خانواده اولین پایه گذار شخصیت و ارزشها و معیارهای فکری کودکان است که نقش مهمی در تعیین سرنوشت و سبک و خط مشی زندگی آینده فرد دارد و اخلاق و صحت و سلامت فرد تا حدود بسیاری در گرو آن است.
خانه و خانواده نخستین محیط اجتماعی است که کودک را تحت سرپرستی و مراقبت قرار می دهد ، از این رو بیش از تمام محیط های اجتماعی در رشد وتکامل فرد تأثیر دارد کودک قبل از اینکه وارد اجتماع شود و تحت تاثیر اوضاع اجتماع قرار گیرد، تحت تاثیر محیط و موازین اجتماعی و فرهنگی خانواده ای که در میان آن بزرگ شده است، قرار می گیرد و از آنجا که خانواده خود یک واحد اجتماعی است و ارزشها و معیارهای اجتماعی از طریق آن به کودک منتقل می شود و به عنوان یک واسطه از لحاظ تاثیر محیط اجتماعی بر کودک اهمیت فراوان دارد و به دیگر سخن چون خانواده که کانون تولد و زایش فرزند است بیش از تولد وی شکل گرفته است تا مرحله ای که فرزند به آگاهی و شعور کافی برسد خواه نا خواه در تعیین سرنوشت ساختمان روحی و نوع جهان بینی و طرز تفکر وی که خود برگرفته از محیط اجتماعی است ، تاثیر فراوان دارد بنابراین تاثیر خانواده بعنوان نخستین و موثر ترین واحد اجتماعی بر فرزندان امروزی دیگر موضوعی بدیهی و مشخص است ضمن اینکه روابط والدین و کودک یکی از بحث های مهم روان شناسی امروزی را تشکیل میدهد .
جو زف مارکوس[1] (1992) در این زمینه میگوید :« کودک اولین تجربیات خودرا برای همزیستی با دیگران در خانواده بدست می آورد و در پایه رشد و فعالیتهای آینده وی نهاده می شود ،خانواده می تواند ویژگیهای مثبت و سازنده یا منفی و مخرب در کودکان بوجود می آورد و تمامی حالات و رفتارهای دوران بلوغ چه اجتماعی و چه ضد اجتماعی ریشه در تجربیات گذشته کودک در خانواده دارد.
» در سه دهه نخست قرن بیستم ، روشهای فرزند پروری تاحدود زیادی خشک و خشن بوده اند در آن زمان به والدین توصیه میشد با بغل کردن کودک هنگام گریه کردن او را لوس نکنند و طبق برنامه ثابتی به آنها غذا بدهند ( اعم از اینکه گرسنه باشد یا نباشد ) این روش کاملاً خشک و تا حدودی زیر نفوذ رفتار گرایی بود ، البته جای تردید است که پدران و مادران زیادی این شیوه خشک را به کار بسته باشند ولی به هر حال دیدگاه صاحب نظران آن زمان چنین بوده است ( کفایت 1372) بنا براین میتوان گفت در جریان رشد کودک محیط وشرایط خانواده یک عامل مثبت و محیا کننده زمینهای رشد و یا یک عامل مخل و بازدارنده میباشد ، ویژگی هایی از قبیل احساس اعتماد به نفس و آرامش خاطر و سلامت روان در کودک ، نتیجه یک فضای خانوادگی آرام و روابط سالم بین اعضای خانواده است .
عامل مهم دیگری که درساختار شخصیت افراد نقش دارد عزت نفس[2] است عزت نفس از جمله مفاهیمی است که در چند دهه اخیر مورد توجه بسیاری از روانشناسان و پژوهشگران قرار گرفته است ویکی از موضوعات مهم جنبه های فردی، اجتماعی و روان شناختی میباشد در سالهای 1959 تا 1965 فشرده ترین مطالعات درباره عزت نفس صورت گرفته است موضوع عزت نفس ار نظر قدمت در مباحثی که علما و فلاسفه تعلیم و تربیت در گذشته داشته اند ریشه دارد در طول هزاران سال گذشته گزارش های تاریخی ، نظریات فلاسفه و اندیشمندان براین مطلب تاکید دارند که برای انسان هیچ حکم ارزشی مهمتر از داوری وی در مورد خویش نیست در طول صد سال گذشته نیز بسیاری از روانشناسان ، این نظریه را پذیرفته اند که انسان ، نیاز به عزت نفس دارد و ارزشیابی از خویشتن قطعی ترین عامل در روند رشد روانی است (علی بیابانگرد، 1373 یا 6) ویلیام جیمز از جمله کسانی است که برای نخستین بار در اثری تحت عنوان اصول روان شناسی ، بر ضرورت عزت نفس و اینکه عزت نفس ، تعیین کننده شکل های متعدد رفتار آدمی است ، تاکید نموده است، هم زمان با جیمز جامعه شناسان مختلفی از جمله چالز کولی[3] به برسی عزت نفس پرداخته و آنرا به عنوان یک نیاز حیاط بخش آدمی توصیف کردندوبا پیدایش رویکرد روانی- اجتماعی، محققانی مانند هورنای، فروم و سالیوان به برسی نظامداری درباره عزت نفس پرداخته اند اما اوج مطالعات درباره خودو اینکه عزت نفس ، به عنوان یک سازه شخصیتی قلمداد گردد و آثار انسان گرایانی مانند راجرز و مزلو مشاهده میشود روان شناسان مختلف، نیز بیان داشته اند که افراد ، با نیاز به تجربه عزت نفس بالامتولد میشوند، به عنوان مثال مزلو اشاره میکند که بعد از اینکه نیاز وابستگی افراد ارضا شد انسانها بطورجدی برای ارضای نیاز های مربوط به ارزش و احترام کوشش میکنند، وی اشاره میکند که همه افراد در اجتماع، نیاز به داشتن یک دید مثبت و خوب، نسبت به خودشان دارند .
از نظر مزلو دو مجموعه مکمل از نیاز های مربوط به ارزش و احترام وجود دارد ، دسته اول مربوط به نیاز های قدرت ، پیشرفت ، کفایت، مهارت و شایستگی و دسته دوم ، مربوط به نیاز های شهرت ، اعتبار ، مقام و افتخار میباشد رضایت از نیازهای ارزش و احترام ، منجر به احساس اعتماد به خود ،ارزش ، قدرت ، وقابلیت همراه بااحساس مفیدبودن میشود .
و شکست در ارضای نیازهای ارزش و احترام منجر به احساس کندی ، ضعف و درماندگی میشود( فرانکن 1995) کوپراسمیت( 1967)، با مروری بر تحقیقات انجام شده برروی عزت نفس چنین بیان میکنند که چهار عامل مهم در رشد عزت نفس از اهمیت ویژه ی برخوردار است که این چها عامل عبارتند از: 1.
میزان احترام و پذیرش را که افراد مهم زندگی فرد، برای وی قائل میشوند.
2.تاریخته موفقیت فرد و موقعیت فرد در جامعه .
3.
شیوه تفسیر تجارب فردی ، در رابطه با ارزشها و آرزوهای فرد .
4.سبک و روشی که فرد به این ارزشیابی پاسخ میدهد .
کوپر اسمیت[4] (1967) با مطالعات وسیع خود در مورد عزت نفس به این نتیجه رسیده است که افرادی که دارای عزت نفس بابالایی هستند تمایل بیشتر به جستجو و در گیر شدن با مسائل دارند و به طور کلی می توان گفت که آنها حقیقتاً افرادی برانگیخته هستند که نه تنها شایستگی دارند ، بلکه نگرش مثبت نسبت به خود دارند (مارکوس 1992) .
کوپر اسمیت معتقد است که افراد با عزت نفس بالا، دربرخورد با اشخاص و موقعیتها انتظار موفقیت را دارند و آنها نسبت به ادراکات و قضاوت خود اطمینان دارند و معتقد هستند که کوشش آنها در حل مسائل ، موفقفیت آمیز خواهد بود و نگرش مثبتی نسبت به خود دارند و این نگرش مثبت باعث می شود که عقاید خود را بپذیرند و وقتی در برابر عقاید متفاوت قرار می گیرند به قضاوت خود اعتبار بخشیده و به آن اطمینان داشته باشند و همین نگرش مثبت، موجب می شودد که عقاید جدید را نیز مد نظر داشته باشند (محسنی ،1375) .
1-2- بیان مسئله : خانواده نخستین مدرسه و محور اصلی تربیت است،کارگاه الگوسازی است.زمینه تحول و تکامل و محیط رشد است و ما هیچ نهادی را نمی شناسیم که درجنبه سرنوشت سازی وتربیت در خانواده موثرتر باشد، کودک درسهای اصلی و اساسی خودرا از خانواده میگیرد هرسازندگی یا اشتباهی که در آن واقع گردد، مستقیما در کودک اثر میگذارد خانواده میتواند عامل سازندگی جسمی و روانی، عاطفی و ذهنی و...
کودک باشد یا عامل ویرانی و نابودی او، میتواند شرافت و سلامت ایجاد کند یا انحراف و اختلال .
تاثیر مستقیم خانواده بر رشد قوای مادی و معنوی کودک امریست که آن را نمیتوان به سادگی منکر شد خانواده در تهذیب اخلاق و جهت دادن افراد به سوی انسانیت و پرورش و تکوین شخصیت آنان میتواند نقش فوق العاده ای ایفا کندو خطوط اصلی و اساسی رفتار آنان را پدید آورد .
آنان را در برابر مسائل و امور به مقاومت واداشته و یا به تسلیم وادار نماید ، موجب حفظ سلامت اعصاب روان او شده یا سبب پیدایش اختلافات عصبی و حتی بیماری روانی او گردد(شعادی نژاد، 1368) بر این اساس مسئولیت والدین در رابطه با فرزندان خود ، مسئولیت عظیم و فوق العاده ای است ،آنها متعهد سازندگی نسل جدید هستند عزت نفس بعنوان یکی از ابعادشخصیت آدمی همواره تحت تاثیر روابط با دیگران شکل میگیرد و خانواده بعنوان اولین منبع ارتباط کودک عامل مهمی در شکل گیری این بعداز شخصیت آدمی است این عامل مهم درساختار شخصیت نوجوان نقش دارد اکثر صاحب نظران، برخورداری ازعزت نفس رابه عنوان عامل اساسی در سازگاری عاطفی و اجتماعی افراد میدانند.
خودپنداره، برای متخصصان بهداشت روانی نیز اهمیت خاصی دارد زیرا پنداره فرد از شخصیت خود، تا اندازه زیادی ، تصور او راراجع به محیطش تعیین میکند در واقع میتوان گفت که اگر تصور از خود، مثبت و نسبتا متعادل باشد شخص دارای سلامت روانی است واگر برعکس ، خود پنداره شخصی منفی و نا متعادل باشد او ازلحاظ روانی، ناسالم شناخته میشود و خود پنداره فرد در عزت نفس او تأثیر بسزایی دارد (شاملو 1374) .
با توجه به اهمیت عزت نفس و اینکه عزت نفس کلید موفقیت در تمام مراحل زندگی آدمی است برآن شدیم تا علتهای ضعف و قوت آن را بررسی نماییم و بررسی ریشه های این مهم در کانون خانواده میسر است مسئله ای که ذهن محقق را مشغول نمود، این است که کدام شاخص های خانواده میتواند در عزت نفس فرزندان تاثیر بیشتری داشته باشد ؟
1-3- اهمیت و ضرورت تحقیق: اکثر صاحب نظران عزت نفس مثبت را عامل مهم و اساسی درسازگاری عاطفی- اجتماعی مطلوب میدانند .
از آنجایی که عزت نفس کودک یا نوجوان ، زمینه و اساس ادراک وی از تجارب زندگی را فراهم میسازد ، مثبت بودن آن دارای ارزش ویژه ای است .
شایستگی عاطفی – اجتماعی که از خود ارزیابی مثبت منتج میشود میتواند مانند سپر یا نیرویی در برابر مشکلات خطیرآینده به کودک کمک کند ونیز به عنوان یک سپرفرهنگی، اورا از اضطراب در امان نگه دارد (کرنل و هارلو 1933)[5].
شاهدی بر این نقطه نظر ، راهنمای تشخیص و آماری بیماریهای روانی انجمن روان پزشکی آمریکا (1987)،است که ازعزت نفس پایین بعنوان نشانگان چندین اختلال کودکی نام برده است دو مثال مختلف از این اختلال یکی اختلال کمبود توجه است و دیگری اختلال اجتنابی که فرم شدیدی از اضطراب احتماعی است اگر چه واقعاً مشخص نیست که عزت نفس پایین علت هر اختلال باشد ، اما این واقعیت که آن عزت نفس پایین ) می تواند با مشکلات شدید در کودکی ، توأم باشد دلیل کافی بر نقش عزت نفس می تواند باشد(شاملو ،1368) چنانچه کودکان در منظومه خانواده به عنوان یک عضو با ارزش پذیرفته نشوند و برخوردار از یک محیط پر محبت و توأم با احترام نباشند و اگر در جمع همسالان خود نتوانند به آن احساس رضایت و خشنودی درونی دست یابند ، نه تنها از خویشتن به تصویری منفی خواهند رسید بلکه از احساس اطمینان و رضایت در خویشتن که لازمه موفقیت و پیشرفت هاست محروم خواهند شد بنابراین این نظر ، ارزش وجودی عزت نفس به عنوان بعدی از ابعاد شخصیت انسان وارتباط آن با موفقیت ها وشکست ها و ناکامی های فرد قابل ملاحظه است .
برخورداری از احساس ارزشمندی و اعتمادبه نفس به مشابه یک سرمایه و ارزش حیاتی است و از جمله عوامل عمده در شکوفایی استعدادها و خلاقیت هاست به سخن دیگر ، فرآیند های شناختی احساسات، انگیزه ها ، تصمیم گیری و انتخاب متأثر از احساس ارزشمندی است «خود »به عنوان هسته شخصیت در تعامل با دیگران شکل می گیرد و از آنجایی که خانواده اولین مکانی است که در شکل گیری شخصیت نقش اساسی دارد، لذا بررسی نحوه برخورد خانواده ها در ارتباط با عزت نفس از اهمیت ویژه ای برخوردار است .
1-4- اهداف تحقیق: شامل هدف کلی و اهداف جزیی می شود 1-4-1- هدف کلی: هدف اصلی شناخت نقش خانواده بر عزت نفس دختران دوره راهنمای در شهر کرج1-4-2- اهداف جزئی: تعیین وضعیت عزت نفس دختران دوره راهنمای در شهر کرج شناخت نقش شغل مادر در عزت نفس دختران دوره راهنمای در شهر کرج شناخت نقش شغل پدر در عزت نفس دختران دوره راهنمای در شهر کرج شناخت نقش میزان تحصیلات مادر بر عزت نفس دختران دوره راهنمای در شهر کرج شناخت نقش میزان تحصیلات پدر بر عزت نفس دختران دوره راهنمای در شهر کرج 1-5- فرضیات تحقیق : 1.بین میزان عزت نفس فرزندان دارای مادران شاغل در سطوح مختلف تفاوت معناداری وجود دارد.
2.
بین میزان عزت نفس فرزندان دارای پدران شاغل در سطوح مختلف تفاوت معناداری وجود دارد.
بین میزان عزت نفس فرزندان دارای مادر با مدارج تحصیلی مختلف تفاوت معناداری وجود دارد.
4.
بین میزان عزت نفس فرزندان دارای پدر با مدارج تحصیلی مختلف تفاوت معناداری وجود دارد.
1-6- متغیر های تحقیق متغیر وابسته : عزت نفس متغیر مستقل : خانواده - شامل : تحصیلات ، شغل تعدیل کننده : دختران دوره راهنمای 1-7- تعریف متغیرها 1-7-1- تعاریف نظری: عزت نفس : شباهت میان خود ادراک شد ه و خود ایده ال منجر به عزت نفس میشود و فاصله میان ایندو منجر به مشکلات مربوط به عزت نفس میشود ( بیابانگرد ، 1373) کوپر اسمیت در سال 1967 عزت نفس را چنین تعریف میکند: در عزت نفس قضاوتی شخصی از ارزشمند بودن خود است که نشانگر نگرش فرد نسبت به قبول یا عدم قبول وی نسبت به قابلیت ها ، اهمیت موفقیت و ارزشیابی خود است ( کوپر اسمیت 1967) خانواده : کوچکترین جزء اجتماع است .
(بیدمشک 1370) الیزابت هارکوک خانواده را به عنوان یک نظام پیچیده تعامل تعریف میکند که ابتدا به صورت تعامل بین زن و شوهر است و با ورود یک فرزند سه رابطه تعامل وجود دارد و با ورود فرزند دوم شش حلقه تعامل بوجود میآید و با فرزند سوم ده تعامل (هارکوک 1983) نوجوانی : پس از پایان یافتن دوران کودکی فرد وارد مرحله ای می شود که با دوره قبل متفاوت است و خصوصیات متفاوتی به لحاظ جسمی روانی در وی ایجاد میشود .
برخی نظریه پردازان این دوره را تولد دوباره می نامند در فرهنگ و بستر[6] نوجوانی انتقال از اخرین مرحله کودکی به مرحله بالندگی و کمال است و دوره ای از جریان تدریجی زندگی بر اثر جوانی میگویند که با تحول عمیق در جسم و روان و قدرت تجسم و تخیل زیادی همراه است ( مشرفی 1370) 1-7-2- تعریف عملیاتی عزت نفس: احساس ارزشمند بودن و غرور نسبت به توانایی های خود در این پژوهش نمره ای است که آزمودنی ها (افراد نمونه ) از پرسشنامه عزت نفس کوپراسمیت بدست می آورند خانواده : در این تحقیق شامل پدرو مادر و جایگاه فرزند در خانواده است و ویژگی های پدرو مادر و سطوح تحصیلی اجتماعی به عنوان ایتم های آن در نظر گرفته میشود .
شغل مادر در سطوح مختلف شامل : کارمند ، خانه دار و فرهنگی شغل پدر در سطوح مختلف شامل : کارمند ، آزاد ، بیکار ، بازنشسته و فرهنگی میزان تحصیلات پدر در مقاطع مختلف شامل : زیر دیپلم، دیپلم و فوق دیپلم ، لیسانس به بالا میزان تحصیلات مادر در مقاطع مختلف شامل: زیر دیپلم، دیپلم و فوق دیپلم ، لیسانس به بالا فصل دوم ادبیات و پیشینه تحقیق 2-1- مقدمه: همراه با زیستن در شرایط اجتماعی ، نیاز به احساس ارزش به نحو سالم و متعادل آن در انسان به وجود میاید و برای نگهداری سلامت و تعادل روانی و حتی تکامل وجودی او بسیار ضروری است .
معمولاً اگر براین نیاز خللی وارد شود احساس حقارت و خود بزرگ بینی در فرد ایجاد میگردد .
علت اصلی احساس حقارت و خود بزرگ بینی را میتوان در طرد شدن مستمر و مداوم از طرف والدین و دیگران دانست .
لذا قسمتی از ارزشهای درونی او احساس بی ارزشی نسبت به خود است .
روان شناسان معتقدند که احساس بی ارزشی عمیق، ریشه بسیاری از نابهنجاری های روانی است که در بین افراد انسان دیده میشود .
" خود" یا "نفس" بعنوان عنصر مرکزی شخصیت، نیز همواره مورد توجه فلاسفه و روان شناسان بوده و هست " خود"همان شکل یا صورت سازمان یافته از ادراکات مربوط به خود است که می تواند موضوع آگاهی قرار گیرد .
راجرز معتقد است که این صورت ، مرکب از عناصری است مانند ادراکات خود از خصوصیات و استعداد های خود ، ادراکات و استنباطهایی که فرد از خود در ارتباط با دیگران و محیط دارد کیفیات ارزشی که همراه تجربیات و اشیاء مدرک شده اند و هدف ها و آرمانهایی که دارای جنبه های مثبت و منفی هستند و به همین صورت درج شده است ( پیتر گرنی[7] ، 1992) همراه با زیستن در شرایط اجتماعی ، نیاز به احساس ارزش به نحو سالم و متعادل آن در انسان به وجود میاید و برای نگهداری سلامت و تعادل روانی و حتی تکامل وجودی او بسیار ضروری است .
راجرز معتقد است که این صورت ، مرکب از عناصری است مانند ادراکات خود از خصوصیات و استعداد های خود ، ادراکات و استنباطهایی که فرد از خود در ارتباط با دیگران و محیط دارد کیفیات ارزشی که همراه تجربیات و اشیاء مدرک شده اند و هدف ها و آرمانهایی که دارای جنبه های مثبت و منفی هستند و به همین صورت درج شده است ( پیتر گرنی ، 1992) به عبارت دیگر " خود " حاصل تجارب فرد در ارتباط با دیگران است و عزت نفس نیز به منزله جنبه قضاوتی و ارزش گذاری صفات و خصایص شخصی و عوامل مرتبط به آن است که سبب احساس ارزشمندی در فرد می شود.
در این فصل مباحث مربوط به عزت نفس با توجه به تعریف بیان شده عبارتند از : تعریف و نظریاتی پیرامون عزت نفس ، تفاوت عزت نفس با خود پنداره ، عزت نفس به عنوان یک نیاز روانی و صفت شخصیت ، شکل گیری پدیده خود ، خود پنداره و عزت نفس ودر نهایت به بررسی تحقیقات انجام شده در زمینه عزت نفس پرداخته میشود.
بخش دیگر این فصل به اهمیت نقش خانواده و تاثیر الگو های والدین در ارتباط با شخصیت و عزت نفس فرزندان اختصاص دارد .
مباحث این بخش عبارتند از : خانواده و بنیان خود ؛ رشد خود پنداری در نوجوانی ، ساخت خانواده، الگو های اساسی فرزند پروری ، جنبه های تاثیر خانواده بر عزت نفس و الگو های یاد گیری اجتماعی.
2-2- عزت نفس : عزت نفس برای اولین بار توسط ویلیام جیمز مورد بررسی قرار گرفت و سپس دانشمندان زیادی، سعی در بررسی را بطه بین عزت نفس و تاثیر آن بر ابعاد زندگی فردی داشته اند و روزنبرگ ( 1985) نخستین مطالعات علمی را دراین زمینه انجام داد و تاثیر متغیر های اجتماعی را برعزت نفس نوجوانان مورد بررسی قرار داد وبه مطالعاتی که اریکسون(1982)، انجام داد، مشغول گردید ؛ افرادی که عزت نفس پایینی دارند تمایل به اسناد شکست خود به دیگران عدم رضایت شغلی ، احساس تنهایی ، کاهش سلامت عمومی بدن ، افسردگی ، شکایات جسمانی کاهش عملکرد و وجود مشکلات بین فردی در برقراری ارتباط اجتماعی دارند و کسانی که دارای عزت نقس بالایی هستند ، توانایی های خود را در مواجهه با مشکلات در سطح مطلوب و بالایی ارزیابی می کنند .
و همچنین عزت نفس با اتکاء به نفس ، احساس ارزشمندی و تصورفرد از خود ،ارتباط معناداری دارند و هر گونه نقصان و کاهش در عوامل مذکور موجب تغییراتی در کل رفتار فرد می شوند .
(شرفی ،1374) به نظر کوپراسمیت افرادی که خویشتن پنداری مثبت دارند زندگی موفقیت آمیزی را سپری می کنند و از سوی دیگر ، خویشتن پنداری منفی به احساس حقارت و نا توانی و بی هدفی منجر می شود و در پژوهشی که پاول یلسما (1993) انجام داد ، از 41 نفر دختر و 56 پسر خواست تا فرم درجه بندی شیل را در مورد شخصیت های نا پیشرفته و فرم عزت نفس کوپر اسمیت را مورد افراد خود ارزشمندتکمیل کنند ،نتایج بدست آمده از این نظر خواهی نشان داد که میان افراد خود ارزشمند و ناپیشرفته ارتباط منفی وجود دارد و گلیکان معتقد است که ارزشهایی که عزت نفس یک فرد را می سازد درست همان ارزشهایی هستند که فعالیتهای شخص از آن منشأت می گیرد .
کوپر اسمیت (1967)مطالعه ای در زمینه عزت نفس را انجام داد و عزت نفس یک ارزشیابی فردی معرفی کرده است که معمولاً با توجه به خویشتن حفظ می شود، به این ترتیب که عزت نفس عبارت است از قضاوت فردی از شایستگی که ویژگی عام شخصیت است نه یک نگرش لحظه ای یا اختصاصی برای موقعیت های خاص به نظر کوپر اسمیت منشاء عزت نفس را می توان با سه شرط ارائه کرد .
1 .پذیرش کامل یا تقریبا کامل نوجوانان والدین 2.
مشخص کردن دقیق محدوده اعمال آنها 3.احترام و آزادی در اعمال فردی که در این محدوده مشخص وجود دارد (کدیور ،1374) و یا به عبارتی دیگر ،عزت نفس عبارت است از احساس ارزشمند بودن ،این حس از مجموع افکار ، احساسات ،عواطف و تجربیاتمان در طول زندگی ناشی میشود ؛ نظر فرد نسبت به خویشتن و حس عزت نفس به تدریج در طول زندگی تکامل پیدا می کند ، این حس از کودکی آغاز میشود و طی مراحلی که به تدریج پیچیده تر می شود ، پیشرفت می کند و فرد در هر یک از این مراحل ،عقاید ، احساسات و بالاخره افکار پیچیده جدیدی نسبت به خویشتن دارند و مجموع همه اینها باعث میشود که وی به طور کلی خویش را موجودی ارزشمند و با کفایت بداند بر خورداری از حس عزت نفس و اعتماد به نفس قوی به مثابه یک سرمایه ارزشمندو حیاتی برای همه انسان ها ، به ویژه نوجوانان از مهمترین عوامل پیشرفت و شکوفایی استعداد و خلاقیت هاست و در واقع ما برای سلامت روانی خود نیاز به عزت نفس قوی و مثبت داریم ، (مزلو ،1976) عزت نفس از نظر برایت شامل دو فرایند اساسی روانشناختی است که فرایند خود ارزشمندی و خود ارزشیابی می باشد بسیاری از روانشناسان ، عزت نفس را بعنوان عامل اساسی وحدت بخشیدن شخصیت و رفتارهای هیجانی فرد میدانند و اعتقاد دارند که عزت نفس نقش مهمی را در بهداشت روانی فرد ایفا می کند .(هاماچک ( 1978) عزت نفس را اینگونه بیان می کند : در خود به جنبه ای از هرکدام از ما برمی گردد که از آن آگاهیم ، به قسمت موثر و کار آمد خود ،عزت نفس گفته می شود ، عزت نفس شامل ایده ها وتصورات و احساسات هر فرد است ،عزت نفس ، احساس ارزشمندی فرد نسبت به خود است ؛ این احساس در ذهن افراد مختلف متفاوت می باشد (کوپراسمیت 1967).
2-2-1- چهار شرط عزت نفس : کودکان و نوجوانان ، زمانی از عزت نفس زیاد ، بهره مند می شوند که بتوانند در چهار شرط متمایز احساسات مثبتی را تجربه کنند .
این شرایط عبارتند از : 1.
همبستگی : احساس همبستگی وقتی بوجود میاید که نوجوانان از پیوند هایی که برای آنها مهم هستند و دیگران آنها را تایید می کنند را دارند .
بی همتایی : احساس بی همتایی وقتی بوجود میاید که نوجوان می تواند صفات یا ویژیگیهایی را که موجب تفاوت و تمایز او از دیگران می شود ، بشناسد،به آنها احترام بگذارد و به سبب داشتن آن صفات ، مورد احترام و تایید دیگران قرار گیرد .
3.قدرت : احساس قدرت وقتی بوجود می آید که نوجوان بداند منابع، فرصت و قابلیت آن را دارد که به طریق عمده به شرایط زندگی خویش تاثیر بگذارد .
4.الگوها: نکات راهنمایی هستند که نوجوان به مدد آنها ،الگو های فلسفی ، انسانی و عملیاتی برای خویشتن فراهم می کند تا او را استقرار ارزشهای معنا دار ، هدفها ، آرمانها و معیار های شخصی کمک کنند و برای اینکه عزت نفس زیاد بوجود آید و حفظ شود باید تمام این چهار شرط پیوسته موجود باشند ، هیچ یک از اینان بر دیگری برتری ندارند و اگر هر کدامشان به حد کافی فراهم نشوند ، موجب کاهش یا تغییر شکل عزت نفس می شود ( علی پور 1373) 2-2-2- نقش توجه مثبت در ایجاد عزت نفس : زمانی که خود نمایان میشود ، نوجوانان نیاز به توجه مثبت را پرورش میدهند ، این نیاز از طریق یادگیری بوجود می آید ، نیاز به توجه مثبت همگانی و مداوم است و شامل پذیرش محبت و تایید شدن از جانب دیگران، مخصوصاً از جانب مادر دردوران کودکی است در واقع ، دریافت توجه مثبت برای کودکان ارضا کننده و عدم دریافت توجه مثبت برای آنها ناکام کننده میباشد ؛ از آنجایی که توجه مثبت برای رشد انسانها حیاتی است رفتار کودک بوسیله مقدار محبت و عشقی که به او اعطا میشود، هدایت میگردد ؛ اگر مادر توجه بیشتر نشان ندهد گرایش فطری کودک به سوی شکوفایی و رشد خود با مانع مواجه خواهدشد .
کودکان ، عدم تایید رفتارشان را عدم تایید خود پنداره خود میدانند ، اگر این حالت زیاد اتفاق بیفتد کودکان تلاش برای شکوفایی را متوقف می کنند و برای بدست آوردن توجه مثبت از طرف دیگران تلاش می کنند ، به صورت ایده ال کودکان در مجموع باید محبت و تایید کافی را دریافت نمایند .
این حالت ، توجه مثبت نامشروط نام دارد ، بدان معنی است که محبت مادر به کودک مشروط به رفتار کودک نیست بلکه آزادانه و کامل به او داده میشود جنبه مهم نیاز به توجه مثبت ، ماهیت دوجانبه آن است ، زمانی که مردم پی میبرند که نیاز به توجه مثبت کسی را برآورده کرده اند، خودش را نیز، ارضای آن نیاز را تجربه میکنند بنابراین ارضا کردن نیاز به توجه مثبت دیگری پاداش دهنده است ، به خاطر اهمیت ارضائ نیاز به توجه مثبت ، مخصوصا در دوران کودکی ، ما به نگرشها و رفتار های افراد دیگر حساس می شویم ، با تعبیر و پسخوراند یا واکنشی که از دیگران دریافت میداریم ، ممکن است ، خود پنداره خودمان را تغییر داده و یا اصلاح کنیم و ما نگرشهای افراد دیگر رابه عنوان بخشی از خودپنداره درونی می کنیم و به تدریج توجه مثبت بیشتر از درون خودمان ناشی می شود ، شرایطی را که راجرز ، آن را عزت نفس مثبت نامید .
عزت نفس به اندازه نیاز به توجه مثبت از جانب دیگران نیرومند میشود و شاید به همان صورت نیز ارضاء شود برای مثال ، هنگامی که کودکان شادمان هستند و به این خاطر توسط مادرشان با محبت و تایید و عشق تقویت می شوند هر زمان که شادمانه رفتار میکند، عزت نفس مثبت را ایجاد خواهند کرد، بنابراین آنها یاد میگیرندکه خودشان را تقویت کنند و عزت نفس مثبت ، همانند توجه مثبت ، ماهیت دو جانبه دارد ، برای مثال وقتی که افراد، توجه مثبت میگیرند و عزت نفس مثبت را پرورش می دهند به نوبه خود ، برای دیگران ، توجه مثبت را فراهم می آورند .
مزلو اعتقاد دارد که اگر احساس کنیم که دوستمان دارند و حس تعلق نیز داشته باشیم ، پس از آن ، نیاز به احترام را پرورش میدهیم .
بنابراین دو نیاز احترام وجود دارد، یکی نیاز به عزت نفس و دیگری، نیاز به احترامی که دیگران برای ما فراهم می کنند ، ارضاء نیاز به عزت نفس ما امکان می دهد تا ازتوانمندی ، ارزش و کفایت خود مطمئن شویم ، از آن پس میتوانید در تمامی جنبه های زندگی شایسته تر باشیم و زمانی که فاقد عزت نفس هستیم ، احساس حقارت و در ماندگی و یاس میکنیم و از توانایی هایمان در کنار آمدن و مقابله با مشکلات زندگی اطمینان کمی داریم(روسو،1992) 2-2-3- مزایای عزت نفس بالا: خلق و خود ارزیابی از خود دریکدیگر تاثیر می گذارند ، وقتی که مردم ، خودشان را به صورت منفی ارزیابی میکنند ، تجربیات آنها ، موجب هیجانات نا خوشایند ، از جمله خجالت، شرمندگی و احساس حقارت می باشد ( روسو ، 1992) و عزت نفس بالا باعث هیجانات مثبت میشود و با افسردگی و اضطراب مقابله میکند ( گرین برگ 1992، هاگا ،دیک، ارنست ،1991 ، لوتار و بلات) کسانی که عزت نفس پایین وارزیابی منفی از خود دارند، در برابر کسانی که عزت نفس بالا و ارزیابی مثبت از خود دارند استعداد بیشتری برای افسردگی دارند ( ;کلیور و ساندلر ،1993) کسانیکه عزت نفس بالا دارند هدف های مهمی را برای خود اختصاص میدهند و برای رسیدن به آن هدف ها تلاش می کنند .
و در راه رسیدن به آن هدفها ، چیزی نمی تواند مانع آنها شود (بام ایستر، 1993 ، هیترتون ، و تایس ، 1993) و این افراد خودشان را با کسانی مقایسه می کنند که خصوصیات منفی دارند و تصویر موفقیت آمیزی از خود و هویت و ارزش و استعداد خود دارند و کسانی که عزت نفس پایینی دارند حسادت در بین آنها معمول است و حرفهای دیگران در آنها تاثیر بیشتری دارندو بیش از حد محتاط و محافظه کار هستند و خودشان را در مقابل تهدیدات و شکستها محافظت می کنند و تصویر موفقیت آمیز از خود و هویت خودشان ندارند.
(همان منبع) 2-2-4- عوامل موثر در عزت نفس : عزت نفس به طور عمده تحت تایید افرادی است که برای ما مهم هستند و بیشتر وقتمان را با آنها سپری می کنیم ، براساس این ، والدین ، معمولاً ، بیشترین تاثیر را دارند ، از آنجا که عزت نفس در طی سالهای متمادی رشد می یابد ، عزت نفس نوجوانان، نه تنها به ماهیت روابط بین والدین و نوجوانان ، بلکه به روابط گذشته نیز بستگی دارد .
مطالعات متعدد نشان می دهند که والدینی که دارای عزت نفس بالایی هستند ، فرزندان با عزت نفس بالا دارند .
(کوپر اسمیت ، 1967) .
"با میستر" (1973)بیان کرد که عزت نفس در کودکانی ، به بهترین وجه رشد می کند که در خانواده های گرم و نوازشگر پرورش می یابند .کلیور و ساندلر (1993) در مطالعه خود بر روی نوجوانان ؛بین تائید و حمایت والدین و عزت نفس نوجوانان رابطه ای مثبت پیدا کرد و تحقیقات مروتیز و همکاران (1992) در مورد ارتباط بین ادراکات والدین- فرزند و عزت نفس فرزندان بیان کردند که هر چه مادران ادراکات بهتر و سازنده تری نسبت به فرزندان خود داشته باشند ، فرزندان آنها از عزت نفس بالاتری برخوردار خواهند بود و بدون شک والدین یکی از مهمترین منابع شکل گیری احساس ارزش نسبت به خود در کودکان و نوجوانان هستند .
(بینس (1983) به نقل از عبدالمحمدی 1376) از آنجا که عزت نفس در یک زمینه اجتماعی رشد می یابد ، جایگاه فرد در یک گروه خاص ، عامل مهمی در رشد عزت نفس است ، موریس روزنبرگ( 1985) خاطر نشان می سازد که یکی از مهمترین عوامل تعیین کننده در رشد عزت نفس نوجوان این است که تا چه حد، با دیگران یا محیط اجتماعی اش سازگاری دارد و به نظر او میتوان انتظار داشت که اگر یک نوجوان در محیط نا هنجار زندگی کند ، از عزت نفس پایینی رنج می برد .
پیرس ( 1968) ، سیمون (1988) بوش ( 1987) در تحقیقات خود یه این نتیجه رسیدند که به علت وجود تعصبهای نژادی و قومی در ایالات متحده تصور میشود و گاهی نیز تایید میشود که اعضای گروه اقلیت عزت نفس بالاتری از سفید پوستان دارند در حالی که برخی ازمطالعات نشان داده اند که نوجوانان سیاه پوست از نوجوانان سفید پوست ، عزت نفس پایین تری دارند زیرا دیگران با دیدی حقارت آمیزتر به آنها نگاه می کنند و به همین خاطر ، نگرشهای منفی اجتماعی در آنها درونی می شود ( روزنبرگ ،1988) گوندبین همپتن (1984) مطرح کرد که خیلی از معلمان اعتقاد دارند که موفقیت عامل مهمی برای بالا بردن تصور از خود و افزایش عزت نفس است ، به طور مثال ، آنها اعتقاد دارند ، برای اینکه افراد، تجربه موفقیت آمیز کسب کنند ، معلمان باید سوالاتی را مطرح بکنند که افراد جواب آنها را بدانند و وقتی جواب سوال را دانستند انگیزه آنها تقویت میشود و سعی میکنند که بهتر یاد بگیرند و دانستن باعث میشود که افراد از خود تصور خوبی داشته باشند و وقتی تصور خوبی از خود داشته باشند، عزت نفس آنها افزایش می یابد و عزت نفس را هی برای رسیدن به هویت پیشرفته و قابل قبول است .