دانلود مقاله زندگینامه امام حسن مجتبی (ع)

Word 122 KB 11230 56
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۲۴,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۹,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • پیشگفتار الحمد للَّه، و صلّى اللَّه على محمّد و آله الطاهرین.

    دوره اى که با قتل خلیفه سوم آغاز شد و با شهادت امام حسین علیه السلام پایان گرفت، اثرى ژرف بر امّت اسلامى از خود بر جاى نهاد.

    در واقع این دوره رامى توان زنجیره اى از فجایع متعدّد به شمار آورد.

    امامت سبط اوّل پیامبرصلى الله علیه وآله، امام حسن مجتبى علیه السلام، در میانه همین عصربوده است.

    بنابراین بر ماست که زندگى آن امام را بکاویم و آن را بسان مشعلى فراروى خویش قرار دهیم.

    آیا غیر از این بود که امام حسن علیه السلام به تصریح پیامبرصلى الله علیه وآله و به شهادت زندگى درخشان خوش پیشوایى مسلمانان را بر عهده داشت؟

    مگر نه اینکه ما آن امام را حجّت خداوند بر روى زمین مى دانیم؟

    ازاین رو باید در زندگى آن حضرت دقیق شویم و در راه و روش زندگى مکتبى خویش، از حیات وى الهام گیریم.

    این کتاب در واقع تحلیل فشرده اى از زندگى و اوضاع دوران امام حسن مجتبى علیه السلام مى باشد که به رشته تحریر درآمده است.

    امیدوارم که خداوند بنده و مؤمنان را از بهره این کتاب محروم نفرماید.

    محمّد تقى مدرّسى نام: حسن پدر و مادر: على بن ابیطالب و فاطمه زهرا شهرت: مجتبى سبط اکبر کنیه: ابو محمّد زمان و محل تولّد: نیمه رمضان سال دوّم هجرت در مدینه زمان و محل شهادت: 28 صفر سال 50 هجرى در سنّ حدود 47 سالگى به دستور معاویه، توسط جعده، در مدینه، مسموم و به شهادت رسید مرقد: قبرستان بقیع، واقع در مدینه دوران زندگى: در سه بخش: 1 - عصر پیامبر صلى الله علیه وآله )حدود 8 سال( 2 - ملازمت با پدر )حدود 37 سال( 3 - عصر امامت)ده سال(.

    بنیاد پاک ولادت و پرورش امام حسن مجتبى در پانزدهمین شب از ماه مبارک رمضان، خانه رسالت پس از انتظارطولانى به استقبال مولود محبوب خود مى شتافت، درست همان گونه که گُلى با طراوت و شاداب، پس از مدّتى تشنگى از یک قطره زلال و گواراى شبنم استقبال مى کند.

    نوزاد به نیاى خویش، یعنى رسول بزرگ اسلام، بسیار شباهت داشت، امّا وى به هنگام تولّد این نوزاد حضور نداشت تا مژده ولادت رابه آن حضرت برسانند.

    پیامبرصلى الله علیه وآله به سفرى رفته بود و به زودى به مدینه مراجعت مى کرد.

    خانواده با اشتیاقى وافر چشم به راه بازگشت پیامبرصلى الله علیه وآله بود و هیچ یک از آداب و رسوم تولّد را برگزار نکرده بودند تا آنکه پیامبر اکرم ازمسافرت بازگشت و بنابر عادت همیشگى خویش، نخست به سوى خانه فاطمه زهرا رهسپار شد.

    چون مژده تولّد کودک را به پیامبر خدا رساندند،سرورى زایدالوصف آن حضرت را فرا گرفت و خواستار دیدن کودک شد.

    چون کودک را در آغوش گرفت، بویید و بوسید و در گوشهایش اقامه واذان گفت و پس از آنکه از پوشاندن جامه زرد به کودک نهى کرد،دستور داد تا خرقه اى سپید بیاورند وکودک را در آن بپیچند.

    پیامبر اعظم منتظر بود تا ببیند آیا از آسمان خَبَر تازه اى درباره این کودک فرود مى آید یا نه؟

    وحى نازل شد و خطاب به آن حضرت گفته شد: نام فرزند هارون، جانشین موسى علیه السلام، شبّر بود و على نیز نسبت به تو به منزله هارون است نسبت به موسى، پس این کودک را "حسن" نام گذارى کن که حسن در عربى مرادف شبّر است.

    نام حسن در مدینه، همچون بوى خوش گلها پیچید.

    مژده دهندگان باگرمترین و شایسته ترین تبریکات به خدمت پیامبرصلى الله علیه وآله آمدند، زیراحسن نخستین فرزند خانه رسالت بود و چشم پیامبر اکرم و یاران بزرگوارش به وى دوخته شده بود.

    او تجدید کننده رسالت پیامبر بود و درآینده، مقتدا و الگوى مسلمانان صالح به شمار مى آمد.

    او پس از پیامبرادامه دهنده راه و رسالت آن حضرت بود.

    روز بعد، پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود تا قوچى بیاورند و قربانى کرد.

    چون قربانى را نزد آن حضرت آوردند، وى خود آمد تا بدین مناسبت دعایى بخواند.

    پس فرمود: "بسم اللَّه الرحمن الرحیم.

    خدایا!

    استخوان آن در مقابل استخوان حسن وگوشت آن در مقابل گوشت او و خون آن در برابر خون او و موى آن دربرابر موى او.

    این را نگاهبان محمّد و آل او قرار بده".

    سپس دستور داد گوشت قربانى را میان تنگدستان و مستمندان تقسیم کنندتا این کار پس از وى در میان مردم سنّت گردد.

    وخانواده هاى توانگر درهر مناسبتى گوسفندى قربانى کنند تا بدین وسیله ثروت در میان مردم توزیع شود و تنها در میان توانگران واغنیا نباشد.

    روزى پیامبرصلى الله علیه وآله در حضور لبابه، ام الفضل، همسر عبّاس بن عبدالمطلّب، عموى خویش، حسن را در آغوش مى گیرد و مى فرماید: - آیا درباره من خوابى دیده اى؟

    - آرى اى رسول خدا.

    - آن را بازگوى.

    - چنان دیدم که قطعه اى از تن شما در دامن من افتاده است.

    - پس پیامبرصلى الله علیه وآله لبخندى زد و کودک شیر خواره را به دست او سپردوفرمود: آرى این تأویل رؤیاى توست.

    او پاره تن من است.

    بدین ترتیب ام الفضل به عنوان دایه امام حسن برگزیده شد.

    کودک در کنف حمایت رسول بزرگوار اسلام و در زیر سایه پدرش امام على وحضرت زهرا بزرگ مى شد تا بدین وسیله تمام معانى ومفاهیم اسلامِ ناب را از چشمه سار رسالت و تمام ارزشهاى ولایت را در زیر سایه ولایت و همه فضایل و مکارم را از منبع عصمت و فضلیت بیاموزد.

    پیامبر، على و زهراعلیهما السلام در تربیت امام توجّه و اهتمامى بلیغ، مبذول مى داشتند تا بدان وسیله، استعدادها و شایستگیهاى وى را شکوفا سازند.

    وراثت بى تردید وراثت، در ساخت شخصیّت فرد تأثیر به سزایى دارد.

    شخصیّت فرد با محیطى که از آن برخاسته و در آن متولّد شده است ارتباطمستقیمى دارد.

    در میان فرزندان ابو طالب، بهترین و برترین خانه ها براى پدید آمدن انسان کامل، همین خانه بود، زیرا هر کودکى که در این خانه زاده مى شد، از دو طرف با عبدالمطلّب نسبت داشت.

    از یک طرف ازسوى على بن ابى طالب و از طرف دیگر از سوى فاطمه دختر محمّد بن عبداللَّه بن عبدالمطلّب.

    همان طور که على علیه السلام خود نیز از دو سوى به هاشم منسوب بود.

    ما در اینجا در صدد بیان مناقب و فضایل هاشم و بویژه خاندان عبدالمطلّب در میان آنان نیستیم که فضایل و مناقب وى بسیار و فراوان است، بلکه همین مقدار کافى است که بدانیم رسول گرامى اسلام، محمّدبن عبداللَّه صلى الله علیه وآله وجانشین بزرگوار آن حضرت، امام على علیه السلام، از همین خانواده برخاسته اند.

    بر حسب کشفیات علم ژنتیک، تأثیر، گاه از سوى پدر است که در این حالت، تمام ویژگیها و صفات پدر به کودک منتقل مى شود و گاهى نیزکودک از سوى مادر، که در مورد امام حسن این قسم اخیر تحقّق یافت.

    درشخصیّت امام حسن نشانه هاى مادرش هویدا بود و بدین ترتیب خودمنعکس کننده صفات پدر بزرگوار آن حضرت یعنى پیامبرصلى الله علیه وآله بود.

    از این رو امام حسن بیشتر از آن که شبیه امام على باشد به پیامبر شباهت بسیارداشت و بدین خاطر بارها پیامبر خود نیز فرموده بود: "حسن از من و حسین از على است".

    شاید بتوان با نگرش بر حوادثى که پس از رسول گرامى اسلام رخ داده است این حدیث را به گونه اى دیگر هم تفسیر کرد.

    و ماهیّت شرایطى که در دوران امام حسن حکمفرما بود آن حضرت را وامى داشت روش پیامبرصلى الله علیه وآله را دنبال کند وآن حضرت را کاملاً الگوى خود قرار دهدوهمچون او به موّفقیتهاى بزرگى نیز نایل شود.

    با اتخاذ همین روش بود که وى مانند پیامبر گذشت و اغماض را پیشه خود مى ساخت و با دشمنانش به صلح و مدارا رفتار مى کرد.

    چنان که شرایط و اوضاع خاصّ روزگار امام حسین نیز اقتضا مى کردتا آن حضرت در امر دین و پیشبرد آن از خود تلاش و غیرت نشان دهدوهمین امر موجب شباهتهاى میان دوران او و دوران امام على شده بود.

    تربیت پیامبرصلى الله علیه وآله ، على و زهراعلیهما السلام تربیّت حسن مجتبى را بر عهده داشتندو با تربیّت صالح و اسلامى خود، وى را براى رهبرى امّت در آینده آماده مى کردند.

    در واقع خانه رسالت با آگاهى از منزلتى که حسن در آینده درجامعه اسلامى به خود اختصاص مى داد، به تربیّت وى اهتمام مى ورزیدند.

    آنان مقام و منزلت حسن را به شیوه هاى مختلف نیز به آگاهى مؤمنان مى رساندند.

    مثلاً پیامبر اکرم او را بر سینه اش بالا مى بردوآنگاه بلندش مى کرد تا بایستد و یا دستانش را مى گرفت و آرام به سوى چهره مبارکش مى کشید و مى خواند: "حزقه حزقه(1) ترق عین بقه" سپس با حسن علیه السلام با ملاطفت رفتار مى کرد و با او شوخى و بازى مى کرد.

    آنگاه دست به دعا بر مى داشت و مى فرمود: خدایا!

    من حسن رادوست دارم پس تو نیز دوستدار او را دوست بدار.

    در واقع پیامبر اسلام مى خواست بدین ترتیب سیره خویش را دربرخورد با امام حسن به عنوان اسوه مؤمنان به یاران خود تفهیم کند.

    از این رو حسن را گرامى مى داشت و او را ارج و احترام مى نهاد.

    یک بار پیامبر براى نماز به امامت ایستاده بود.

    چون به سجده رفت مسلمانان نیز به سجده رفتند و ذکر "سُبْحانَ رَبِّى الْأَعْلى وَبِحَمْدِهِ" را چندبار تکرار کردند و منتظر بودند تا پیامبر اکرم سر از سجده بردارد، امّاپیامبرصلى الله علیه وآله سجده اش را طول داد.

    نمازگزاران از این امر تعجّب کردند.

    مگر چه اتفاقى افتاده است؟

    اکثر آنان صداى پیامبر را که در مسجد شکوه و ابهّت خاصّى ایجاد کرده بود، نمى شنیدند.

    هر آینه گمانهاى دیگرى به خود راه مى دادند.

    آنان منتظر ماندند تا اینکه پیامبر سر از سجده برداشت.

    نماز پایان یافت در حالى که مسلمانان مشتاق بودند علّت طولانى شدن سجده پیامبر خدا را از آن حضرت سؤال کنند.

    چون در این باره از پیامبرپرسش کردند، آن حضرت در پاسخ فرمود: حسن بر گردنم سوار شده بودومن دلم نیامد که او را به اجبار پایین آورم، بنابر این صبر کردم تا اوخود از گردنم پایین رود.

    یک بار دیگر پیامبر بر فراز منبر بود و براى مردم سخنرانى مى کردوآنان را اندرز مى گفت که حسن و حسین از گوشه مسجد آمدند در حالى که نزدیک بود بلغزند و زمین بخورند، ناگهان پیامبرصلى الله علیه وآله از منبرفرودآمد و به سوى آن دو شتافت و آنان را گرفت و با خود بر فراز منبربرد.

    یکى از آنانرا بر پاى راست ودیگرى را بر پاى چپ خود نشانیدوپیوسته مى گفت: "خدا و پیامبرش راست گفته اند که اموال و اولاد شما فتنه هستند.

    من به این دو طفل نگریستم که راه مى رفتند، و مى لغزیدند، نتوانستم درنگ کنم تا آنکه سخنم را نیمه تمام رها کردم و آنها را بر فراز منبر آوردم".

    حتّى آن حضرت، حسن و حسین را در یکى از سفرهاى کوتاهش باخود همراه برد.

    وى آن دو را بر روى استرى که جلو یا پشت آن حضرت حرکت مى کرد نشانید.

    حضرت این کار را کرد تا اگر به دیدن آن دو اشتیاق پیدا کرد آنان را ببیند یا اگر آنان هواى دیدن آن حضرت را کردند، بتوانندوى را ببینند.

    همچنین پیامبرصلى الله علیه وآله در هر مناسبتى از این دو تمجید مى کردو بزرگوارى و کرامت آنان را به همگان اعلان مى داشت.

    در روز مباهله نیز پیامبر این دو و پدر و مادر آنان را برگزید که از تابش برهان آنان اسقفها مدهوش و متحیّر ماندند(2)".

    روزى رسول خدا به خانه فاطمه رفت و بنابر عادت خود سه بار سلام گفت، امّا جوابى نشنید.

    آن حضرت به طرف حیاط خانه بازگشت و دربین گروهى از یارانش نشست.

    سپس امام حسن آمد و بر پشت پدر بزرگش جَست.

    پیامبر او را محکم گرفت و سپس دهانش را بوسید و در حالى که مى گفت: حسن از من وحسین از على است به راه افتاد.

    مردم، بسیارى از اوقات از این کردار پیامبر در شگفت مى شدند.

    و ازخود مى پرسیدند که چرا پیامبر در حقّ فرزندانش چنین کارهایى راآشکارا انجام مى دهد.

    روزى یکى از یاران آن حضرت، پیامبر را دید که حسن را مى بوسد ومى بوید.

    آن مرد در حالى که از این عمل پیامبرناخرسند بود عرض کرد: من پسرى دارم که تا کنون هرگز او را نبوسیده ام.

    پیامبرصلى الله علیه وآله به وى پاسخى داد که مضمونش این بود: وقتى که خداوندرحمت را از دل تو بر داشت به نظر تو، من چه کارى مى توانم بکنم؟بعدها چون فرصت دیگرى پیش آمد پیامبر فرمود: "حسن و حسین فرزندان منند.

    هر که این دو را دوست بدارد مرادوست داشته و آن که مرا دوست بدارد، خداوند را دوست داشته است وهر که خداوند را دوست بدارد، خداى او را به بهشت داخل مى کند.

    وهر که با این دو دشمنى ورزد با من به دشمنى برخاسته و هر که با من به دشمنى بر خیزد خداى بر او خشم گیرد و هر که مورد خشم خداوند واقع شود، او را به آتش )دوزخ( داخل مى کند".

    سپس از روى محبّت بسیار آن دو را بغل کرد: یکى را طرف راست ودیگرى را طرف چپ.

    چه بسیار صحابه، این سخن مبارک پیامبرصلى الله علیه وآله را مى شنیدند که مى فرمود: "این دو فرزندان من و فرزندان دخترم هستند.

    بارالها!

    من این دوودوستداران آنان را دوست مى دارم".

    یا در حالى که به امام حسن اشاره مى کرد، مى فرمود: "دوستدار او رادوست مى دارم".

    ابو هریره پس از وفات پیامبر با امام حسن بر خورد مى کند و به آن حضرت مى گوید: به من اجازه بده تا همان جایى را که مى دیدم پیامبربر آن بوسه مى زند ببوسم.

    سپس ناف آن حضرت را بوسید.

    از اینجا معلوم مى شود که پیامبر آشکارا بدین عمل، مبادرت مى کرده است تا آنجا که مردم همگى آن را مى دیدند و به آن آگاه بودند.

    پیامبر آن قدر در مدح حسن و حسین سخن مى گفت که برخى گمان مى کردند که این دو از پدرشان، امام على، برترند.

    تا آنجا که پیامبر اکرم به توضیح این نکته پرداخت و فرمود: حسن و حسین در دنیا و آخرت برترند وپدرشان از این دو والاتر و برتر است.

    بسیار اتّفاق مى افتاد که آن حضرت، حسن و حسین را بر شانه هایش بالا مى برد و در خیابانهاى مدینه و در برابر چشم مردم گردش مى کرد و به آن دو مى گفت: "چه شتر خوبى است شتر شما و چه سواران خوبى هستیدشما دو تن".

    و چه بسیار در میان مردم بانگ بر مى آورد و مى فرمود: "حسن وحسین سروران جوانان بهشتى هستند".

    یا مى فرمود: "حسن و حسین دو گل من از دنیا هستند".

    یا مى فرمود: "حسن و حسین هر دوامامند چه برخیزند وچه بنشینن".

    و یک بار نیز فرمود: "چون روز قیامت فرا رسد، عرش پروردگارجهانیان با هر زیورى آراسته مى شود.

    آنگاه دو منبر از نور مى آورند که طول آنها صد مایل است.

    یکى از آنها را در سمت راست عرش و دیگرى رادر سمت چپ عرش مى نهند.

    سپس حسن و حسین علیهما السلام را مى آورند.

    حسن بر یکى از آن دو منبر و حسین بر دیگرى مى نشینند و خداوند به این دو نفر، عرش خود را مى آراید چنان که زن با گوشواره )گوشهایش رازینت مى دهد("(3).

    از امام رضا از قول پدرانش، نقل شده است که رسول خدا فرمود: "فرزند، گل است و گلهاى من حسن و حسین هستند"(4).

    از رسول خدا نقل شده است که فرمود: "هر که حسن و حسین را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر که باآنان دشمنى ورزد با من دشمنى کرده است"(5).

    عمران بن حصین نیز از رسول خداصلى الله علیه وآله روایت کرده است که به وى فرمود: اى عمران بن حصین!

    هر چیز جایگاهى در دل دارد، امّا هیچ چیزدر دل من از جایگاهى که اینان دارند، برخوردار نیست.

    عرض کردم: تا این اندازه )آنان را دوست دارى( اى رسول خدا!

    فرمود: "اى عمران!

    آنچه برتو پنهان مانده است از این بالاتر است.

    خدا مرا به محبّت ورزیدن به این دو فرمان داده است"(6).

    ابوذر غفارى روایت کرده است که دیدم رسول خدا حسن بن على رامى بوسد ومى فرماید: "هر که حسن وحسین وذریه آنان را از روى اخلاص دوست بدارد آتش، چهره اش را نسوزاند اگرچه گناهانش به شماره ریگهاى انباشته شده باشد مگر گناهى که او را از ایمان به در کرده باشد"(7).

    سلمان نیز روایت کرده است که از رسول خدا شنیدم که درباره حسن وحسین مى فرمود: "خدایا من این دو را دوست دارم پس تو نیز آنان راوهم دوستدارانشان را دوست بدار".

    و نیز پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: "هر که حسن و حسین را دوست بدارد من اورا دوست مى دارم و هر کس را که من دوست بدارم خداى هم او را دوست مى دارد و هر که را خداوند دوست بدارد او را به بهشت مى برد و هر که حسن و حسین را دشمن دارد من نیز او را دشمن دارم و هر کس را که من دشمن بدارم خداى هم او را دشمن مى دارد و هر که را خداوند دشمن بدارداو را به آتش مى برد"(8).

    و سخنان درخشان و گهر بار دیگرى از این قبیل که ما مى توانیم یقین کنیم که این سخنان از جانب خود پیامبر نبود، بلکه صادر شده از سوى وحى بود که پیامبر جز بر طبق آن سخن نمى گفته است.

    عنایت و توجّه پیامبرصلى الله علیه وآله همچنان شامل این طفل بود تا آنکه این کودک به جوانى برومند تبدیل شد که از سر چشمه خیر و فضیلت خود راسیراب ساخته و اینک شایسته رهبرى مسلمانان شده بود.

    پیامبر اکرم وپیش از وى خداى پیامبر نیز همین شایستگى را در سیماى او دیده بودند.

    از این رو به پیامبر وحى کرد على را به جانشینى خود قرار دهد و پس ازوى حسن و حسین را.

    پس پیامبر همواره مردم را به دوستى آنان و تبعیّت از ایشان و راه آنان فرا مى خواند.

    اگر ما در چیزى شک کنیم هرگز نمى توانیم در این نکته بخود تردید راه دهیم که پرورده رسول خدا از دیگر مردمان به جانشینى آن حضرت سزاوارتر است.

    وفات پیامبر و انحراف مسلمانان تنها هشت بهار از عمر امام حسن مى گذشت که رسول اسلام به رفیق اعلى پیوست )سال 11 هجرى(.

    این حادثه جانگداز در قلب امام حسن تأثیر بسیارى گذارد و آتش غم و اندوه را در دل او شعله ور ساخت.

    هنگامى که حکومت، که حقّ شرعى امیر مؤمنان على بود، ازآن حضرت سلب شد، حسن اندوه و خشم بیشترى در خود احساس مى کرد.

    نه به آن خاطر که پدرش از حقّ مشروع خویش یا منصبى که وى شایسته آن بود باز داشته شد ویا اینکه دنیا از او روى برتافته و به دیگران روى نموده است، هرگز، بلکه امام حسن به انحراف مسلمانان از جاده مستقیم حقّ مى نگریست که این خود به معنى سقوط در ورطه گمراهى وبازگشت به همان مفاسد روزگار جاهلیّت بود، آن هم پس از مدتى که از گمراهى، نجات یافته و از مفاسد آزاد شده بودند.

    از این رو، وى افسرده مى شد و اندوهش شدّت مى یافت.

    روزى به مسجد رفت و خلیفه اوّل را دید که بر منبر جدّش و بلکه برمنبر پدرش براى مردم سخنرانى مى کند.

    ناگهان دلش از درد و اندوه لبریزشد ویکپارچه به خشم و غضب مبّدل گشت.

    صفوف مردم را شکافت تابه منبر رسید و سپس خطاب به خلیفه گفت: از منبر پدرم فرود آى.

    خلیفه خاموش ماند و حسن دوباره سخن خود را تکرار کرد و اندکى دیگرنزدیکتر آمد و گفت: به تو خطاب مى کنم.

    یکى از اصحاب برخاست وحسن را محکم گرفت، آتش خشم وى اندکى فروکش کرد و لحظه اى سکوت حکمفرما شد، امّا خلیفه با گفتار خود این سکوت را شکست وگفت: راست مى گویى، این منبر پدر توست و اضافه بر این چیزى نگفت.

    سپس على را مورد عتاب قرار داد، زیرا گمان کرده بود که آن حضرت، فرزندش را بر ضدّ وى تحریک کرده است، امّا على علیه السلام براى وى سوگند یاد کرد که چنین کارى نکرده است.

    23 سال از این واقعه گذشت تا آنگاه که آتش انقلاب مسلمانان شعله ور گردید و مردم خواستار بر کنارى عثمان از خلافت شدند.

    دامنه انقلاب به تدریج رو به گسترش مى گذاشت و مسلمانانى که از سیاستهاى نادرست خلیفه و اطرافیانش به تنگ آمده بودند، دسته دسته به صفوف انقلابیون مى پیوستند.

    سرمداران این حرکت، بزرگان اصحاب پیامبرصلى الله علیه وآله و سران مسلمانان همچون عمار یاسر، مالک بن حارث )اشتر( و محمّد بن ابوبکر بودند.

    شمار بسیارى از مردم عراق و مصر و نیز گروهى از اعراب به اینان پیوستند.

    این عدّه طبعاً نه اصول فکرى صحیحى داشتند و نه ازتجربه کافى برخوردار بودند، بلکه بسیارى از آنان را نخوت فرا گرفته بودو بیشتر به منافع خویش مى اندیشیدند.

    آتش انقلاب شعله ور شده بود.

    مسلمانان خانه عثمان را به محاصره خود گرفتند و از او خواستند یا ازخلافت کناره گیرى کند و یا به خواسته هاى آنان جامه عمل بپوشاند.

    عثمان نیز تنها تکیه گاهش سپاه معاویه بود و از این سپاه در خواست کرده بود تا به کمک وى بشتابند، معاویه سپاه خود را در بیرون از مدینه نگه داشته بود تا هر گاه، که فرمان داد به شهر داخل شوند.

    روزى امیر مؤمنان على علیه السلام خواست به عثمان پیغام دهد که اگربخواهد، وى حاضر است از او دفاع و با وى مشورت کند و در جهت صلاح جهان اسلام تدبیرى بیندیشد.

    امّا چه کسى باید این پیغام را به عثمان برساند؟

    زیرا دهها هزار تن بانیزه هاى برافراشته و شمشیرهاى بر کشیده اطراف خانه او را احاطه کرده بوند.

    اینجا بود که حسن برخاست و داوطلب رساندن پیغام على به عثمان شد.

    وى صفوف محاصره کنندگان را با نهایت شجاعت از هم شکافت و به خانه عثمان رسید و با کمال آرامش به درون خانه رفت و پیغام پدرش رابه عثمان تسلیم کرد و خود نیز به نصیحت و مشورت با عثمان پرداخت وتوجّهى به سر و صداى انقلابیون وچکاچک شمشیرها و شیهه اسبان وبه هم خوردن نیزه هاى آنان نشان نداد.

    انقلابیون حالتى تهاجمى داشتندو ممکن بود به خانه بریزند و هر کس که در خانه مى یافتند، از جمله امام حسن را از دم تیغ بگذرانند، امّا آن حضرت محکم و استوار و با نهایت دلیرى، بى اعتنا به همه این خطرها، در آنجا نشست، زیرا او مى دانست که اگر آسیبى به او برسد در راه خیر خواهى و به خاطر خدا و فرو نشاندن آتش فتنه از بلاد مسلمانان بوده است.

    بدین سان امام حسن در کنار عثمان نشست و مأموریت خود را بخوبى انجام داد و پیغام پدرش را رسانید و آنگاه که عزم باز گشت کرد از میان صفوف انقلابیون به سلامت عبور کرد.

    سرانجام عثمان کشته شد و حوادث بسیارى پس از قتل وى به وقوع پیوست.

    از یک سو معاویه مردم را به سوى خود مى خواند و از سوى دیگرناکثین )پیمان شکنان( با برافراشتن پیراهن عثمان عدّه اى را به گرد خودجمع کرده بودند و همسر پیامبر نیز همراه با عدّه اى آماده بود تا انتقام خون عثمان را بگیرند.

    در این موقع باز امام حسن علیه السلام را مى بینیم، جوانى که از تمام شایستگیهاى رهبرى و جانشینى برخوردار است و پس از پدربزرگوارش، از تواناترین مردم در تعیین سرنوشت و حل مشکلات مسلمانان به حساب مى آمد.

    جهان اسلام نیز در آن روز به تدبیر وسیاست وى بیش از هر چیز دیگر نیازمند بود، زیرا تنها یک گام مى توانست دنیاى اسلام را زیروزبر کند.

    امیرمؤمنان علیه السلام نیز بر سر دوراهى سخت و دشوارى قرار گرفته بود که انتخاب هر یک از دیگرى دشوارتر مى نمود.

    یا آن حضرت مى بایست ازمقابله با دشمنان سر باز زند، که این همان خواسته دشمنانش بود، و درنتیجه صاحبان منافع و مطامع به حکومت مى رسیدند و یا اینکه واردجنگ شود.

    سرانجام چنین هم شد و بدیهى بود که بسیارى از مسلمانان دراین صورت کشته خواهند شد.

    در گرما گرم این حوادث آنچه قابل ملاحظه است نقش امام حسن مى باشد که در کنار پدر بزرگوار خود، تمام مشکلات و سختیها را تجربه مى کند.

    حضرت على علیه السلام نیز به دو علّت، امام حسن را در کار خلافت خود شرکت مى دهد.

    یکى از آن جهت که وى از کفایت و تدبیر والایى برخوردار بود و دیگر از آن جهت که مردم را به امام و جانشین پس ازخود راهنمایى کند تا آنان امام حسن را به عنوان رهبرى آزموده و دوراندیش و حاکمى دادگر و مهربان، مدّ نظر قرار دهند.

    روزى که مردم با امام على علیه السلام به عنوان خلیفه مسلمین بیعت کردند،آن حضرت تصمیم گرفت به شیوه خلفاى پیش از خود بر منبر رود و طى خطبه اى، سیاستهاى خود را براى مردم تبیین کند تا آنان از خط مشى اووشیوه خلافتش آگاه گردند.

    بنابر احادیث موجود، آن حضرت از امام حسن خواست بر منبر رود تا مبادا قریش پس از وى بگویند که او هیچ کارخیرى نکرد.

    امیرمؤمنان علیه السلام خود به این نکته تصریح کرده است.

    امام حسن بر منبر نشست، خطبه اى بلیغ ایراد کرد و مردم را اندرز گفت و پس از وى على علیه السلام بر فراز منبر آمد و فضایل والاى حسنین را در برابر دیدگان تمام مردم، یک به یک بر شمرد.

    امام حسن در جنگ جمل بازوى استوار پدر بزرگوارش محسوب مى شد.

    در فتنه جمل، حضرت على فرزند بزرگوارش را در رأس هیأتى متشکّل از عبداللَّه بن عبّاس و عمار یاسر و قیس بن سعد بن سوى کوفه روانه کرد تا کوفیان را از جنگ خیانت بار اصحاب جمل آگاهى و پرهیزدهد.

    در این مأموریت امام حسن حامل نامه اى از امیرمؤمنان علیه السلام بود.

    آن حضرت در این نامه به صورت فشرده به ماجراى قتل عثمان و حقیقت آن اشاره کرده بود.

    امام حسن به کوفه وارد شد.

    وى مى خواست کوفیان را که از همراهى باامام على علیه السلام خوددارى کرده بودند، به جنگ تهییج کند.

    از این رو نخست به نکوهش ابوموسى اشعرى، آن مرد نیرنگ باز، زبان گشود، زیراابوموسى که در آن روز والى کوفه بود، مردم را از پیوستن به على علیه السلام منع مى کرد.

    سپس امام حسن نامه امیرمؤمنان را خطاب به مردم کوفه قرائت کرد.

    آن حضرت در این نامه فرموده بود: "من بدین گونه براى جنگ بیرون آمده ام، یا ستمگرم یا ستمدیده، یاسرکشم و یا بر من سرکشى شده است.

    پس اگر این نامه من به دست هرکسى رسید به خدا سوگندش مى دهم که به سوى من حرکت کند.

    تا اگرستمدیده ام، یاریم کند و اگر ستمگرم مرا به پوزش وادارد".

    آنگاه امام حسن خود مردم را مخاطب قرار داد و آنان را به جهاد،ترغیب کرد.

    وى در این سخنرانى پر شور به مردم گفت: "اى مردم ما آمده ایم تا شما را به خدا و قرآن و سنّت پیامبرش و به آگاهترین و دادگرترین و برترین مسلمانان و وفادارترین کسى که با اودست بیعت داده اید، فرا بخوانیم.

    کسى که قرآن بر او عیب ننهاده و سنّت،او را فراموش نکرده و از سابقان در اسلام بوده است.

    به کسى که خداى تعالى و پیامبرش اورا به دو پیوند نزدیک کرده اند: یکى پیوند دین ودیگرى پیوند خویشى.

    به کسى که از دیگران به هر نیکى سبقت جسته است.

    به کسى که خدا و رسولش به یارى او از دیگران بى نیاز مى گشتند.

    به کسى که به پیامبرصلى الله علیه وآله نزدیک مى شد در حالى که مردم از وى دورى مى گزیدند.

    بااو نماز مى گزارد در زمانى که مردم مشرک بودند و در رکاب رسول خداجهاد مى کرد.

    در وقتى که مردم از پیش روى آن حضرت مى گریختند، و بااو به نبرد مى آمد در حالى که دیگر مردمان از یارى وى باز مى ایستادند.

    اوپیامبر را تصدیق مى کرد در حالى که دیگران وى را دروغگو مى شمردند.

    به او که سابقه کسى در اسلام همسنگ سابقه او نیست او اینک از شما یارى مى طلبد و به سوى حقّ فرا مى خواند و شما رافرمان مى دهد که به سویش رهسپار شوید تا او را در برابر مردمى که پیمانشان را با وى زیر پا نهاده اند و یاران صالحش را کشته و عاملانش رامثله کرده و بیت المالش را به غارت برده اند، حمایت و یارى کنید.

    خداوند شما را مرحمت کند، به سوى او حرکت کنید.

    پس به معروف امرکنید و از منکر جلوگیرى نمایید و در صحنه اى که صالحان حاضرمى شوند، شما نیز حضور یابید.

    ".

    بدین سان قسمت نخست خطبه امام حسن پایان مى پذیرد.

    وى در آغازاین خطبه نخست دستور صاحب حکومت )على علیه السلام( را از روى نامه اى که امام بدو سپرده براى مردم مى خواند و سپس خود شخصیّت بر جسته خلیفه را مورد شرح و توضیح قرار مى دهد تا بدین وسیله مردم خلیفه راامین دین و دنیاى خود قلمداد کنند.

    آنگاه به بررسى فتنه اصحاب جمل مى پردازد تا روح انسانى که آنان را به دفاع از مقدّسات وامى دارد،برانگیزد و در پایان از بُعد دینى با آنان سخن مى راند و بدین ترتیب به کمال مقصود خویش دست مى یابد.

    امام حسن علیه السلام پس از این سخنرانى، خطبه دیگرى نیز ایراد کرد که شور وحماسه در آن موج مى زد.

    وى طىّ این خطبه مردم را به جهاددعوت مى کرد وسرانجام در پس سخنرانیهاى آتشین وى، شمار بسیارى ازکوفیان به قصد یارى امیرمؤمنان به گرد وى جمع شدند.

    نا گفته نماند که به دنبال این سخنرانیها اقدامات و تدابیر دیگرى نیز اعمال مى شد تا این سخنان اثر خود را از دست ندهند.

    سپاه امام على علیه السلام به سوى بصره آمد.

    هر دو سپاه رو در روى یکدیگربه صف ایستادند.

    امیرمؤمنان پى برد که پرچم سپاه دشمن، نقطه اى است که باید مورد هجوم قرار گیرد.

    اگر این پرچم بر زمین مى افتاد، دشمن مى گریخت و اگر بر جاى خود استوار مى ماند شمار بسیارى از هر دو سپاه به خاک و خون مى غلتیدند و البته این چیزى بود که امام بدان تمایل نداشت.

    از این رو به فرزند شجاع خود محمّد بن حنفیه که در دلیرى زبانزد خاص و عام بود، رو کرد و وى را به حمله فرمان داد و بدو گفت که باید به قصد انداختن پرچم یورش برد، زیرا پیروزى یا شکست دشمن در گرو این پرچم بود و سپاه دشمن نیز به همین خاطر با تمام نیرو از پرچم خود محافظت مى کرد.

    محمّد بن حنفیه با عزمى پولادین روانه میدان شد، امّا هنوز اندکى جلو نرفته بود که دشمن از قصد وى آگاه گشت و او را در زیر باران تیر،گرفتند.

    محمّد که راهى براى پیشروى در برابر خود نمى دید، به مرکزفرماندهى سپاه، نزد امیرمؤمنان بازگشت.

    على علیه السلام بر وى نهیب زد، امّامحمّد گفت منتظر است تا از شدّت تیر باران دشمن اندکى کاسته شود تاوى هجوم خود را دو باره از سر گیرد.

  • فهرست:

    ندارد.


    منبع:

    ندارد.

مقدمه: سخن گفتن درباره حضرت مهدی (عج)، به نفس کشیدن می ماند که گرچه مکرّر است، امّا برای ادامه حیات ضروری است. درباره زندگانی و غیبت و ظهور امام زمان علیه السلام، کتاب های بسیاری نوشته شده که مشتمل بر هزاران مجلّد است. با اینهمه ناگفته های فراوانی باقی مانده است که بیان و تبیین آنها، تحقیقاتی گسترده تر و تألیفاتی افزون تر می طلبد. علاوه بر اینها، تبلیغاتی اساسی و پیگیر بایسته ...

وضعیت ایران پس از روی کار آمدن خاندان عباسی نقش ایرانیان در وزارت برآمدن خاندان های حکومت گر ایرانی بررسی نهاد خلافت و تغییراتی که در عصر عباسیان پیدا کرد به عنوان یک مرکز مشروعیت دهنده با تکیه بر اندیشه ایرانشهری. شعارهایی که عباسیان را به قدرت رسانید توانست یک چند گروههای مخالف آنان را نظیر علویان، خوارج و قبایل عرب مخالف خلافت بنی امیه که باهم مرتب درگیری داشتند را به خود جلب ...

ایران در عصر عباسیان وضعیت ایران پس از روی کار آمدن خاندان عباسی نقش ایرانیان در وزارت برآمدن خاندانهای حکومتگر ایرانی بررسی نهاد خلافت و تغییراتی که در عصر عباسیان پیدا کرد به عنوان یک مرکز مشروعیت دهنده با تکیه بر اندیشه ایرانشهری. شعارهایی که عباسیان را به قدرت رسانید توانست یک چند گروههای مخالف آنان را نظیر علویان، خوارج و قبایل عرب مخالف خلافت بنی امیه که باهم مرتب درگیری ...

پیشوای دوم جهان تشیع که نخستین میوه پیوند فرخنده علی (ع) با دختر گرامی پیامبر اسلام (ص) بود، در نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در شهر مدینه دیده به جهان گشود . حسن بن علی(ع) از دوران جد بزرگوارش چند سال بیشتر درک نکرد زیرا او تقریبا هفت سال بیش نداشت که پیامبر اسلام بدرود زندگی گفت . پس از درگذشت پیامبر (ص) تقریبا سی سال در کنار پدرش امیر مومنان (ع) قرار داشت و پس از شهادت علی (ع) ...

اسم آن بزرگوار حسن است و این اسم از طرف پروردگار عالم به ایشان عنایت شده است. از امام سجاد روایت است که چون حضرت مجتبی علیه السلام به دنیا آمد، جبرییل بر پیامبر (ص) نازل شد و از طرف حق تعالی گفت: چون منزلت امیرالمؤمنین نسبت به تو به منزله هارون نسبت به موسی است و اسم پسر هارون حسن بوده است، پس اسم او را حسن بگذارید. روایت منزلت روایتی است مشهور میان علمای اسلام، زیرا از طریق ...

میلاد امام حسن مجتبی (ع) پیشواى دوم جهان تشیع که نخستین میوه پیوند فرخنده على (ع) با دختر گرامى پیامبر اسلام (ص) بود، در نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در شهر مدینه دیده به جهان گشود.(1) حسن بن على (ع) از دوران جد بزرگوارش چند سال بیشتر درک نکرد زیرا او تقریباً هفت سال بیش نداشت که پیامبر اسلام بدرود زندگى گفت. پس از درگذشت پیامبر (ص) تقریبا سى سال در کنار پدرش امیر مومنان (ع) قرار ...

تولد و کودکی امام حسن (ع ) فرزند امیر مؤمنان علی بن ابیطالب و مادرش مهتر زنان فاطمه زهرا دختر پیامبر خدا (ص ) است . امام حسن (ع ) در شب نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در مدینه تولد یافت . وی نخستین پسری بود که خداوند متعال به خانواده علی و فاطمه عنایت کرد. رسول اکرم (ص ) بلا فاصله پس از ولادتش ، او را گرفت و در گوش چپش اقامه گفت . سپس برای او بار گوسفندی قربانی کرد، سرش را تراشید و ...

مقدمه امام علی بن ابی طالب(ع)، علاوه بر خلافت و جانشینی منصوص از رسول گرامی اسلام(ص)، پس از کشته شدن خلیفه سوم، در تاریخ بیست و پنجم ذی حجه سی و پنج هجری
(ششصد و چهل و چهار میلادی)[1] ، با همه استنکافش از پذیرفتن حکومت و خلافت، با اقبال
عمومی و اصرار آنان برای پذیرش منصب حکومت ظاهری، مواجه شد، و با بیعت آنان و در
رأس همه، بیعت اصحاب پیامبر از مهاجران و انصار، ...

غریب کربلا همه ی عالم دیوانه ی اوست  نگرش اهل سنت اغلب تاریخ نگاران اهل سنت از جمله محمد بن جریر طبری، بلاذری، ابن سعد، ابن قتیبه دینوری، احمد بن داوود دینوری و ابن اثیر واقعه کربلا را به تفصیل و بر اساس روایت ابومخنف بیان کرده اند، که تا حد زیادی با بیان تاریخ نگاران شیعه مشابه است. همچنین عالمان اهل سنت مقام حسین بن علی را بسیار بزرگ می شمارند و او را از جمله اهل بیت ...

ولادت ولادت حضرت مهدی صاحب الزمان ( ع ) در شب جمعه، نیمه شعبان سال 255یا 256 هجری بوده است . پس از اینکه دو قرن و اندی از هجرت پیامبر ( ص ) گذشت و امامت به امام دهم حضرت هادی ( ع ) و امام یازدهم حضرت عسکری ( ع ) رسید، کم کم در بین فرمانروایان و دستگاه حکومت جبار، نگرانی هایی پدید آمد . علت آن اخبار و احادیثی بود که در آنها نقل شده بود از امام حسن عسکری ( ع ) فرزندی تولد خواهد ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول