محبت محبت یعنى دوست داشتن چیزى یا کسى دوستى با گرایش، کوشش و جذب شدن شناخته مىشود.
حالت محبت هر گاه در انسانى پدید آید آن کس به محبوب خود مایل مىشود و براى رسیدن به محبوب مىکوشد و به آن مجذوب مىشود.
محبت در حقیقت دوست داشتن کمال و بیزارى از نقص است.
هم موجودات ناقص ذیشعور و هم موجود کامل حقیقى دوستدار کمال و بیزار از نقص هستند.
یعنى هم خداوند محب است و هم انسانها خداوند محبوب هم هست چون کمال مطلق است پس برترین محبوب و در حقیقت محبوب واقعى خداست.
با توجه به این مطالب مىتوان محبت را به دو گونه تقسیم کرد و احکام مختص و مشترک هر یک از آنها را بیان نمود: محبت یا محبت موجود ناقص و فقیر به کمال است و یا محبت موجود کامل و غنى به کمال در هر صورت، محبوب، کمال است.
عوامل محبت: محبت رابطهاى است میان محب و محبوب.
وقتى محب به محبوب معرفت یابد چون در او کمالى مشاهده مىکند به او محبت مىیابد.
بنابراین یکى از عوامل اصلى در واقع شرط لازم پدید آمدن محبت معرفت است.
محبت انسان به کمال ریشه در معرفت او به خویشتن دارد.
هر انسانى نسبت به خود علم حضورى دارد و همزمان وجود خود که رتبهاى از کمال است و فقر خود را درک مىکند پس به خود محبت دارد؛ چرا که خود را واجد رتبهاى از کمال مىشناسد و به کمالاتى که در انتظار اوست محبت دارد چرا که از فقر خود آگاه و از آن بیزار است.
محبت انسان به خود، او را وامىدارد که به سوى کمال حرکت کند و نقص را از خود بزداید هر چیز که محبوب انسان واقع مىشود از آن روست که انسان کمالى را در آن مىیابد و رسیدن به آن را رفع نقص خود مىداند.
قواى نفس انسان هر یک به تناسب خود دوستدار چیزى هستند، محبت غذا، نکاح، جاه، مال و هر محبت دیگرى براى رفع نقصانى در انسان است.
دقت در عامل معرفت عامل اصلى دیگرى را به ما نشان خواهد داد معرفت به کمال، عامل محبت است پس کمال موجود در محبوب یکى دیگر از عوامل ایجاد محبت است.
هر دو عامل یعنى معرفت به کمال محبوب و کمال موجود در محبوب هر چه رتبه بالاترى داشته باشند محبت نیز شدیدتر خواهد شد این دو عامل، هم در محبت موجود ناقص به کمال و هم در محبت موجود کامل به کمال حضور دارند یعنى هم انسان در اثر معرفت به کمال محبوب به آن محبت مىیابد و هم خداوند به سبب کمال بندگان به آنها محبت دارد.
عامل سومى نیز در محبت وجود دارد که مختص محبت موجود ناقص به کمال است آن عامل، آگاهى به فقر و نیازمندى است.
عامل سوم محبت انسان به کمال شناخت فقر و وابستگى اوست.
انسان، فاقد برخى کمالات است و از این فقدان بیزار است پس به رفع آن مشتاق مىشود و محبت کمال را پیدا مىکند.
مراتب محبت: با توجه به این عوامل در مىیابیم که هر گاه عوامل محبت قوىتر باشند محبت نیزشدیدتر است بنابراین مىتوان برترین رتبه محبت را هنگامى یافت که محبوب در بالاترین مرتبه کمال باشد.
برترین محبوب خداست چرا که کمالترین حقیقت هستى اوست و برترین و شدیدترین محبت وقتى تحقق مىیابد که محبوب خدا باشد.
بالاترین رتبه معرفت به برترین موجود عالم، شدیدترین محبت را پدید مىآورد بنابراین هر موجودى که به خداوند معرفت بیشترى داشته باشد، محبت شدیدترى دارد.
بیشترین معرفت به خداوند از آن خود خداوند است یعنى او ذات خود معرفت دارد و دیگر موجودات همه از معرفت حقیقت او عاجزند: ما عرفناک حق معرفتک.
عامل سوم محبت به انسان اختصاص دارد آگاهى انسان از فقر خود، ناشى از علم حضورى او به وجود خود است انسان به خود و محدودیت وجود خود بالاترین آگاهى را دارد در نگاه اول این آگاهى در همه انسانها شدید و به یک میزان است ولى به دو دلیل این معرف نیز داراى مراتبى است اول آن که انسانهاى معصیت کار و سرکش چنان از نفس خویش غافل مىشوند که گاه ادعاى خدایى مىکنند و فقر و نیازمندى خود را منکر مىشوند.در قرآن کریم آمده است: و لا تکونوا کالذین نسوا اللَّه فانسیهم انفسهم اولئک هم الفاسقون؛ و چون کسانى مىباشید که خدا را فراموش کردند و او نیز آنان را دچار خود فراموشى کرد، آنان همان نافرمانند.
در این آیه فراموشى خداوند سبب خود فراموشى معرفى شده است.
خود فراموشى همراه با عفلت از صفات نفس است کسى که خود را فراموش کند فقر و ذلت و نیازمندى خود را نیز فراموش مىکند بر خود تکیه مىکند و خود را در برابر خداوند موجودى مستقل گمان مىکند که امور خویش را خود مىتواند تدبیر کند و با استفاده از علم و قدرت خود نیازهایش را برطرف سازد.
چنین انسانى از نقص و فقر خویش غافل مىشود و عامل محبت به کمال در او نقصان مىیابد.
دلیل دوم این است که هر کس فقر خود را در مقایسه با کمال الهى بیشتر و بهتر درک مىکند.
کسى که فقر خود را با غناى خداوند مقایسه کند عمق و شدت نیازمندى خود را بهتر از هر کسى درک مىکند زیرا به فقر خود به سبب علم حضورى به خویشتن آگاه است چون معرفت انسانها به خداوند داراى مراتب است، معرفت آنها به فقر خویش نیز داراى مراتبى خواهد بود.
بنابراین مىتوان گفت چون عامل سوم محبت نیز مراتبى دارد برترین محبت و شدیدترین آن از آن انسانهایى است که بیشترین معرفت را به خداوند دارند و در نتیجه بیشترین معرفت را به فقر و نیازمندى خود دارند.
محبت پیامبر گرامى اسلام (ص) و ائمه معصومین (ع) دو عامل از عوامل محبت را در بالاترین رتبه ممکن دارا است: 1 – محبوب آنان کاملترین موجود هستى است.
2 – معرفت آنان به فقر خود بالاترین معرفت است.
ولى البته معرفت آن بزرگواران به محبوبشان بالاترین معرفت نیست چرا که معرفت خداوند به خویش برترین معرفت ممکن به برترین موجود عالم است و در نتیجه محبت خداوند به خویش برترین محبت است.
محبوبهاى انسان: محبت انسان یا به خویشتن است یا به غیر، محبت انسان به خود محبتى شدید است چرا که معرفت او به خود بسیار نزدیک است محبت به غیر انواعى دارد.
انسان به اجسام و افراد و خداوند محبت دارد.
محبت انسان به اجسام مانند محبت او به غذا، مناظر زیبا، وسایل رفاه و امثال آن است.
محبت به افراد مانند محبت به والدین، فرزندان، همسر، دوستان و خویشاوندان و...
است که نوعا یابه محبت انسان به خود باز مىگردند، مانند محبت به فرزند؛ و یا یکى از نیازهاى او براى یافتن کمالى خاص را برورده مىکند انسان خواستار کمال است و هر چه در ایجاد رشد و حرکت او به سوى کمال مؤثر باشد محبوب اوست والدین سبب ایجاد او بودهاند و همسر نیاز او به بقاء و ادامه وجود و نیز درک لذایذ خاصى را برآورده مىکند؛ ولى یکى از نیازهاى انسان که مهمترین نیاز اوست استکمال قوه ناطقه اوست.
قوه ناطقه انسان خواستار معرفت است چون معرفت موجب کمال آن قوه است و هر چه معرفت برتر باشد کمال این قوه فراهمتر است پس انسان در جستجوى کمال قوه ناطقه خود به معرفت خدا مىرسد و چون خدا را شناخت به او عشق و محبت مىورزد.
محبوب حقیقى انسان خداست زیرا هر موجود دیگرى جز او فقیر است و کمال او وابسته به خداست خدا به او وجود داده است و او از خود چیزى ندارد.
انسان محب کمال حقیقى است و هیچ کمالى جز ذات مقدس خداوند حقیقى و مستقل نیست.
پس هیج محبوبى جز خدا شایسته محبت نیست.
هر محبوب دیگرى از آن رو مىتواند محبوب انسان باشد که مخلوق خداست و جلوهاى از وجود و قدرت و لطف اوست.
محبوب حقیقى انسان خداست، زیرا موجودى نامتناهى و کمال مطلق است.
محبوبهاى دیگر همه ناقصند و هر کس محبوبى جز خدا انتخاب کند محبوبى دروغین را برگزیده است و به زودى در خواهد یافت که که محبوب حقیقى چیزى دیگرى است.
تفاوت محبت به خداوند و غیر او، مانند تفاوت تأثیر داروى شفا بخش با تاثیر داروى مسکن است داروى مسکن درد را موقتا تسکین مىدهد، ولى درمان نمىکند و بیمار پس از مدت کوتاهى دوباره دچار درد و رنج مىشود ولى داروى شفابخش علت درد را از بین مىبرد.
هر کس محبوبى جز خدا اختیار کند، تا مدت زمانى آرام مىگیرد، ولى چون نقص و فقر آن محبوب را دریافت خواستار محبوبى کاملتر مىشود و طلب و خواست او باز مىگردد.
محبت به غیر خدا موجب خسارت و حسرت است چرا که هر محبوبى جز خدا زوالپذیر است.
دنیا و اموال و اولاد، شایسته محبت بىواسطه نیستند.
خداوند دنیا را به بارانى تشبیه مىکند که موجب روییدن و شکفتن گیاهان مىشود، ولى سپس خزان مىرسد و همه آن زیبایىها نابود مىشوند: اعلموا انما الحیوه الدنیا لعب و لهو و زینه و تفاخر بینکم و تکاثر فى الاموال و الاولاد کمثل غیث اعجب الکفار نباته ثم یهیج فتریه مصفراً ثم یکون حطاما و فى الاخره عذاب شدید و مغفره من اللَّه و رضوان و ما الحیوه الدنیا الا متاع الغرور؛ بدانید که زندگى دنیا، در حقیقت بازى و سرگرمى و آرایش و فخر فروشى شما به یکدیگر و فزون جویى در اموال و فرزندان است.
مثل آنها چون مثل بارانى است که کشاورزان را رستنى آن به شگفتى اندازد، سپس آن کشت خشک شود و آن را زرد بینى آن گاه خاشاک شود، و در آخرت دنیا پرستان را عذابى سخت است و مؤمنان را از جانب خدا آمرزش و خشنودى است و زندگى دنیا جز کالاى فریبنده نیست.
محبوبهاى دروغین، مزاحم رسیدن به محبوب واقعى هستند و محب را فریب مىدهند و از محبوب واقعى غافل مىکنند.
کسى که محبت محبوبى دروغین را در دل دارد، هم چون کسى است که داروى مسکن مصرف کرده و چون دردى احساس نمىکند از درمان خود غافل مىشود و زمان را براى درمان از دست مىدهد.
تاخیر در درمان ممکن است خطرناک و هلاک کننده باشد.
تاخیر در محبت ورزیدن به محبوب حقیقى نیز ممکن است باعث کدورت دل و غفلت از او شود و به انکار خدا و لطف و احسان او بیانجامد.
نشانههاى محبت حقیقى: 1 – محبت حقیقى پایدار است محبتهایى گذرا هستند که یا محبوب به خطا برگزیده شده باشد و یا محبوب اصلا محبوب نبوده باشد هر گاه کسى گمان کند موجودى داراى کمال است و به آن محبت ورزد و سپس دریابد که هیچ کمال اصیلى در او نبوده است محبت او زایل مىشود و به جستجوى موجود کامل بر مىآید.
همچنین اگر محبت به چیزى یا کسى براى رفع نیاز خویش باشد پس از رفع نیاز، محبت به آن محبوب تمام مىشود؛ چرا که نیاز محب بر آمده است و کمال مورد نظر خویش را یافته است.
محبت به خداوند پایدار است زیرا کمال حقیقى فقط از آن اوست و هیچ گاه انسان خداشناس به معرفت کمال خداوند نمىرسد در هر مرتبه از معرفت به خدا انسان به ضعف معرفت خویش آگاه مىشود و خواهان ارتقاء معرفت خود به خداوند مىگردد؛ چرا که خداوند موجود بىپایانى است که عقول از معرفت کنه او عاجزند و هر چه در وادى معرفه اللَّه مىشتابند، باز هم در راه باقى است و اشتیاق فراوانتر مىشود.
2 – محبت حقیقى محبتى است که محب به هر چه که به محبوب انتساب دارد علاقهمند باشد.
انسانهاى عارف به همه مظاهر هستى محبت دارند به انسانها، طبیعت، حیوانات، رودها و جنگلها و...
چرا که همه اینها را جلوه خدا و مخلوق ذات اقدس او مىدانند.
3 – محبت واقعى محب را گوش به فرمان محبوب مىکند محب همیشه در آرزوى رضاى محبوب است پس همان طور که او مىخواهد عمل مىکند و خود را آن گونه که محبوب مىپسندد مىسازد.
محب واقعى، اراده محبوب را بر اراده خود مقدم مىدارد و با خواست او مخالفت نمىکند.
4 – محب واقعى همیشه به یاد محبوب است و هیچ چیز دیگرى موجب غفلت او از یاد محبوب نمىشود.
5 – محب واقعى خواستار دیدار محبوب و همنشینى و هم صحبتى با اوست.
محب واقعى از شنیدن سخن محبوب و سخن گفتن با او را دوست دارد و از دیدار محبوب سیر نمىشود.
محبت و دوستی با خداوند: همه کس باید خداى را دوست بدارد بلکه تمام کسانى که خداوند را پذیرفته و به وجود لایتناهى وى معتقدند مدعى دوست داشتن وى هستند که وجه آن نیز آشکار است.
خداى بزرگ قدرت مطلق، علم مطلق، حیات مطلق و بالاخره حسن مطلق است و ذرهاى نقص و شائبه در او راه ندارد، و بالبداهه هر آنچه حسن مطلق باشد در حد اعلاى محبوبیت و مطلوبیت است، زیرا هر کس حسن و نیکویى را با فطرت و وجدان خود لمس نموده و مجذوب آن مىگردد.
پس همه کس دعواى دوستى با خداوند را دارد و از آن دم مىزند و به آن معترف است و معتقد.
بلکه عارفان و صوفیان تا آنجا پیش رفتهاند که دوستى هر چیز را دوستى خداوند انگاشته و مرجع نهائى همه حسنها و زیبائیها را حسن مطلق و ذاتى معشوق حقیقى و معبود واقعى (خداوند) مىدانند و یکى از معانى جمله معروف (لو ادلیتم بحبل الى الارضین السفلى لهبط الى اللَّه) را همین معنى مىشمرند.
البته در مرحله عینیت و عمل باید این ادعا یعنى دعوى دوستى با خدواند، به منصه اثبات برسد وگرنه همچون دیگر ادعاهاى تهى از واقعیت بلکه از آنها هم بدتر خواهد بود، و در اثبات این ادّعا، مهم آن است که خود خداوند که محبوب واقعى است آن را بپذیرد و بر آن صحه گذارد.
و روشن است که مهمترین نشانه صدق این ادعا آن است که همه گامها در راه رضاىدوست برداشته شود و انسان عاشق و محب هیچگونه حرکت و سکون، تکلم وسکوت و قیام و قعودى جز آنچه مورد رضاى پروردگار است نداشته باشد، و این نعمتىعظیم و موهبتى ارزنده است در وجود دارندگان آن و طبیعى است هر چه علاقه وحب بنده به خدا بیشتر و قوىتر باشد دلیل معرفت و شناخت و قرب بیشتر به ذات اقدساو خواهد بود، و لذا عارفان و سالکان راه دوست خداى را بهتر شناخته و به سمت و سوى وى بیشتر راه یافتهاند، زیرا اینان با اشراقات قلبى و الهامات درونى توانستهاند دریچهاى در مقابل خود بگشایند و سرى بکشند به آنچه که در وصف ناید و در شرح نگنجد،و با دلیلها و برهانهاى خشک منطقى و فلسفى و فرمولهاى ریاضى و علمى به تحریروتقریر نیاید.
آرى اینان از همه کس بیشتر عاشق خدایند و به سوى وى پر و بال مىگشایند.
در روایتى که هر چند از نظر سند بر اساس درایه الروایه محل بحث و گفتگو است اما به لحاظ نکات عرشى و حقایق عرفانى بلندى که در آن هست نمىتوان به سادگى از آن گذشت و از متن ومحتواى و زیباى آن به آسانى چشم پوشید، آمده است که خداوند متعال فرمود: «من طلبنى وجدنى و من وجدنى عشقنى (یا: من وجدنى احبنى) و من احبنى عشقنى و من عشقنى عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلىّ دیته و انا دیته (و یا: و من علىّ دیته فانادیته)[1] هر که به جستجوى من بر آید مرا مىیابد و هر که مرا پیدا کند دوستم خواهد داشت و هر که من را دوست بدارد عاشق و شیفته من خواهد شد و هر که چنین باشد من نیز عاشق او خواهم بود و هر که من عاشق او باشم در این راه او را خواهم کشت و شهید عشقش خواهم نمود و هر که ازسوى من شهید عشق شود خونبهاى او بر عهده من خواهد بود و من خود دیه و خونبهاى وى هستم (و به کمتر از این براى وى راضى نیستم).
دیه چیزى است که در آخرین مرحله دریافت مىشود و آخرین موجودى و دریافتى است و تنها موجودى عاشق، خداست و بس.
این است که عاشقان و عارفان راستین از همه خداشناسترند، و با این موجودى و سرمایه بزرگ، از همه ثروتمندتر و غنىتر.
و این است که رسیدن به این مقام والا به سادگى حاصل نشود و با ادعا ثابت نگردد.
محبت به خدا: محبت به خداوند محبت راستین است و خداوند یگانه محبوب حقیقى است.
همه نشانههاى محبت حقیقى در محبت به خدا هست.
محبت به خداوند پایدار و زوالناپذیر است، چرا که هیچ کمالى برتر از خداوند نیست و هیچ جمالى زیباتر از او وجود ندارد، کسى که خدا را بیابد همه چیزها در چشم او ناقص و حقیر مىآید: ما ذا وجد من فقدک و ما الذى فقد من وجدک لقد خاب من رضى دونک بدلا آن که تو را نیافت چه یافت؟
و آن که تو را یافت چه نیافت؟
کسى که به غیر تو راضى و مایل گشت یقیناً محروم شد.
محبت به خداوند با هیچ محبت دیگرى قابل قیاس نیست هر محبت دیگرى اگر در طور محبت خدا باشد و به سبب محبت به خدا باشد، محبتى راستین وگرنه دروغین است.
کسى که غیر خدا را دوست مىدارد و محبت او بر محبت خدا بر مىگزیند، مؤمن نیست.
مؤمنان بیشترین محبت را به خداوند دارند.
والذین آمنو اشد حباللَّه محبت خدا شرط ایمان است و کسى مؤمن است که خدا و رسولش را بیش از هر چیز دیگرى دوست داشته باشد.
از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است: لا یؤمن احدکم حتى یکون اللَّه و رسوله احب الیه مما سواهما؛ هیچ یک از شما تا زمانى که خدا و رسولش محبوبترین کس در نزد او نباشد، ایمان نیاورده است.
مؤمنان واقعى مىخواهند قلبشان آکنده از محبت خداوند باشد تا هیچ محبت دیگرى در آن جاى نگیرد.
امام زین العابدین (ع) در دعاى ابوحمزه ثمالى این گونه دعا کردهاند: اللهم انى اسئلک ان تملا قلبى حباً لک؛ اى خدا از تو مىخواهم که قلبم را از محبتت آکنده سازى.
ویژگى دوستان حقیقى خدا این است که جز محبت او را در دل نداشته باشند.
امام حسین(ع) در دعاى عرفه این چنین مناجات مىفرمایند: انت الذى ازلت الاغیار عن قلوب احبائک حتى لم یحبوا سواک؛ تو همانى که بیگانگان را از دلهاى دوستانت زدودى تا جز تو را دوست ندارند.
دومین نشانه محبت حقیقى محبت به همه چیزهایى است که به محبوب انتساب دارد.
محبت به غیر خدا وقتى مذموم است که محب، محبوب را مستقل بداند و کمال و جمال آن را وابسته و ناشى از خداوند نداند؛ ولى اگر کسى مخلوقات خداوند را به خاطر انتساب به خداوند بخواهد و دوست بدارد محبت او ممدوح و پسندیده است.
این گونه دوستى منافاتى با دوستى خدا ندارد، بلکه عین دوستى با خداست .محبت به بندگان صالح خدا محبت خداست کسى که بنده صالحى را به سبب ارتباط و اتصال با خدا دوست دارد، کسى را دوست دارد که خدا دوستدار اوست، پس محبت او اصالتاً از آن خداست و ترشحى از محبت به خداوند است خداوند بندگان مؤمن و صالح را دوست دارد و بندگان ظالم و عاصى را دوست نمىدارد؛ پس کسى که حب و بغض خود را متناسب با حب و بغض خداوند نماید مىتواند مدعى دوستى خدا باشد: من احب اللَّه و ابغض للَّه و اعطى للَّه و منع للَّه فهو ممن کمل ایمانه؛ کسى که به خاطر خدا محبت و بغض ورزد و به خاطر خدا ببخشاید و باز دارد پس او کسى است که ایمانش کامل شده است.
در روایات آمده است که دوستى مؤمنین به یکدیگر از بزرگترین شاخههاى ایمان است و کسى که دوستى و دشمنى او براى خدا باشد برگزیده خداوند است.
اهمیت محبت ورزیدن به کسانى که خداوند آنها را دوست مىدارد و دشمنى با دشمنان خدا، به قدرى است که این دوستى و دشمنى محک ایمان و نیک سیرتى انسانهاست.
امام صادق(ع) به یکى از اصحاب خود مىفرمایند: اگر مىخواهى بدانى که آیا در تو نیکى و خیرى هست به قلب خود رجوع کن.
اگر بندگان مطیع خدا را دوست مىدارى و گناهکاران را دشمن مىدارى، پس در تو خیرى هست و خداوند تو را دوست دارد و اگر چنین نیستى، در تو خیرى نیست و مبغوض خداوند هستى.
انسان با آن که دوست مىدارد همراه است.
این گونه روایات نشان مىدهد که محب واقعى خداوند، به غیر خداوند نیز محبت دارد چرا که آن غیر به خدا منسوب است و اگر کسى به محبوبهاى خداوند یعنى انبیاء و اولیاء و صالحان دوستى نورزد، محبت او به خداوند واقعى نیست و نیز اگر دشمنان خدا را که رشته اتصال و ارتباط با خداوند او گسیختهاند دشمن ندارد، به خداوند محبت واقعى ندارد و ایمان او حقیقى نیست: لا تجد قوما یؤمنون باللَّه و الیوم الاخر یوادون من حاداللَّه و رسوله و لو کانوا آباءهم او اخوانهم او عشیرتهم اولئک کتب فى قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه و یدخلهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدین فیها رضى اللَّه عنهم و رضوا عنه اولئک حزب اللَّه الا ان حزب اللَّه هم المفلحون؛ قومى را نیابى که به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند و کسانى را که با خدا و رسولش مخالفت کردهاند هر چند پدرانشان یا پسرانشان با برادرانشان یا عشیره آنان باشد دوست بدارند.
در دل اینهاست که خدا ایمان را نوشته و آنها را با وحى از جانب خود تأیید کرده است و آنان را به بهشتهایى که از زیر درختان آن جوىهاى روان است در مىآورد همیشه در آن جا ماندگار خدا از ایشان خشنود و آنها از او خشنودند، اینانند حزب اللَّه آرى، حزب خداست که رستگارانند.
محب واقعى خدا، خود را آن گونه که خدا مىپسندد مىسازد.
عمل خود را مطابق خواست او مىنماید و ظاهر خویش را خداپسند مىآراید.
محب واقعى خدا مىکوشد محبوب خدا باشد.
هر محبى آرزو دارد که محبوبش به او محبت داشته باشد.
راه این محبت دو سویه را محبوب حقیقى بر زبان حبیبش جارى نموده و به ما آموخته است: قل ان کنتم تحبون اللَّه فاتبعونى یحببکم اللَّه.
تبعیت از پیامبر نشان راستگویى در اظهار محبت است و چون کسى در محبت خویش به خداوند صادق باشد، خداوند نیز او را دوست مىدارد.
تبعیت از پیامبر یعنى عمل به کارهایى که خدا دوست دارد و ترک آن چه خداوند نمىپسندد، براى ساختن خویش به چهره و گونهاى خدا پسند باید از خود خدا و رسول او پرسید که چگونه باشیم.
در قرآن کریم پاکیزگان، توبه کنندگان، محسنین، متقین، صابران، مقسطین، و کسانى که بر خدا توکل مىکنند و در راه او مىرزمند، محبوب خدا معرفى شدهاند و تجاوزکاران، ظالمان، مفسدان، کافران، گنهکاران، مستکبران، خیانت پیشگان، مسرفان و کسانى که نعمتهاى خداوند و کفران مىکنند محبوب خدا نیستند.
پس اگر کسى خواهان محب واقعى شدن است و مىخواهد محبوب خدا باشد باید از این راهمایىها بهره گیرد و با پیروى از دستورات پیامبر اکرم(ص) دل خویش را از محبت غیر پاک سازد و سر به فرمان پروردگار نهد.
کسى که دوستدار واقعى خداست از مناجات با او لذت مىبرد و از این که خدا با او سخن بگوید شادمان مىشود.
درباره سخن گفتن بنده با خدا در مبحث عبادت مطالبى خواهد آمد، ولى درباره سخن گفتن خدا با انسان اشارهاى به فضیلت و آثار تلاوت قرآن خواهیم داشت.
قرآن سخن خدا با بنده و عهد او با بندگان است.
از امام صادق(ع) روایت شده است: القرآن عهداللَّه الى خلقه، فقد ینبغى للمرء المسلم ان ینظر فى عهده و ان یقرأ منه فى کل یوم خمسین آیه؛ قرآن عهد خداوند با بندگان است پس بر هر مسلمانى شایسته است که در عهد خداوند نظر کند و در هر روز پنجاه آیه قرائت نماید.
در پایان این مبحث مناسب است یادآور شویم که محبت خدا به انسان با محبت انسان به خدا فرق مىکند.
خداوند کمال مطلق است و انسان نیاز مطلق.
انسان خواستار کمال است پس به کمال مطلق عشق مىورزد و خواهان اوست.
ولى در برابر کمال خداوند هیچ کمال دیگرى وجود ندارد.
پس مقصود از محبت خدا به بندگان استکمال بنده است، یعنى چون بنده به اختیار خود طریق کمال را مىگزیند، خداوند او را دوست مىدارد و در این کمال جویى او را یارى مىدهد و چون بنده راه هلاکت و سقوط را در پیش گیرد غضب الهى شامل حال او مىشود.
دوستان خدا اگر قلب خود را از محبت غیر او خالى کنند و هر چه را او مىپسندد و فرمان مىدهد عمل نمایند و همواره در یاد او باشند، خداوند نیز آنان را دوست مىدارد و کمال مطلوب آنان را به آنها اعطا مىکند.
منابع: سایت اینترنتی رشد کتاب اخلاق اسلامی ؛ تالیف دیلمی و آذربایجانی آیین دوست یابی ؛ تالیف دیل کارنگی توان بی پایان، آنتونی رابینز، ترجمه محمد رضا آل یاسین