملک ، اعمال گذشته سالیان عمر انسان به یادش می آید و همه را از صغیر و کبیر خواهد نوشت و چون نگارش پایان یافت آن وقت این صحیفه یا لوح را حلقه کرده و به گردن انسان می اندازند .

    (( و کل انسان الزمناه و طائره علی عنقه و نخرج له یوم القیامه کتابا" یلقاه منشورا" .

    )) این صحیفه ، همچنان پیچیده برگردن وی تا روز رستاخیز می ماند .

    روز قیامت که فرا رسید، باز شده و جلو چشم انسان قرار می گیرد .

    البته این فرشته ، مأمور عذاب نیست و فقط همین کار مذکور را به جا می آورد .

    پس از خروج این ملک ، دو فرشته دیگر به نامهای (( نکیر)) و((منکر)) یا ((بشیر)) و ((مبشر)) وارد می شوند .

    نکیر و منکر با قیافه ای قبیح و ترسناک بر بدکاران و گناهکاران نازل می شوند و بشیر و مبشر با چهره ای زیبا و خوش بر مومنین و دارندگان عمل صالح وارد می گردند و انیس و مونس میت می شوند .

    این دو ملک ، حسب مورد رو به میت کرده و می پرسند : ((من ربک )) خدای تو کیست ؟

    که را می پرستیدی ؟

    آیا می تواند بگوید من معرفت الله پیدا نکرده ام ؟

    اگر بگوید پروردگار من کسی است که پدر و مادرم آن را می پرستیدند ، قبول نمی کنند .

    اگر بگوید خدایی را که در آسمانهاست می پرستیدم ؛ اشتباه است .

    زیرا خدا که تنها در آسمان نیست بلکه در همه جا وجود دارد .

    باید بگوید : (( خدا و رب من آن خدایی است که جلالش ، جلیل و مقامش ، منیع است .

    مجد و عظمت کبریایی اش تمام عالم هستی را فرا گرفته ؛ آن پروردگاری است که دست فکرو عقل بشر به این آسانی ها به جلال ربوبیتش و عظمت و مجد کبریایی وی نمی رسد .)) آری تا اندازه ای این پاسخ پذیرفته می شود .سئوال دوم : ((من نبیک )) است .

    پیامبر تو که بود؟

    راهنمای تو کیست ؟

    وای بر کسی که بگوید راهنمای من فلان فرنگی بود !چون آنها هر چیز را قبول نمی کنند و باید پاسخ درست بگوید.

    کسی که راهنمای او فلان کس بوده و به دستورات او عمل کرده و خدا را فراموش نموده و راهنمای خود را گم کرد ، قهرا" بر زبانش نام آن شخص جاری می شود .

    اما شما بحمدالله و المنه می گویید : ((محمد رسول الله )) اگر چنین گفتید از مرحله ، سالم جسته اید .

    اما هیهات که این دو ملک با عظمت ، باعث گمشدن دست و پای انسان می شوند .

    آگاه باشید که اینها مباحث قطعی و ضروری دین است و باید از حالا خودتان را برای پاسخ دادن به آن آماده کنید و گرنه بدبخت و نگون سار می شویم .

    سئوال سوم : (( ماکتابک )) است .

    آن نامه و کتاب و دفتری که دستورالعمل تو بود و بر مبنای آن عمل می کردی چیست ؟

    کتاب آسمانی ات کدام است ؟

    از چه دستوری تبعیت می کردی ؟

    از قوانین و احکام کتاب خدا پیروی می نمودی ؟

    یا از قانون عدلیه _ لعنت الله علیه _ یا از قانون اصلاحات ارضی که مالکیت را از بین می برند و املاک مردم را غصب می کنند و یک کتاب فقه اسلامی یعنی (( مزارعه )) را معطل می کنند ؟

    از این قوانین لعنتی پیروی و متابعت می کردی یا از احکام قران و کتاب خدا ؟

    وای بر حال آن کسانی که در مقابل قانون کامل الهی ، قانون وضع کردند این ها جواب خدا را چگونه خواهند داد ؟

    اکنون در برابر این دو فرشته بزرگوار چه عذر و بهانه ای خواهند آورد ؟

    بدانید که قانون گذاری تنها از شئون الهی است.

    حتی پیامبر اکرم (ص) با آن همه علم و عظمت هم نمی تواند برای مردم از خودش قانون وضع کند .

    آن کسانی که قانون غیر الهی جعل می کنند و به شئون الهی دست اندازی می نمایند فردای رستاخیز ، بدترین مردم در پیشگاه خدایی خواهند بود و مسلما" دچار عذاب سخت و دردناک اخروی می گردند که ای وای بر شما !

    قانون الهی را ملعبه کردید و آنرا شوخی پنداشتید ؟!

    اما امثال شما همگی خواهند گفت : (( القرآن کتابی )) دستور من و نظامنامه دین و دنیایم قرآن مبارک بود .

    این پاسخ خوبی است که در برابر سوال آن دو ملک مقرب داده می شود .

    این است که گفته اند در حیات خود ، دعای عدیله را بخوانید یعنی مشق دین کنید ، عقیده خود را راسخ و محکم سازید و به احکام الهی عمل نمایید تا فردا بتوانید پاسخ درست و مناسب بدهید .

    سئوال بعدی درباره ولایت ائمه طاهرین ( ع) است .

    از این بزرگواران ، یکان یکان سئوال می کنند .

    باید تمام امامان طاهر را یک به یک نام برد و بازگو کرد .

    از قبله و کعبه معظمه هم می پرسند .

    اگر بازماند و زبانش لکنت پیدا کرد و پاسخ موافق و مطلوب نداد می‌گویند: ندانستی !

    در این مدت عمر طولانی ، هدایت نشدی !

    لذا عمود آتشین را بلند می کنند و چنان بر سرش می کوبند که قبر مملو از آتش می گردد .

    بدن نیز با آن حس ضعیف و نیم روحی که به او تعلق گرفته این تالمات را درک می کند .

    اما اگر به همه پرسش ها پاسخ درست و مناسب داد روزنه ای از قبر به عالم برزخ باز می شود که دارای نسیمی ملایم و روح افزا است .

    بویی خوش و معطر و هوایی لطیف از آن جهان داخل قبر می گردد .

    آن وقت آن دو فرشته به هنگام خداحافظی و خروج از قبر به وی می گویند : (( نم نوم العروس )) همان گونه که عروس با شوق و شعف و کمال راحتی و آسایش می خوابد تو نیز تا روز رستاخیز همان گونه بخواب !

    مرحله پس از سئوال فرشته ها پس از سئوالات و رفتن آن دو فرشته ، انسان دارای وضعیت برزخی می شود یعنی یا در عذاب عالم برزخ واقع می گردد یا در نعمت و رفاهیت و راحتی آن .

    زیرا طبق احادیث ، راه و روزنه ای از قبر به عالم برزخ برای او باز می گردد که اگر سعید است رو به عالم برزخ بوده و اگر تباهکار است به دوزخ برزخی متصل می شود که آتش آن به این زودی ها خاموش شدنی نیست .

    در حدیث است: ((القبر روضه من ریاض الجنه او حفره من حفراه النیران)) جایگاه قبر ، یا بوستانی از بوستانهای بهشت است یا گودالی از گودالهای دوزخ !

    بار خدایا !

    به حق مقربان درگاهت ، محمد و آل او _ صلوات الله علیهم اجمعین _ این سفر پر خطر مرگ را بر همه آسان و مبارک فرما !

    اشکال و حل : ممکن است کسی سئوال کند میت که روح ندارد تا بخواهد جواب دهد .

    آیا با این دهان و زبان و کلمه حرف می زند یا طور دیگری است ؟

    قبلا" هم ذکر شد که چون روح از بدن مفارقت کند خیلی قوی و نیرومند می شود .

    ضعف روح و ناتوانی آن در حال حیات بخاطر این است که ما گرفتار و سرگرم علایق و دلبستگی های این جهان مادی می باشیم .

    هر که از اوضاع دنیوی خبر داشته باشد می داند که این روح تنها ، چقدر گرفتاری و سرگرمی در میانه منزلش دارد تا چه رسد به گرفتاری و ناملایمات خارج از محیط آن .

    این مسایل ، روح را از قدرت اولیه خارج می کند .

    لذا وقتی روح از دنیا رحلت کرد علاقه ها و گرفتاریها از بین می رود و زنجیرها از پای او باز می شود.

    روح ، آسوده و فارغ البال می شود لذا قدرت اولیه خود را دریافته و نیرومند می گردد.

    قبلا" ذکر شد که سه چیز همراه روح است : قوه عقلانیه و ادراکات عقلی ؛ قوه خیال ؛ قوه عملیه .

    وقتی آدمی از این عالم ، رحلت می کند ، علوم و معارف الهی ، صدها بلکه هزار بار ، بالا می رود .

    همان قوه عقلیه که با آن خدا را شناخته ، وحی آسمانی را فهمیده بود و مراتب نبوت و معاد را درک کرده بود با روح ، همراه است و بعد از مرگ ، هزار درجه بالاتر می رود ، اما قوه دوم که خیال باشد نیز همراه روح است .

    روح چون مدتهای زیادی در دنیا با بدن محشور بوده است گاهی از اوقات به این فکر می افتد که من سالیانی طولانی با بدن بودم و چون روح بسیار قوی است همین که خیال می کند و به فکر بدن می افتد ، جسد یک حیات و حس مختصری پیدا می کند و این نکته ، سری از رموز حق است .

    ائمه اطهار _ علیهم السلام _ برای ساده کردن موضوع و این که قوه شنوندگان آن قدر بالا نبوده تا اسرار غامض را بفهمند ناچار بوده اند مطالب را ساده تر بیان نمایند لذا فرموده اند : روح تا نصف بدن تعلق می گیرد .

    اما منظور این نیست که روح مثلا" تا زانو می آید !

    بلکه این نوعی رمز و اشاره است و کنایه از این می باشد که به واسطه توجه روح به جسد ، یک جنبش و حیات ضعیفی در بدن پیدا می شود و آن زمان ، حرف زدن و مکالمه هم صورت می گیرد .

    اما صحبت کردن وی با این دهان فعلی نیست .

    این که مکررا" در قدیم گروهی از مردم نادان و عوام که اطلاعات علمی ندارند مدعی شده اند ما دهان میت را از آرد پر کردیم و چند روز دیگر رفتیم و در قبر مشاهده کردیم که دهان وی تکان نخورده و ثابت بوده است چیزی جز نادانی نیست .

    زیرا از نظر علمی ما سه نوع حرف زدن داریم .

    1- نطق اول: نطقی است که سر و صدا ندارد اما دارای اثر و نشان می باشد.

    مثل این که مسجد ما فریاد می زند که من را بنا و معمار ساخته و آنها استادان فن و خبره در معماری بوده اند ،هندسه و مهندسی می دانسته اند.

    این مطالب را ما از بنای مسجد درک می کنیم لذا حرفی بی سر و صدا است و آن را نطق صامت می نامند.

    2- قسم دوم: حرف زدن وتکلم معمولی است بدن صورت که از ریه ، نفس بیرون می آید و به طرف دهان می رود و به مقاطع حروف، مثل مخرج الف ، ب ، ج تا آخر بر می خورد و حروف بیست و هشتگانه ، تعین پیدا می کند.این تکلم راهمه در حال حیات و زندگی خود دارند مگر این که کسی لال باشد .

    3- نطق سوم: برای درک بهتر نطق سوم باید چند مثال ذکر کنیم.

    ابوذر غفاری _ رضوان الله علیه _ در بیابان چوپانی و گله داری می کرد.

    روزی گوسفندان را برای چرا به صحرا برده بود که گرگی به گله او حمله کرد.

    وی چوبی را انداخت اما گرگ فرار نکرد و بار دوم و سوم هم حمله کرد .

    ابوذر گفت : سبحان الله !

    چه گرگ بی شرم و حیایی هستی که دست نمی کشی و باز حمله می کنی .

    تا ابوذر این حرفها را زد ، گرگ به قدرت خدا به زبان آمد و به لسان عربی گفت : ((من بی شرم ترم یا مردمان مکه و حجاز ؟

    پیامبر آخر الزمان به رسالت متعوث شده و مردم را دعوت به توحید و خداپرستی می کند اما آنها ایمان نمی آورند !)) ابوذر پس از شنیدن این سخنان گرگ گفت : (( یا عجبا ذئب یکلمنی )) عجب گرگی است ، با من حرف می زند ّّ!

    لذا گوسفندان را در گوشه ای رها کرد و به مکه معظمه مشرف شد و در لحظه اول ، شرفیاب محضر مبارک حضرت رسول الله (ص) گردید و ایمان آورد .

    حضرت (ص) به وی فرمودند : ای اباذر !

    آیا گرگی تو را راهنمایی کرد تا نزد ما بیایی و ایمان آوری ؟

    ابوذر عرض کرد : بله یا رسول الله !

    این قضیه را هم شیعه و هم سنی نقل کرده اند .

    داستان دوم این است که عربی از اعراب سرسخت و لجوج یکی از طوایف حجاز ، بخاطر عداواتی که با پیامبر اکرم داشت شمشیری به کمر بست و از مکه حرکت کرد تا به مدینه برود و پیامبر (ص) را به قتل برساند .

    در بین راه به یک سوسمار چاق وفربه که لقمه لذیذ و مطبوع اعراب بود برخورد لذا او را صید کرد و در توبره انداخت تا وقتی به منزل رسید او را طبخ کند و بخورد .

    پس از طی مسافتی دراز ، به مدینه رسید و سراغ حضرت را گرفت و موقعی بر پیامبر وارد شد که حضرت با جمعی از اصحاب خود نشسته بودند .

    عرب گفت : کدام یک از شما محمد است ؟

    اصحاب ، حضرت را نشان دادند ، عرب گفت : ای محمد !

    من با تو بسیار دشمنم !

    و در واقع قصد داشت که آقا (ص) حالت غضب پیدا کند و شمشیر بکشد .

    اما حضرت فرمودند : ای برادر عرب !

    اکنون از راه آمده ای و خسته ای ؛ فردی بنشین و نفس تازه کن تا آرام شوی !

    اگر خواستی ایمان بیاور !

    عرب عرض کرد : محال و ممتنع است که من ایمان بیاورم مگر این سوسمار در توبره به رسالت تو شهادت دهد !

    و چون این حیوان چنین کاری را نمی تواند انجام دهد من نیز ایمان نخواهم آورد .

    حضرت فرمودند : بسیار خوب !

    سوسمار این حیوان وحشی از کیسه بیرون آمد ولی به احترام پیامبر (ص) فرار نکرد و ایستاد .

    حضرت فرمود : ای سوسمار !

    آیا من پیغمبر خدا هستم یا نه ؟

    سوسمار به لسان عربی فصیح گفت: یا رسول الله !

    تو پیغمبر خدایی و از طرف وی به رسالت مبعوث شده ای تا مردم را هدایت کنی .

    عرب که این منظره شگفت را مشاهده کرد اسلام آورد .

    سپس پیامبر فرمودند که این برادر عرب از راه دراز آمده و گرسنه است ؛ یک نفر او را میهمان کند .

    سلمان _ ره _ برخاست و گفت من او را به خانه می برم .

    لذا وی را به خانه کرم یعنی منزل فاطمه زهرا _ سلام الله علیها _ آورد و آن خاتون معظمه ، عرب را سیر کرد و راه انداخت که البته قضایای مفصلی دارد .

    قضیه سوم که یکی از معجزات پیامبر اکرم (ص) است و شیعه و سنی نیز او را نقل کرده اند این است که حضرت ، یک مشت سنگ ریزه در دست مبارک گرفته و به آن توجه فرمودند و از سنگ ریزه ها صدای (( لا اله الا الله ، محمد رسول الله )) بلند شد و همگی حضار شنیدند .

    در داستان چهارم ، عبدالله بن مسعود نقل می کند که خدمت حضرت رسول (ص) بودیم و از کنار کوهی می گذشتیم که دیدیم سنگ ها و کلوخ ها و همه اشیاء ، یک صدا می گفتند : ((السلام علیک یا رسول الله ))و ما آن را می شنیدیم .

    حال با این تفاصیل که ذکر شد این نطق سوم از کجاست ؟

    این کار، دهان و گلو و زبان و ریه لازم ندارد .

    این موضوع در اعماق هویت و باطن وجود اشیاء نهفته است اما با نامحرمان خاموشند .

    ما محرم نیستیم تا برای ما ظهور و بروز کنند مگر پیامبر یا اولیای خدا توجه نمایند .

    این صدای باطنی ملکوتی که در اعماق وجود همه اشیاء هست باید ظهور پیدا کند و از مقام غیب به مرحله شهود برسد تا ما نیز آن را استماع کنیم .

    خلاصه این نطق و بیان ، نطقی است که در کمون همه ممکنات جهان نهفته است و برای ما مخفی و ناپیداست لذا برای بروز و ظهورش باید قدرتی از ولایت کلیه توجه کند و آن را آشکار سازد .

    ((ان من شیئی الا یسبح بحمده ولکن لاتفقهون تسبیحهم .)) تمام ذرات جهان هستی ، تسبیح و حمد خدا را می کنند اما شما آن را نمی شنوید .

    آری در قبر نیز ، میت با دهان خود حرف نمی زند بلکه آن فرشته پرسشگر به قدری نیرومند و عالی مقام است که به توجه او آن نطق نوع سوم که در کمون و باطن وجود انسان نهفته است ظاهر می شود و صدا ایجاد می گردد اما نه از راه دهان و زبان تا تکان بخورد و آرد گندم آن نادانها بیرون بریزد .

    بله سنگریزه هم که تسبیح می کرد و گرگ نیز که تکلم کرد از قسم سوم نطق و کلام بوده است .

    اما این ها نکاتی است که به سادگی به دست نمی آید بلکه باید زحمت ها برد تا به عمق جانش رسید .

    پس دانستیم که غیر نطق ظاهری ، یک نطق باطنی هم در اعماق وجود ما هست که اختصاص به آدم خوب یا بد هم ندارد بلکه درون همه هست .

    در ناسخ التواریخ ضمن حالات مولا الموحدین حضرت امیرالمومنین علی (ع) آمده است پس از این که این ملجم ملعون ازل و ابد را قصاص کردند و به درک واصل شد و استخوانهای منحوس و پلید آن ناپاک را در گودالی ریختند تا چند روز از بدن وی صدای ناله و زاری بلند بود.

    مسلماً مرده او زبان نطق نداشت بلکه از خود استخوانها صدای ناله و زاری و اظهار شقاوت و بدبختی برخاسته بود.

    قابل ذکر است که تمام براهین ما بر جواب گویی در عالم قبر ، منحصر به موارد فوق نیست بلکه هدف از ذکر این چند نکته ، ایجاد مبنای اعتقادی در قلب خواننده است چرا که مسلمان باید در عقیده خود راسخ و محکم بوده و ایمانش بر اساس مستحکم بنا شده باشد .

    به هر حال وقتی فرشتگان سئوال کننده ، کارشان تمام شد به جایگاه خود باز می گردند اما روح از دور یک میل و توجهی به جسدش دارد مانند کسی که اگر در خانه ای مدت ها مسکن داشته باشد و بعدا" آن منزل خراب شود هر گاه از آن محل عبور کند توجهی به آن محل می نماید چرا که سالها در آن خانه سکنی داشته است .

    روح هم با این جسد افسرده ، همین حال را دارد زیرا روزی بدن او بوده است و سالها با وی زندگی و عبادت یا نعوذبالله، گناه و معصیت کرده است اما این خانه ویران اکنون قابل سکونت و نشستن نیست لکن روح ، هنوز به وی علاقه و توجه دارد .

    البته کار روح ، تنها این نیست و فقط به طور ضمنی به این امر مشغول است بلکه کار روح اکنون این است که با قالب مثالی و بدن برزخی به دریاها و اعماق و عوالم عجیب دنیای برزخ وارد شود و امور و اوضاع شگفت انگیز آن را مشاهده نماید .

    هم بهشت عالم برزخ دارای نقشه ای خاص است و هم جهنمش جغرافیای ویژه ای دارد .

    نقل است که حصرت عیسی روح الله _ علی نبینا و آله و علیه السلام _ روزی با حواریون خود از کنار آبادیی عبور می کردند که مشاهده نمودند همه اهل آن حتی حیوانات هم مرده اند .

    حضرت به مدد نور نبوت فهمید که این امر ، موضوعی عادی نیست بلکه باید قضیه ای در پشت این مسئله وجود داشته باشد وگرنه باید عده ای دیگران را دفن می کردند .

    حواریون عرض کردند : یا روح الله !

    خوب است یکی از این افراد را زنده کنی تا شرح واقعه را از وی بپرسیم.

    حضرت ابتدا دو رکعت نماز گزاردند ( چون پیامبران وقتی می خواستند دعا کنند اول ، دو رکعت نماز می گذاردند ) بعد بالای بلندیی رفته و به بدنهای مرده خطاب کردند که ای جانهای برون آمده از بدن ها !

    ای ابدان پوسیده !

    یک نفر از شما زنده شود و با من سخن بگوید.

    در پاسخ به درخواست این پیامبر عظیم الشأن که با نفس عیسوی خود ، مرده را زنده می کرد یکی از اموات ، لبیک گفت و برخاست و عرض کرد : بله یا روح الله !

    چه فرمایشی دارید؟

    حضرت از چگونگی واقعه مزبور سئوال کردند که وی پاسخ داد : ای روح خدا !

    ما در شب ، آسوده غنوده بودیم ولی صبح خود را در جهنم عالم برزخ یافتیم.

    فرمودند : بگو ببینم آن جایی که هستید چگونه جایی است ؟

    عرض کرد : دارای کوههای سرخ شده از آتش است و ما میان این کوه ها زندانی هستیم .

    سئوال کردند : چراغ از میان این همه جمعیت انبوه ، تنها تو برخاستی و به سخن درآمدی ؟

    عرض کرد : من در میان این جمعیت زندگی می کردم اما کارهای زشت آنها را انجام نمی دادم ولی مرا با ابرو و پلکهای چشم به آن کوه ها آویزان کرده اند اما نمی سوزم و اکنون نمی دانم آیا نجات پیدا می کنم یا این که از این حالت معلق رها شده به آتش می افتم؟

  • فهرست مطالب

    عنوان صفحه
    حالت روح
    موفق سؤال و جواب
    مرحله پس از سؤال فرشته ها
    اشکال و حل
    نفخه صور
    وای بر حال جهنمی ها
    موفق میزان سنجش اعمال
    موقف حساب
    موقف نامه های عمل
    موقف صراط
    نکاتی پیرامون عالم بهشت و دوزخ
    مرحله ظاهر شدن باطنها

مرگ و زندگی بعد از آن   گفتارى در اینکه‏روح در قرآن به چه معنا است(گفتارى در باره معناى روح و مراتب آن در قرآن) در قرآن کریم کلمه"روح" - که متبادر از آن مبدا حیات است - مکرر آمده، و آن رامنحصر در انسان و یا انسان و حیوان به تنهایى ندانسته، بلکه در مورد غیر این دو طایفه نیزاثبات کرده، مثلا در آیه"فارسلنا الیها روحنا" (1) ، و در آیه"و کذلک اوحینا الیک ...

مرگ و زندگی بعد از آن   گفتارى در اینکه‏روح در قرآن به چه معنا است(گفتارى در باره معناى روح و مراتب آن در قرآن) در قرآن کریم کلمه"روح" - که متبادر از آن مبدا حیات است - مکرر آمده، و آن رامنحصر در انسان و یا انسان و حیوان به تنهایى ندانسته، بلکه در مورد غیر این دو طایفه نیزاثبات کرده، مثلا در آیه"فارسلنا الیها روحنا" (1) ، و در آیه"و کذلک اوحینا الیک ...

فصل 1 نجات از بلای فقر عیسی مسیح ما را از بلای قوانین طبیعی نجات داده است. بلای قوانین طبیعت چیست؟ تنها راه درک آن برگشتن به قانون است. عبارت "قانون" که در شواهد جدید یافت شده است معمولاً به تورات موسی، یعنی پنج کتاب اول کتاب مقدس مربوط می شود. وقتی به این کتابها یعنی قانون رجوع می کنیم درمی یابیم که بلا یا مجازات بخاطر شکستن قانون خداوند به سه قسمت است: فقر، بیماری و مرگ ...

زندگی نامه سعدی شیرازی شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی یکی از بزرگترین شعرای ایران است که بعد از فردوسی آسمان زیبای ادبیات فارسی را با نور خود روشن ساخت و او نه تنها یکی از بزرگترین شعرای ایران بلکه یکی از بزرگترین سخنوران جهان می باشد . ولادت سعدی در سالهای اول سده هفتم هجری حدودا در سال 606 ه.ق در شهر شیراز میباشد . خانواده اش از عالمان دین بودند و پدرش از کارکنان دربار اتابک بوده ...

نیچه مى گوید افلاطون در محاوره فایدون،با چهره اى که از سقراط در آخرین ساعات زندگى او ترسیم کرده، آرمانى نوین براى جوانان شاخص یونان در آن عصر به وجود آورد، و بدین ترتیب سقراط جایگزین آشیل (قهرمان اسطوره اى حماسه هاى ایلیاد و اودیسه هومر) در تمدن یونانى مى شود. اما نیچه نمى تواند از این جایگزینى، هر چند به نوبه خود شکوهمندانه به هیچ روى خوشنود باشد.افلاطون خود به علت بیمارى در ...

چالز جنکز، تاریخ نگار و منتقد معماری، دیگر نظریه پرداز مهم معماری پست مدرن است وی در سال 1977 کتابی به نام زبان معماری پست مدرن به رشته تحریر درآورد. با این وجود کتاب، جنکز روند جدید را که ونچوری در معماری آغاز نموده بود، نام گذاری کرد و گسترش داد. جنکز در این کتاب تاریخ دقیق مرگ معماری مدرن را 15 ژوئیه 1972، ساعت 23/3 بعدازظهر اعلام کرد، زمانی که مجموعه آپارتمانهای مسکونی پروت ...

مقدمه در دوران ما قبل کشاورزی، دوره گردآوری خوراک، انسانها علاوه بر مشکل کمبود غذا، با خطرات زیادی از جمله خطر حیوانات وحشی، سیل، رعد و برق، طوفان و غیره مواجه بودند و به دلیل ابتدایی بودن تکنولوژی آن زمان، انسانها توان مقابله با این خطرات را نداشتند، بنابراین،مرگ و میر در آن دوران خیلی بالا بود. ولی با انقلاب کشاورزی، یکجانشینی و با تولید مازاد مواد غذایی، سطح مرگ ومیر نسبتا ...

مرگ در شعر سنتی مولوی مولوی عقیده داردکه تصور هرکس ا ز مرگ بنا بر تصویری است که از زندگی دارد: مرگ هرکس ا ی پسر همرنگ اوست پیش دشمن ،دشمن وبر دوست ،دوست پیش ترک آیینه را خویش رنگی است پیش زنگی آیینه هم زنگی است (مثنوی،ص413) به نظر مولوی ،هراسی که در دل مردم از مرگ وجود دارد،به راستی از مرگ نیست بلکه آنها از فعل خویش هراس دارند نه از مرگ : هیچ مرده نیست پر حسرت مرگ حسرتش آن بود ...

هنگامی که صحبت از مرگ به میان می آید ، واکنش افرا نسبت به این مقوله بسیار متفاوت است. زیرا این مهم بستگی مستقیمی به نگرش افراد نسبت به هستی دارد. به طور کلی می توان نگرش افراد نسبت به مرگ را در سه گروه عمده جای داد : 1- کسانی که هیچ اعتقادی به حیات پس از مرگ نداشته و مرگ را عدم می پندارند. 2- کسانی که دچار شک بوده و نسبت به حیات پس از مرگ به دیده تردید می نگرند. 3- کسانی که ...

تعریف نوین پزشکی از مرگ : در زمان‌های قدیم حتی تا اوائل قرن نوزدهم، تعریف مرگ آسان و ساده بود. چرا که توقف قلب معادل مرگ دانسته می‌شد. این دیدگاه تا قبل از ابداع روش‌های جدید بازگرداندن دوباره به حالت حیات، حاکم بود. کمپس، پرفسور فقید انگلیسی که آثار جاودانه‌ای مانند کتاب پزشکی قانونی از او به یادگار مانده، می‌گوید: «مرگ به هر صورتی که باشد یک امر پزشکی است». بنابراین ...

زندگی نامه محمدبن زکریا رازی ابوبکر محمد بن زکریای رازی فیلسوف وعالم طبیعی و شیمی دان وپزشک بزرگ ایران عالم اسلامی و ملقب به جالینوس المسلمین از مفاخر و مشاهیر جهان ویکی از نوابع روزگار قدیم است است وی در شعبان 251 هق مطابق 27 اوت 685 میلادی در شهر ری به دنیا آمد رازی 30 سال در ری زندگی کرد و مدارج علمی خود را پله پله می گذارند پدرش یکی از تجار شهر ری و مادرش زنی بانو و صاحب ذوق ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول