دانلود مقاله محبت

Word 39 KB 11143 21
مشخص نشده مشخص نشده روانپزشکی - روانشناسی - علوم تربیتی
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • محبت محبت یعنى دوست داشتن چیزى یا کسى دوستى با گرایش، کوشش و جذب شدن شناخته مى‏شود.

    حالت محبت هر گاه در انسانى پدید آید آن کس به محبوب خود مایل مى‏شود و براى رسیدن به محبوب مى‏کوشد و به آن مجذوب مى‏شود.

    محبت در حقیقت دوست داشتن کمال و بیزارى از نقص است.

    هم موجودات ناقص ذی‏شعور و هم موجود کامل حقیقى دوستدار کمال و بیزار از نقص هستند.

    یعنى هم خداوند محب است و هم انسان‏ها خداوند محبوب هم هست چون کمال مطلق است پس برترین محبوب و در حقیقت محبوب واقعى خداست.

    با توجه به این مطالب مى‏توان محبت را به دو گونه تقسیم کرد و احکام مختص و مشترک هر یک از آنها را بیان نمود: محبت یا محبت موجود ناقص و فقیر به کمال است و یا محبت موجود کامل و غنى به کمال در هر صورت، محبوب، کمال است.

    عوامل محبت: محبت رابطه‏اى است میان محب و محبوب.

    وقتى محب به محبوب معرفت یابد چون در او کمالى مشاهده مى‏کند به او محبت مى‏یابد.

    بنابراین یکى از عوامل اصلى در واقع شرط لازم پدید آمدن محبت معرفت است.

    محبت انسان به کمال ریشه در معرفت او به خویشتن دارد.

    هر انسانى نسبت به خود علم حضورى دارد و همزمان وجود خود که رتبه‏اى از کمال است و فقر خود را درک مى‏کند پس به خود محبت دارد؛ چرا که خود را واجد رتبه‏اى از کمال مى‏شناسد و به کمالاتى که در انتظار اوست محبت دارد چرا که از فقر خود آگاه و از آن بیزار است.

    محبت انسان به خود، او را وامى‏دارد که به سوى کمال حرکت کند و نقص را از خود بزداید هر چیز که محبوب انسان واقع مى‏شود از آن روست که انسان کمالى را در آن مى‏یابد و رسیدن به آن را رفع نقص خود مى‏داند.

    قواى نفس انسان هر یک به تناسب خود دوستدار چیزى هستند، محبت غذا، نکاح، جاه، مال و هر محبت دیگرى براى رفع نقصانى در انسان است.

    دقت در عامل معرفت عامل اصلى دیگرى را به ما نشان خواهد داد معرفت به کمال، عامل محبت است پس کمال موجود در محبوب یکى دیگر از عوامل ایجاد محبت است.

    هر دو عامل یعنى معرفت به کمال محبوب و کمال موجود در محبوب هر چه رتبه بالاترى داشته باشند محبت نیز شدیدتر خواهد شد این دو عامل، هم در محبت موجود ناقص به کمال و هم در محبت موجود کامل به کمال حضور دارند یعنى هم انسان در اثر معرفت به کمال محبوب به آن محبت مى‏یابد و هم خداوند به سبب کمال بندگان به آنها محبت دارد.

    عامل سومى نیز در محبت وجود دارد که مختص محبت موجود ناقص به کمال است آن عامل، آگاهى به فقر و نیازمندى است.

    عامل سوم محبت انسان به کمال شناخت فقر و وابستگى اوست.

    انسان، فاقد برخى کمالات است و از این فقدان بیزار است پس به رفع آن مشتاق مى‏شود و محبت کمال را پیدا مى‏کند.

    مراتب محبت: با توجه به این عوامل در مى‏یابیم که هر گاه عوامل محبت قوى‏تر باشند محبت نیزشدیدتر است بنابراین مى‏توان برترین رتبه محبت را هنگامى یافت که محبوب در بالاترین مرتبه کمال باشد.

    برترین محبوب خداست چرا که کمال‏ترین حقیقت هستى اوست و برترین و شدیدترین محبت وقتى تحقق مى‏یابد که محبوب خدا باشد.

    بالاترین رتبه معرفت به برترین موجود عالم، شدیدترین محبت را پدید مى‏آورد بنابراین هر موجودى که به خداوند معرفت بیشترى داشته باشد، محبت شدیدترى دارد.

    بیشترین معرفت به خداوند از آن خود خداوند است یعنى او ذات خود معرفت دارد و دیگر موجودات همه از معرفت حقیقت او عاجزند: ما عرفناک حق معرفتک.

    عامل سوم محبت به انسان اختصاص دارد آگاهى انسان از فقر خود، ناشى از علم حضورى او به وجود خود است انسان به خود و محدودیت وجود خود بالاترین آگاهى را دارد در نگاه اول این آگاهى در همه انسان‏ها شدید و به یک میزان است ولى به دو دلیل این معرف نیز داراى مراتبى است اول آن که انسان‏هاى معصیت کار و سرکش چنان از نفس خویش غافل مى‏شوند که گاه ادعاى خدایى مى‏کنند و فقر و نیازمندى خود را منکر مى‏شوند.در قرآن کریم آمده است: و لا تکونوا کالذین نسوا اللَّه فانسیهم انفسهم اولئک هم الفاسقون؛ و چون کسانى مى‏باشید که خدا را فراموش کردند و او نیز آنان را دچار خود فراموشى کرد، آنان همان نافرمانند.

    در این آیه فراموشى خداوند سبب خود فراموشى معرفى شده است.

    خود فراموشى همراه با عفلت از صفات نفس است کسى که خود را فراموش کند فقر و ذلت و نیازمندى خود را نیز فراموش مى‏کند بر خود تکیه مى‏کند و خود را در برابر خداوند موجودى مستقل گمان مى‏کند که امور خویش را خود مى‏تواند تدبیر کند و با استفاده از علم و قدرت خود نیازهایش را برطرف سازد.

    چنین انسانى از نقص و فقر خویش غافل مى‏شود و عامل محبت به کمال در او نقصان مى‏یابد.

    دلیل دوم این است که هر کس فقر خود را در مقایسه با کمال الهى بیشتر و بهتر درک مى‏کند.

    کسى که فقر خود را با غناى خداوند مقایسه کند عمق و شدت نیازمندى خود را بهتر از هر کسى درک مى‏کند زیرا به فقر خود به سبب علم حضورى به خویشتن آگاه است چون معرفت انسان‏ها به خداوند داراى مراتب است، معرفت آنها به فقر خویش نیز داراى مراتبى خواهد بود.

    بنابراین مى‏توان گفت چون عامل سوم محبت نیز مراتبى دارد برترین محبت و شدیدترین آن از آن انسان‏هایى است که بیشترین معرفت را به خداوند دارند و در نتیجه بیشترین معرفت را به فقر و نیازمندى خود دارند.

    محبت پیامبر گرامى اسلام (ص) و ائمه معصومین (ع) دو عامل از عوامل محبت را در بالاترین رتبه ممکن دارا است: 1 – محبوب آنان کامل‏ترین موجود هستى است.

    2 – معرفت آنان به فقر خود بالاترین معرفت است.

    ولى البته معرفت آن بزرگواران به محبوبشان بالاترین معرفت نیست چرا که معرفت خداوند به خویش برترین معرفت ممکن به برترین موجود عالم است و در نتیجه محبت خداوند به خویش برترین محبت است.

    محبوب‏هاى انسان: محبت انسان یا به خویشتن است یا به غیر، محبت انسان به خود محبتى شدید است چرا که معرفت او به خود بسیار نزدیک است محبت به غیر انواعى دارد.

    انسان به اجسام و افراد و خداوند محبت دارد.

    محبت انسان به اجسام مانند محبت او به غذا، مناظر زیبا، وسایل رفاه و امثال آن است.

    محبت به افراد مانند محبت به والدین، فرزندان، همسر، دوستان و خویشاوندان و...

    است که نوعا یابه محبت انسان به خود باز مى‏گردند، مانند محبت به فرزند؛ و یا یکى از نیازهاى او براى یافتن کمالى خاص را برورده مى‏کند انسان خواستار کمال است و هر چه در ایجاد رشد و حرکت او به سوى کمال مؤثر باشد محبوب اوست والدین سبب ایجاد او بوده‏اند و همسر نیاز او به بقاء و ادامه وجود و نیز درک لذایذ خاصى را برآورده مى‏کند؛ ولى یکى از نیازهاى انسان که مهم‏ترین نیاز اوست استکمال قوه ناطقه اوست.

    قوه ناطقه انسان خواستار معرفت است چون معرفت موجب کمال آن قوه است و هر چه معرفت برتر باشد کمال این قوه فراهم‏تر است پس انسان در جستجوى کمال قوه ناطقه خود به معرفت خدا مى‏رسد و چون خدا را شناخت به او عشق و محبت مى‏ورزد.

    محبوب حقیقى انسان خداست زیرا هر موجود دیگرى جز او فقیر است و کمال او وابسته به خداست خدا به او وجود داده است و او از خود چیزى ندارد.

    انسان محب کمال حقیقى است و هیچ کمالى جز ذات مقدس خداوند حقیقى و مستقل نیست.

    پس هیج محبوبى جز خدا شایسته محبت نیست.

    هر محبوب دیگرى از آن رو مى‏تواند محبوب انسان باشد که مخلوق خداست و جلوه‏اى از وجود و قدرت و لطف اوست.

    محبوب حقیقى انسان خداست، زیرا موجودى نامتناهى و کمال مطلق است.

    محبوب‏هاى دیگر همه ناقصند و هر کس محبوبى جز خدا انتخاب کند محبوبى دروغین را برگزیده است و به زودى در خواهد یافت که که محبوب حقیقى چیزى دیگرى است.

    تفاوت محبت به خداوند و غیر او، مانند تفاوت تأثیر داروى شفا بخش با تاثیر داروى مسکن است داروى مسکن درد را موقتا تسکین مى‏دهد، ولى درمان نمى‏کند و بیمار پس از مدت کوتاهى دوباره دچار درد و رنج مى‏شود ولى داروى شفابخش علت درد را از بین مى‏برد.

    هر کس محبوبى جز خدا اختیار کند، تا مدت زمانى آرام مى‏گیرد، ولى چون نقص و فقر آن محبوب را دریافت خواستار محبوبى کامل‏تر مى‏شود و طلب و خواست او باز مى‏گردد.

    محبت به غیر خدا موجب خسارت و حسرت است چرا که هر محبوبى جز خدا زوال‏پذیر است.

    دنیا و اموال و اولاد، شایسته محبت بى‏واسطه نیستند.

    خداوند دنیا را به بارانى تشبیه مى‏کند که موجب روییدن و شکفتن گیاهان مى‏شود، ولى سپس خزان مى‏رسد و همه آن زیبایى‏ها نابود مى‏شوند: اعلموا انما الحیوه الدنیا لعب و لهو و زینه و تفاخر بینکم و تکاثر فى الاموال و الاولاد کمثل غیث اعجب الکفار نباته ثم یهیج فتریه مصفراً ثم یکون حطاما و فى الاخره عذاب شدید و مغفره من اللَّه و رضوان و ما الحیوه الدنیا الا متاع الغرور؛ بدانید که زندگى دنیا، در حقیقت بازى و سرگرمى و آرایش و فخر فروشى شما به یکدیگر و فزون جویى در اموال و فرزندان است.

    مثل آنها چون مثل بارانى است که کشاورزان را رستنى آن به شگفتى اندازد، سپس آن کشت خشک شود و آن را زرد بینى آن گاه خاشاک شود، و در آخرت دنیا پرستان را عذابى سخت است و مؤمنان را از جانب خدا آمرزش و خشنودى است و زندگى دنیا جز کالاى فریبنده نیست.

    محبوب‏هاى دروغین، مزاحم رسیدن به محبوب واقعى هستند و محب را فریب مى‏دهند و از محبوب واقعى غافل مى‏کنند.

    کسى که محبت محبوبى دروغین را در دل دارد، هم چون کسى است که داروى مسکن مصرف کرده و چون دردى احساس نمى‏کند از درمان خود غافل مى‏شود و زمان را براى درمان از دست مى‏دهد.

    تاخیر در درمان ممکن است خطرناک و هلاک کننده باشد.

    تاخیر در محبت ورزیدن به محبوب حقیقى نیز ممکن است باعث کدورت دل و غفلت از او شود و به انکار خدا و لطف و احسان او بیانجامد.

    نشانه‏هاى محبت حقیقى: 1 – محبت حقیقى پایدار است محبت‏هایى گذرا هستند که یا محبوب به خطا برگزیده شده باشد و یا محبوب اصلا محبوب نبوده باشد هر گاه کسى گمان کند موجودى داراى کمال است و به آن محبت ورزد و سپس دریابد که هیچ کمال اصیلى در او نبوده است محبت او زایل مى‏شود و به جستجوى موجود کامل بر مى‏آید.

    همچنین اگر محبت به چیزى یا کسى براى رفع نیاز خویش باشد پس از رفع نیاز، محبت به آن محبوب تمام مى‏شود؛ چرا که نیاز محب بر آمده است و کمال مورد نظر خویش را یافته است.

    محبت به خداوند پایدار است زیرا کمال حقیقى فقط از آن اوست و هیچ گاه انسان خداشناس به معرفت کمال خداوند نمى‏رسد در هر مرتبه از معرفت به خدا انسان به ضعف معرفت خویش آگاه مى‏شود و خواهان ارتقاء معرفت خود به خداوند مى‏گردد؛ چرا که خداوند موجود بى‏پایانى است که عقول از معرفت کنه او عاجزند و هر چه در وادى معرفه اللَّه مى‏شتابند، باز هم در راه باقى است و اشتیاق فراوان‏تر مى‏شود.

    2 – محبت حقیقى محبتى است که محب به هر چه که به محبوب انتساب دارد علاقه‏مند باشد.

    انسان‏هاى عارف به همه مظاهر هستى محبت دارند به انسان‏ها، طبیعت، حیوانات، رودها و جنگل‏ها و...

    چرا که همه این‏ها را جلوه خدا و مخلوق ذات اقدس او مى‏دانند.

    3 – محبت واقعى محب را گوش به فرمان محبوب مى‏کند محب همیشه در آرزوى رضاى محبوب است پس همان طور که او مى‏خواهد عمل مى‏کند و خود را آن گونه که محبوب مى‏پسندد مى‏سازد.

    محب واقعى، اراده محبوب را بر اراده خود مقدم مى‏دارد و با خواست او مخالفت نمى‏کند.

    4 – محب واقعى همیشه به یاد محبوب است و هیچ چیز دیگرى موجب غفلت او از یاد محبوب نمى‏شود.

    5 – محب واقعى خواستار دیدار محبوب و همنشینى و هم صحبتى با اوست.

    محب واقعى از شنیدن سخن محبوب و سخن گفتن با او را دوست دارد و از دیدار محبوب سیر نمى‏شود.

    محبت و دوستی با خداوند: همه کس باید خداى را دوست بدارد بلکه تمام کسانى که خداوند را پذیرفته و به وجود لایتناهى وى معتقدند مدعى دوست داشتن وى هستند که وجه آن نیز آشکار است.

    خداى بزرگ قدرت مطلق، علم مطلق، حیات مطلق و بالاخره حسن مطلق است و ذره‏اى نقص و شائبه در او راه ندارد، و بالبداهه هر آنچه حسن مطلق باشد در حد اعلاى محبوبیت و مطلوبیت است، زیرا هر کس حسن و نیکویى را با فطرت و وجدان خود لمس نموده و مجذوب آن مى‏گردد.

    پس همه کس دعواى دوستى با خداوند را دارد و از آن دم مى‏زند و به آن معترف است و معتقد.

    بلکه عارفان و صوفیان تا آنجا پیش رفته‏اند که دوستى هر چیز را دوستى خداوند انگاشته و مرجع نهائى همه حسن‏ها و زیبائیها را حسن مطلق و ذاتى معشوق حقیقى و معبود واقعى (خداوند) مى‏دانند و یکى از معانى جمله معروف (لو ادلیتم بحبل الى الارضین السفلى لهبط الى اللَّه) را همین معنى مى‏شمرند.

    البته در مرحله عینیت و عمل باید این ادعا یعنى دعوى دوستى با خدواند، به منصه اثبات برسد وگرنه همچون دیگر ادعاهاى تهى از واقعیت بلکه از آنها هم بدتر خواهد بود، و در اثبات این ادّعا، مهم آن است که خود خداوند که محبوب واقعى است آن را بپذیرد و بر آن صحه گذارد.

    و روشن است که مهمترین نشانه صدق این ادعا آن است که همه گام‏ها در راه رضاى‏دوست برداشته شود و انسان عاشق و محب هیچ‏گونه حرکت و سکون، تکلم وسکوت و قیام و قعودى جز آنچه مورد رضاى پروردگار است نداشته باشد، و این نعمتى‏عظیم و موهبتى ارزنده است در وجود دارندگان آن و طبیعى است هر چه علاقه وحب بنده به خدا بیشتر و قوى‏تر باشد دلیل معرفت و شناخت و قرب بیشتر به ذات اقدس‏او خواهد بود، و لذا عارفان و سالکان راه دوست خداى را بهتر شناخته و به سمت و سوى وى بیشتر راه یافته‏اند، زیرا اینان با اشراقات قلبى و الهامات درونى توانسته‏اند دریچه‏اى در مقابل خود بگشایند و سرى بکشند به آنچه که در وصف ناید و در شرح نگنجد،و با دلیل‏ها و برهان‏هاى خشک منطقى و فلسفى و فرمول‏هاى ریاضى و علمى به تحریروتقریر نیاید.

    آرى اینان از همه کس بیشتر عاشق خدایند و به سوى وى پر و بال مى‏گشایند.

    در روایتى که هر چند از نظر سند بر اساس درایه الروایه محل بحث و گفتگو است اما به لحاظ نکات عرشى و حقایق عرفانى بلندى که در آن هست نمى‏توان به سادگى از آن گذشت و از متن ومحتواى و زیباى آن به آسانى چشم پوشید، آمده است که خداوند متعال فرمود: «من طلبنى وجدنى و من وجدنى عشقنى (یا: من وجدنى احبنى) و من احبنى عشقنى و من عشقنى عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلىّ دیته و انا دیته (و یا: و من علىّ دیته فانادیته)[1] هر که به جستجوى من بر آید مرا مى‏یابد و هر که مرا پیدا کند دوستم خواهد داشت و هر که من را دوست بدارد عاشق و شیفته من خواهد شد و هر که چنین باشد من نیز عاشق او خواهم بود و هر که من عاشق او باشم در این راه او را خواهم کشت و شهید عشقش خواهم نمود و هر که ازسوى من شهید عشق شود خونبهاى او بر عهده من خواهد بود و من خود دیه و خونبهاى وى هستم (و به کمتر از این براى وى راضى نیستم).

    دیه چیزى است که در آخرین مرحله دریافت مى‏شود و آخرین موجودى و دریافتى است و تنها موجودى عاشق، خداست و بس.

    این است که عاشقان و عارفان راستین از همه خداشناس‏ترند، و با این موجودى و سرمایه بزرگ، از همه ثروتمندتر و غنى‏تر.

    و این است که رسیدن به این مقام والا به سادگى حاصل نشود و با ادعا ثابت نگردد.

    محبت به خدا: محبت به خداوند محبت راستین است و خداوند یگانه محبوب حقیقى است.

    همه نشانه‏هاى محبت حقیقى در محبت به خدا هست.

    محبت به خداوند پایدار و زوال‏ناپذیر است، چرا که هیچ کمالى برتر از خداوند نیست و هیچ جمالى زیباتر از او وجود ندارد، کسى که خدا را بیابد همه چیزها در چشم او ناقص و حقیر مى‏آید: ما ذا وجد من فقدک و ما الذى فقد من وجدک لقد خاب من رضى دونک بدلا آن که تو را نیافت چه یافت؟

    و آن که تو را یافت چه نیافت؟

    کسى که به غیر تو راضى و مایل گشت یقیناً محروم شد.

    محبت به خداوند با هیچ محبت دیگرى قابل قیاس نیست هر محبت دیگرى اگر در طور محبت خدا باشد و به سبب محبت به خدا باشد، محبتى راستین وگرنه دروغین است.

    کسى که غیر خدا را دوست مى‏دارد و محبت او بر محبت خدا بر مى‏گزیند، مؤمن نیست.

    مؤمنان بیشترین محبت را به خداوند دارند.

    والذین آمنو اشد حباللَّه محبت خدا شرط ایمان است و کسى مؤمن است که خدا و رسولش را بیش از هر چیز دیگرى دوست داشته باشد.

    از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است: لا یؤمن احدکم حتى یکون اللَّه و رسوله احب الیه مما سواهما؛ هیچ یک از شما تا زمانى که خدا و رسولش محبوب‏ترین کس در نزد او نباشد، ایمان نیاورده است.

    مؤمنان واقعى مى‏خواهند قلبشان آکنده از محبت خداوند باشد تا هیچ محبت دیگرى در آن جاى نگیرد.

    امام زین العابدین (ع) در دعاى ابوحمزه ثمالى این گونه دعا کرده‏اند: اللهم انى اسئلک ان تملا قلبى حباً لک؛ اى خدا از تو مى‏خواهم که قلبم را از محبتت آکنده سازى.

    ویژگى دوستان حقیقى خدا این است که جز محبت او را در دل نداشته باشند.

    امام حسین(ع) در دعاى عرفه این چنین مناجات مى‏فرمایند: انت الذى ازلت الاغیار عن قلوب احبائک حتى لم یحبوا سواک؛ تو همانى که بیگانگان را از دل‏هاى دوستانت زدودى تا جز تو را دوست ندارند.

    دومین نشانه محبت حقیقى محبت به همه چیزهایى است که به محبوب انتساب دارد.

    محبت به غیر خدا وقتى مذموم است که محب، محبوب را مستقل بداند و کمال و جمال آن را وابسته و ناشى از خداوند نداند؛ ولى اگر کسى مخلوقات خداوند را به خاطر انتساب به خداوند بخواهد و دوست بدارد محبت او ممدوح و پسندیده است.

    این گونه دوستى منافاتى با دوستى خدا ندارد، بلکه عین دوستى با خداست .محبت به بندگان صالح خدا محبت خداست کسى که بنده صالحى را به سبب ارتباط و اتصال با خدا دوست دارد، کسى را دوست دارد که خدا دوستدار اوست، پس محبت او اصالتاً از آن خداست و ترشحى از محبت به خداوند است خداوند بندگان مؤمن و صالح را دوست دارد و بندگان ظالم و عاصى را دوست نمى‏دارد؛ پس کسى که حب و بغض خود را متناسب با حب و بغض خداوند نماید مى‏تواند مدعى دوستى خدا باشد: من احب اللَّه و ابغض للَّه و اعطى للَّه و منع للَّه فهو ممن کمل ایمانه؛ کسى که به خاطر خدا محبت و بغض ورزد و به خاطر خدا ببخشاید و باز دارد پس او کسى است که ایمانش کامل شده است.

    در روایات آمده است که دوستى مؤمنین به یکدیگر از بزرگ‏ترین شاخه‏هاى ایمان است و کسى که دوستى و دشمنى او براى خدا باشد برگزیده خداوند است.

    اهمیت محبت ورزیدن به کسانى که خداوند آنها را دوست مى‏دارد و دشمنى با دشمنان خدا، به قدرى است که این دوستى و دشمنى محک ایمان و نیک سیرتى انسان‏هاست.

    امام صادق(ع) به یکى از اصحاب خود مى‏فرمایند: اگر مى‏خواهى بدانى که آیا در تو نیکى و خیرى هست به قلب خود رجوع کن.

    اگر بندگان مطیع خدا را دوست مى‏دارى و گناهکاران را دشمن مى‏دارى، پس در تو خیرى هست و خداوند تو را دوست دارد و اگر چنین نیستى، در تو خیرى نیست و مبغوض خداوند هستى.

    انسان با آن که دوست مى‏دارد همراه است.

    این گونه روایات نشان مى‏دهد که محب واقعى خداوند، به غیر خداوند نیز محبت دارد چرا که آن غیر به خدا منسوب است و اگر کسى به محبوب‏هاى خداوند یعنى انبیاء و اولیاء و صالحان دوستى نورزد، محبت او به خداوند واقعى نیست و نیز اگر دشمنان خدا را که رشته اتصال و ارتباط با خداوند او گسیخته‏اند دشمن ندارد، به خداوند محبت واقعى ندارد و ایمان او حقیقى نیست: لا تجد قوما یؤمنون باللَّه و الیوم الاخر یوادون من حاداللَّه و رسوله و لو کانوا آباءهم او اخوانهم او عشیرتهم اولئک کتب فى قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه و یدخلهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدین فیها رضى اللَّه عنهم و رضوا عنه اولئک حزب اللَّه الا ان حزب اللَّه هم المفلحون؛ قومى را نیابى که به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند و کسانى را که با خدا و رسولش مخالفت کرده‏اند هر چند پدرانشان یا پسرانشان با برادرانشان یا عشیره آنان باشد دوست بدارند.

    در دل اینهاست که خدا ایمان را نوشته و آنها را با وحى از جانب خود تأیید کرده است و آنان را به بهشت‏هایى که از زیر درختان آن جوى‏هاى روان است در مى‏آورد همیشه در آن جا ماندگار خدا از ایشان خشنود و آنها از او خشنودند، اینانند حزب اللَّه آرى، حزب خداست که رستگارانند.

    محب واقعى خدا، خود را آن گونه که خدا مى‏پسندد مى‏سازد.

    عمل خود را مطابق خواست او مى‏نماید و ظاهر خویش را خداپسند مى‏آراید.

    محب واقعى خدا مى‏کوشد محبوب خدا باشد.

    هر محبى آرزو دارد که محبوبش به او محبت داشته باشد.

    راه این محبت دو سویه را محبوب حقیقى بر زبان حبیبش جارى نموده و به ما آموخته است: قل ان کنتم تحبون اللَّه فاتبعونى یحببکم اللَّه.

    تبعیت از پیامبر نشان راستگویى در اظهار محبت است و چون کسى در محبت خویش به خداوند صادق باشد، خداوند نیز او را دوست مى‏دارد.

    تبعیت از پیامبر یعنى عمل به کارهایى که خدا دوست دارد و ترک آن چه خداوند نمى‏پسندد، براى ساختن خویش به چهره و گونه‏اى خدا پسند باید از خود خدا و رسول او پرسید که چگونه باشیم.

    در قرآن کریم پاکیزگان، توبه کنندگان، محسنین، متقین، صابران، مقسطین، و کسانى که بر خدا توکل مى‏کنند و در راه او مى‏رزمند، محبوب خدا معرفى شده‏اند و تجاوزکاران، ظالمان، مفسدان، کافران، گنه‏کاران، مستکبران، خیانت پیشگان، مسرفان و کسانى که نعمت‏هاى خداوند و کفران مى‏کنند محبوب خدا نیستند.

    پس اگر کسى خواهان محب واقعى شدن است و مى‏خواهد محبوب خدا باشد باید از این راهمایى‏ها بهره گیرد و با پیروى از دستورات پیامبر اکرم(ص) دل خویش را از محبت غیر پاک سازد و سر به فرمان پروردگار نهد.

    کسى که دوستدار واقعى خداست از مناجات با او لذت مى‏برد و از این که خدا با او سخن بگوید شادمان مى‏شود.

    درباره سخن گفتن بنده با خدا در مبحث عبادت مطالبى خواهد آمد، ولى درباره سخن گفتن خدا با انسان اشاره‏اى به فضیلت و آثار تلاوت قرآن خواهیم داشت.

    قرآن سخن خدا با بنده و عهد او با بندگان است.

    از امام صادق(ع) روایت شده است: القرآن عهداللَّه الى خلقه، فقد ینبغى للمرء المسلم ان ینظر فى عهده و ان یقرأ منه فى کل یوم خمسین آیه؛ قرآن عهد خداوند با بندگان است پس بر هر مسلمانى شایسته است که در عهد خداوند نظر کند و در هر روز پنجاه آیه قرائت نماید.

    در پایان این مبحث مناسب است یادآور شویم که محبت خدا به انسان با محبت انسان به خدا فرق مى‏کند.

    خداوند کمال مطلق است و انسان نیاز مطلق.

    انسان خواستار کمال است پس به کمال مطلق عشق مى‏ورزد و خواهان اوست.

    ولى در برابر کمال خداوند هیچ کمال دیگرى وجود ندارد.

    پس مقصود از محبت خدا به بندگان استکمال بنده است، یعنى چون بنده به اختیار خود طریق کمال را مى‏گزیند، خداوند او را دوست مى‏دارد و در این کمال جویى او را یارى مى‏دهد و چون بنده راه هلاکت و سقوط را در پیش گیرد غضب الهى شامل حال او مى‏شود.

    دوستان خدا اگر قلب خود را از محبت غیر او خالى کنند و هر چه را او مى‏پسندد و فرمان مى‏دهد عمل نمایند و همواره در یاد او باشند، خداوند نیز آنان را دوست مى‏دارد و کمال مطلوب آنان را به آنها اعطا مى‏کند.

    منابع: سایت اینترنتی رشد کتاب اخلاق اسلامی ؛ تالیف دیلمی و آذربایجانی آیین دوست یابی ؛ تالیف دیل کارنگی توان بی پایان، آنتونی رابینز، ترجمه محمد رضا آل یاسین

  • فهرست:

    ندارد.


    منبع:

     سایت اینترنتی رشد

     

    کتاب اخلاق اسلامی ؛  تالیف دیلمی و آذربایجانی

     

    آیین دوست یابی ؛ تالیف دیل کارنگی       

     

    توان بی پایان، آنتونی رابینز، ترجمه محمد رضا آل یاسین

     

محبت به خداوند محبت یعنى دوست داشتن چیزى یا کسى دوستى با گرایش، کوشش و جذب شدن شناخته مى‏شود. حالت محبت هر گاه در انسانى پدید آید آن کس به محبوب خود مایل مى‏شود و براى رسیدن به محبوب مى‏کوشد و به آن مجذوب مى‏شود. محبت در حقیقت دوست داشتن کمال و بیزارى از نقص است. هم موجودات ناقص ذی‏شعور و هم موجود کامل حقیقى دوستدار کمال و بیزار از نقص هستند. یعنى هم خداوند محب است و هم انسان‏ها ...

خلاصه مطالب از عوامل موثر در ایجاد دوستی: نیروی محبت از نظر اجتماعی نیروی عظیم و موثری است بهترین اجتماع آن است که با نیروی محبت اداره شود. محبت زعیم و زمامدار به مردم و محبت و ارادت مردم به زعیم و زمامدار. مردم آنگاه قانونی خواهند بود که از زمامدارشان علاقه ببینند و آن علاقه هاست که مردم را به پیروی و اطاعت می کشد. تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر عشق و محبت یک عامل بزرگ بل زصد لشکر ...

از محبت دُردها صافی شود وز محبت دردها شافی شود مقدمه: نقش محبت و مهروروزی در فرآیند تعلیم وتربیت محبت نیاز اساسی و طبیعی انسان بالاخص کودکان است. یکی از عللی که آدمی را از تنهایی گریزان و در جمع سرخوش می‌سازد این است که در تنهایی محبّت‌هایی ندارد و تمایلات آدمی در آن برآورده و ارضا نمی‌شود. محبت مهمترین عامل سلامت روح کودک و عدم آن موجب ناهنجاری‌های روانی است. کمبود محبت مشکلاتی ...

از امام باقر (علیه السلام) از پدرانش، از علی (علیه السلام) نقل شده است که فرمود: همنشینی با بدان موجب سوء ظن به نیکان می شود و همنشینی با خوبان بدان را به خوبان می پیوندد و همنشینی فجار با نیکوکاران فجار را به نیکان ملحق می کند پس کسی که وضع او بر شما مشتبه باشد و دین و روش او را نشناسید به معاشرین او نگاه کنید. پس اگر معاشرین او اهل دین خدا بودند او نیز بر دین خدا است و اگر بر ...

نقش محبت در زندگی خانوادگی نظام هستی بر اساس مهر و محبت پروردگاربه انسان پدید آمده است اگر محبت نبود،نه طلوعی بود ونه غروبی. نه بهاری بود و شکفتن گلها و نه نغمه های شورانگیز بلبلان . نه کوهساری وجود داشت و نه آبشاری ، نه امواج غلطان دریاها به چشم می خورد و نه ستارگان در آسمانها چشمک می زدند . اگر عشق و دلدادگی نبود شوریدگان به دنیا نمی آمدند و اشعار نغز و زیبا سروده نمی شد . اگر ...

‹‹بخش اول›› هویت یابی (یکی ازوظایف مهم درتعلیم وتربیت یک نسل، یاری دادن آن برای یافتن هویت خویش است . روان شناسان، دوره نوجوانی یعنی حد فاصل بین 13 تا 18 سالگی را دوره حساسی برای یافتن هویت می دانند.درصورتی که نوجوان بتواند دراین مدت برای خویش تصویری رضایت بخش وامید آفرین بدست آورد، مراحل بعدی زندگی را با تعادل، پرشور وپرتحرک آغاز خواهد کرد. نوجوان درچنین وضعیتی قدم دردوره های ...

بنای خانواده یعنی جایی که انسان در آن به آرامش و کمال می رسد . حال اگر این بنای زیبا مورد لطف و عنایت خداوند از انسان گرفته شود دیر یا زود می میرد .           یکی از بزرگترین خوشبختی انسانها ، داشتن همسری صالح و شایسته است . آن بهره ای که انسان را سامان می بخشند داشتن همسری است که هرگاه به وی نظری بیفکند شاد و سرور گردد . باید به ...

مقدمه وکذلک خلقنا کم امه وسطاً لتکونوا شهداء علی الناس و تکون الرسول علیکم شهیدا و همچنین شما مسلمین به آیین اسلام هدایت کردیم و نیز شما را به تربیت نیکو و اخلاق معتدل آراستیم ، تا گواه مردم باشید تا نیکی و درستی را سایر ملل از شما بیاموزند چنانچه پیامبر را گواه شما کردیم . از بهترین مسائل زندگی انسان مسدله تربیت است که پایه و اساس شخصیت حقیقی و حقوقی آدمی می باشد . شکل گیری ...

نقش خانواده در بزهکاری فرزندان در مطالعه علل رفتار مجرمانه همیشه باید عوامل چندگانه موجد جرم و تاثیر متقابل آنها را در یکدیگر مورد نظر قراردهیم. برحسب مورد ممکن است تاثیر یکی از این عوامل از عامل دیگر بیشتر باشد، ولی هیچ گاه یک عامل واحد، علت کلیه رفتارهای مجرمانه نیست. در بزهکاری، عوامل اجتماعی و روانی هردو بر یکدیگر اثر میگذارند و با یکدیگر همبستگی دارند. عوامل دسته اول در ...

مقدمه : انسان تنها موجودی است که از دو بعد مادی و غیر مادی شکل گرفته است این موجود یگانه چنان که قرآن کریم به آن اشاره می فرماید رشد خود را از خاک شروع کرده و مراحل مختلف تکامل را پشت سر گذاشته تا آن جا که روح خدایی در درون وی شکوفا شده و همراه وی وهمگام با هم به حرکت در آمده و با طی مراحل گوناگون صفات و ویژگی های همچون عقل ، عشق و عواطف انسانی را از خود به مرحله ی ظهور و ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول