کودکی و جوانی شاپور در ۱۹۱۴ یا ۱۹۱۵ در جنوب غربی ایران و از پدری به نام محمدرضا (معروف به سردار فاتح) و مادری به نام ناز بیگم به دنیا آمد.
خانوادهٔ او از طوایف ایل بختیاری بودند.
پدربزرگ مادری بختیار، نجف قلی صمصامالسلطنه، دو بار در ۱۹۱۲ و ۱۹۱۸ به نخستوزیری رسیده بود.
مادر بختیار در هفت سالگی او به فوت کرد.
تحصیلات دکتر شاپور بختیار تحصیلات دورهٔ ابتدایی را در شهرکرد گذراند و تحصیلات متوسطه را ابتدا در اصفهان و سپس در بیروت پایتخت لبنان به پایان رساند.
او مدرک دیپلم دبیرستان خود را در بیروت و از مدرسهٔ فرانسوی بیروت دریافت کرد.
وی در ۱۹۳۶ او به فرانسه رفت و در ۱۹۳۹ دکترای خود را در زمینهٔ علوم سیاسی از دانشگاه سوربن دریافت کرد.
او در ضمن دو مدرک لیسانس در زمینههای حقوق و فلسفه نیز دریافت کرده بود.
اشغال فرانسه با شروع جنگ جهانی دوم و اشغال فرانسه آزاد توسط آلمان نازی وی به فعالیتهای مخفی مقاومت فرانسه پیوست.
بازگشت به وطن در سال ۱۹۴۶ دکتر شاپور بختیار به ایران بازگشت.
در سال ۱۹۵۱ توسط وزیر وقت کار به عنوان مدیر ادارهٔ کار استان اصفهان انتخاب شد و بعدها به ادارهٔ کار در استان خوزستان (مرکز صنعت نفت ایران) ارتقا یافت.
ملی شدن صنعت نفت و زندان در جریان ملی شدن صنعت نفت ایران، بختیار که عضو حزب ایران شده بود، به طرفداری از دکتر مصدق برخواست و در سال ۱۹۵۳ در دولت کوتاه دکتر محمد مصدق، بختیار معاون وزارت کار شد.
پس از بازگشت محمد رضا شاه پهلوی در پی کودتای ۲۸ مرداد، بختیار به منتقدان شاه پیوست و به همین علت چند بار به زندان افتاد.
بختیار در جبهه ملی دوم نیز فعال بود.
در بهمن ۱۳۴۲ همراه با دیگر رهبران جبهه ملی به زندان افتاد.
نامه به شاه در دوران پهلوی شاهان، قانون اساسی مشروطیت و به خصوص اصولی از این قانون را که آزادیها و حق حاکمیت مردم در آنها تصریح شده بود را رعایت نمیکردند و به این علت در خرداد ۱۳۵۶ سه تن از سران جبهه ملی یعنی دکتر کریم سنجابی، داریوش فروهر و دکتر شاپور بختیار نامهای به شاه نوشته و از او خواستند که برای نجات کشور به حکومت استبدادی پایان داده، به اصول مشروطیت تمکین کند.
اوج گیری انقلاب و قبول نخست وزیری در اواخر سال ۱۹۷۸ و اوج گیری انقلاب در ایران، شاه دستور آزادی دکتر بختیار از زندان را صادر کرد و از وی در دیداری خصوصی در کاخ نیاوران تهران خواست که مقام نخستوزیری ایران را قبول کند.
بختیار برای «آرام کردن اوضاع» و جلوگیری از اوج گرفتن انقلاب اسلامی مقام نخستوزیری را قبول کرد و خود را «مرغ طوفان» نامید.
دکتر بختیار با توجه به مشاهدات خود در پاگیری فاشیسم در اروپا در جریان اشغال فرانسه و با باور بر اینکه ایران با سقوط مشروطه سلطنتی به دست کمونیستها و یا روحانیون اسلامی بیافتد علیرغم مخالفت جبهه ملی ایران این پست را قبول کرد و به همین علت از جبهه ملی که حال طرفدار سقوط سلطنت و پیروزی انقلاب شده بود کناره گیری کرد.
آخرین تلاشها برای حفظ مشروطه پادشاهی ایران نهایتا در گرماگرم تب انقلاب، دکتر بختیار به همراه وزرای دولتش از مجلس سنا رای اعتماد گرفت.
در پی اوج گرفتن اعتراضات محمدرضا شاه به همراه فرح پهلوی با چشمانی گریان از کشور خارج شد.
در آخرین لحضات خروج شاه از ایران دکتر بختیار به داخل هواپیمای شاه رفت و به وی اطمینان داد که تمام تلاش خود را برای حفظ «مشروطه پادشاهی ایران» به کار بندد.
قبول مسئولیت نخست وزیری از طرف دکتر بختیار در آن دوران آخرین کوشش ممکن برای حفظ کشور و اقدامی برای جلوگیری از موفقیت روحانیون قدرت طلبی بود که با بهره گیری از تب انقلاب قصد به وجود آوردن دیکتاتوری جدیدی به نام «ولایت فقیه» را داشتند.
نهایتا اقدامات او به نتیجهای مطلوب منتهی نشد.
بازگشت خمینی و پیروزی انقلاب اسلامی با خروج شاه از ایران و اعلام بیطرفی ارتش، همه چیز به نفع انقلابیون تغییر کرد.
روحالله خمینی بعد از ۱۳ سال تبعید در روز ۱۲ بهمن به ایران بازگشت و در همان جا دولت اپوزیسیون را اعلام کرد.
نهایتا پس از ۱۰ روز انقلابیون تمام مراکز و ادارات دولتی را به دست گرفتند و نهایتا دکتر بختیار در اواسط فروردین سال ۱۳۵۸ به فرانسه گریخت.
بنیانگذاری نهضت مقاومت ملی ایران در فرانسه و ترورهای پی در پی بلافاصله پس از ورود به فرانسه، وی نهضت مقاومت ملی ایران را بنیان گذاشت و به مخالفت صریح با جمهوری اسلامی و آیتالله خمینی پرداخت.
مبارزات سیاسی دکتر بختیار برای استقرار آزادیها و استقرار حاکمیت ملت برای رژیم تازه تاسیس جمهوری اسلامی خطرناک بود.
ریش سفیدان رژیم میدانستند که ادامه مبارزات دموکراسی خواهانه دکتر بختیار دیر یا زود مبارزات ملت ایران را به مسیر آزادی هدایت خواهد کرد و بستری برای اتحاد ملت خواهد شد.
به همین جهت دکتر بختیار به هدف دائمی تروریستهای جمهوری اسلامی تبدیل شد.
در تابستان 1359 تیمی ترویستی به رهبری انیس نقاش که یک تروریست حرفهای فلسطینی بود، [1] [2] از طرف رژیم اسلامی برای قتل او اعزام شد که با هشیاری پلیس و محافضان دکتر بختیار ناموفق بود.
او از این سوء قصد جان سالم به در برد اما در این ماجرا یک پلیس و یکی از همسایگان خانه دکتر بختیار به قتل رسیدند.
[3] انیس نقاش توسط پلیس فرانسه دستگیر و پس از مدتی از طرف دولت فرانسه به جمهوری اسلامی تحویل داده شد.
[4] آخر بار در تاریخ پانزده مرداد ۱۳۷۰ برابر ۶ اوت ۱۹۹۱ سه قاتل اعزامی از ایران، دکتر شاپور بختیار و منشی وفادارش سروش کتیبه را در خانه مسکونی اش در حومه پاریس سلاخی کردند.
[5] [6] با وجود محفظت شبانه روزی از خانه دکتر بختیار و با وجود ۱۳ محافظ مسلح، قاتلان بدون هیچ مشکلی از خانه وی خارج شده و متواری شدند.
بعد از چند روز یکی از قاتلها در سوئیس دستگیر شد و به فرانسه تحویل داده شد.
او در طول محاکمهاش در ۱۹۹۴ اعتراف کرد که جمهوری اسلامی وی و همکارانش را مامور قتل دکتر شاپور بختیار کرده بودهاست.
استعفای دولت "جمشید آموزگار" و تشکیل دولت عوام فریب "جعفر شریفامامی" (1357 ش) پس از ناکامی دولت جمشید آموزگار در کنترل ناآرامیهای مردمی علیه رژیم پهلوی، محمدرضا شاه، جعفر شریف امامی، عامل سرسپرده خود را برای تشکیل دولت، مأمور کرد.
وی قصد داشت تا با عوام فریبی، اعتراضات گستردهای را که در سراسر کشور رو به فزونی میرفت، کنترل کند بنابراین درصدد برآمد تا با دادن وعدههای پوچ، مردم را آرام سازد.
او در ابتدا دستور لغو تاریخ مجعول شاهنشاهی و جایگزینی تاریخ هجری را صادر کرد و سپس فرمان تعطیلی قمارخانهها را داد.
شریف امامی کابینه خود را دولتِ آشتی ملی عنوان نمود و قصد داشت با ریاکاری خود را به علما نزدیک سازد.
اما این کارها تأثیری بر انقلاب جوشان مردمی نداشت و برپایی اجتماع عظیم روز عید فطر سال 1357 و روزهای بعد، و نیز کشتار مردم تهران در جمعه خونین هفدهم شهریور، چهره واقعی او را آشکار ساخت.
او که به دروغ، خود را دوستدار ملت میخواند تنها دوازده روز پس از کسب قدرت، کشتار کم سابقهای را در تهران به راه انداخت.
وی سرانجام پس از قتل عام دانشآموزان و دانشجویان در سیزدهم آبان 57، با بر جای گذاشتن پروندهای سیاه و ننگین و آغشته به خون ملت غیور و مسلمان ایران، مجبور به کنارهگیری گردید.
تعویض تاریخ موهوم شاهنشاهی به سال هجری شمسی (1357 ش) محمدرضا پهلوی که میدانست اتکای اصلی مخالفانِ رژیم، اسلام است، درصدد برآمده بود تا ریشههای این مکتب را خشک کند.
به همین جهت در شهریور سال 1354 ش در مراسم افتتاح مجلس دوره بیست و چهارم، در سخنانی عنوان کرد که قصد دارد فرهنگ ایرانی را از عوامل بیگانهای که در این فرهنگ راه یافتهاند، نجات دهد.
در این راستا، مجلس سنا و مجلس شورای ملی در یک اجلاس مشترک به ریاست جعفر شریف امامی تصویب کردند که مبدأ تاریخ، از هجری شمسی به شاهنشاهی تغییر یابد و آغاز سلطنت در ایران و جلوس کوروش هخامنشی به عنوان مبدأ تاریخ ایران عنوان گردید.
این قانون ننگآور با مخالفت و تحریم بسیاری از مردم و علما مواجه گردید و سرانجام با روی کار آمدن دولتِ عوام فریب شریف امامی و به منظور فریب افکار عمومی در شهریور 1357، ملغی شد.
هرچند، کار رژیم از این نمایشهای ساختگی گذشته بود و چیزی نمیتوانست، انقلاب توفنده مردم مسلمان را از حرکت باز دارد.
اعلام ملی شدن کلیه معادن کشور (1359 ش) تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، برخی از معادن کشور توسط بخش خصوصی اداره میشد یا امتیاز آن در انحصار بیگانگان قرار داشت.
با پیروزی انقلاب و تدوین قانون اساسی، کلیه معادن کشور ملی اعلام شده و مطرح گردید که تحت هیچ عنوان به مالکیت بخش خصوصی تعلق نمیگیرند.
به موجب این قانون، حق اجازه بهرهبرداری از معادن تنها در صلاحیت دولت قرار دارد و از سوی دولت به برخی بخشهای دولتی نظیر استانداریها واگذار میگردد، هر چند بخش خصوصی میتواند به عنوان مقاطعهکار در عملیات اکتشاف معادن شرکت نماید و با دولت قرارداد منعقد کند.
حزب رستاخیز پس از اینکه تشکیل احزاب دولتی مردم به رهبری اسدالله علم و ملّیون به رهبری منوچهر اقبال نتوانست مردم را به سوی آن احزاب و رژیم شاه جذب کند و حتی پیدا شدن حزب ایران نوین به رهبری حسنعلی منصور نخستوزیر وقت فاقد هرگونه جاذبه برای مردم بود، شاه به فکر ایجاد یک حزب فراگیر و رسمی افتاد، تا اینکه در روز یازدهم اسفند ماه 1353 با سخنان شاه فعالیت حزب رستاخیز شروع شد و احزاب موجود همگی منحل شدند.
شاه در سخنانش اعلام کرد همه مردم باید به عضویت حزب رستاخیز درآیند در غیر این صورت از کشور خارج شوند.
طبق دستور شاه تمامی دولتمردان، کارکنان و کارمندان دولت باید به حزب میپیوستند.
نمایندگان مجلس که قبل از اعلام ایجاد حزب رستاخیز، عضو احزاب دیگر بودند به حزب رستاخیز پیوستند.
در سال 1354 بنابر نظر شاه جناحبندی در حزب آشکارتر شد، به طوری که منجر به تشکیل دو جناح سازنده به رهبری هوشنگ انصاری و ترقیخواه به رهبری جمشید آموزگار گردید.
طرح حزب رستاخیز که شاه آن را ” فراگیر“ خطاب میکرد، از طرف گروه آموزگار و با شناخت دقیق از خلقیات شاه ارائه شد.
گروه آموزگار به قلم و فکر داریوش همایون، طرح این حزب را چنان نوشت که شاه در دورانی که در صدد ایجاد پایههای ایدئولوژیک برای رژیم خود بود، قانع گردد که این تنها راه حرکت دادن به جریان از تحرک افتاده و بی تفاوت سیاسی مملکت است.
به این ترتیب شاه ناگزیر شد از ادعاهای همیشگی خود در تبلیغ ” حکومت چند حزبی “ و نکوهشِ ” حکومتهای دیکتاتوری تک حزبی “ دست بردارد.
در طول حیات سیاسی حزب رستاخیز، امیرعباس هویدا اولین دبیرکل حزب به مدت 20 ماه (از تاریخ 11/12/1353 تا 6/8/1354) در این سمت قرار داشت و فریدون مهدوی قائممقام وی در حزب محسوب میشد.
پس از هویدا همزمان با تشکیل دومین کنگره حزب رستاخیز در آبان ماه 1355، جمشید آموزگار وزیر کشور کابینه هویدا به سمت دبیرکل حزب و محمدرضا عاملی تهرانی به عنوان قائممقام وی انتخاب گردیدند.
آموزگار پس از انتصاب به سمت نخستوزیری، در مرداد ماه 1356 از دبیرکلی استعفا داد و به جای وی محمد باهری معاون وقت وزارت دربار در همین تاریخ به این سمت انتخاب شد و داریوش همایون قائممقام وی گردید.
وقتی شاه طی دیدار با اعضای دفتر سیاسی و هیئت اجرایی حزب رستاخیز در یک سخنرانی در روز پنجم دی ماه 1356 ” جدایی پست دبیرکلی حزب را از سمت نخستوزیری به مصلحت ندانست“، جمشید آموزگار نخستوزیر وقت برای بار دوم دبیرکل حزب رستاخیز شد و جواد سعید به عنوان قائممقام وی و محمود جعفریان، محمدرضا عاملی تهرانی و محمدحسین موسوی به سمت معاونین وی در حزب تعیین گردیدند.
دیری نپایید که جمشید آموزگار در مهر ماه 1357 در یک نشست حزبی از دبیرکلی حزب استعفا داد و جواد سعید قائممقام وی، به دبیرکلی انتخاب شد، ولی پس از پنج روز در نهم مهر ماه 1357 وی هم مجبور به استعفا گردید و حزب رستاخیز متلاشی شد.
طبق اساسنامه، حزب رستاخیز دارای پنج رکن بوده است که ” کنگره بالاترین رکن حزب“ و ”شورای مرکزی“، ” هیئت اجرایی“، ” دفتر سیاسی“ و ” دبیرکل“ ، ارکان دیگر حزب را تشکیل میدادند.
” شورای روستا“ ، ”شورای بخش“ ، ” شورای شهر“ ، ” شورای شهرستان“ و ” شورای استان” ، شوراهای حزب محسوب میشدند.
داشتن 18 سال تمام از شرایط عضویت در حزب بوده است و افراد کمتر از 18 سال عضو وابسته حزب به حساب میآمدند و مرکز اصلی حزب رستاخیز در تهران بوده است.
زندگی جمشید آموزگار یکی از فرزندان حبیبالله آموزگار در سال ۱۳۰۱خ در تهران زاده شد.
او در رشته حقوق و مهندسی از دانشگاه تهران دانشآموخته شد.
در سال ۱۳۲۳ برای ادامه تحصیل به دانشگاه کورنل در نیویورک رفت و به مدت هفت سال به تحصیل در رشته مهندسی عمران پرداخت و پس از چندی در رشته مهندسی هیدرولیک موفق به اخذ دکترا شد.
آموزگار ابتدا در همان دانشگاه کورنل به تدریس هیدرولیک و مهندسی عمران پرداخت و مدتی نیز به عنوان کارشناس منابع آبهای زیرزمینی در سازمان ملل فعالیت کرد.
بعد از بازگشت به ایران بلافاصله توسط امریکاییها به کار گرفته و به ریاست بخش مهندسی اداره اصل شش منصوب شد.
از آن پس پلههای ترقی را پیمود و به مشاغل مهمی یکی بعد از دیگری منصوب شد.
درسال ۱۳۳۷ دکتر منوچهر اقبال او را به وزارت کار برگزید که البته دوره کوتاهی را شامل میشد و در آبان ماه ۱۳۳۸خ در پی ترمیم کابینه خود بار دیگر آموزگار را به وزارت کشاورزی منصوب کرد.
وزارت در دوران وزارت کشاورزی به تهیه اولین قانون اصلاحات کشاورزی مأمور شد.
دکتر جمشید آموزگار در سال ۱۳۴۲ توسط حسنعلی منصور نخست وزیر، به وزارت بهداری منصوب شد.
دولت منصور، دولتی با چهره های جوان متمایل به امریکا بود که با ترور او برچیده شد و آموزگار در دولت جدید به ریاست امیرعباس هویدا در سال ۱۳۴۳ به وزارت بهداری منصوب شد، در دولت بعدی نیز هویدا از وی برای وزارت دارایی استفاده کرد.
آموزگار تا سال ۱۳۵۴ در این وزارت فعال بود.
در دوران وزارت دارایی، امور مربوط به قیمت گذاری نفت و اوپک برعهده وی نهاده شد و به طور مستقیم با شاه در ارتباط بود.
در سال ۱۳۵۲، به همراه دیگر وزرای نفتی جهان در کنفرانس اوپک در وین توسط کارلوس شغال، مزدور جنگی، مارکسیست و بازیگر فیلمهای سکسی گروگان گرفته شد و سرانجام با وساطت جهان پس از دو روز آزاد شد.
او پس از آزادی، جان خود را در راه اعلیحضرت همایونی بی ارزش خواند.
جمشید آموزگار در سال ۱۳۵۲، به عضویت در هیئت امنای دانشگاه تهران منصوب شد و در دی ماه همان سال ریاست اجلاس اوپک در تهران عهده دار شد و هویدا در کابینه جدید خود وزارت کشور را به آموزگار داد.
نخستوزیری پس از ایجاد حزب رستاخیز توسط شاه، آموزگار به این حزب پیوست و درسال ۱۳۵۵ به دبیرکلی این حزب منصوب شد.
پس از پایان رسیدن حکومت سیزده ساله هویدا، شاه آموزگار را در سال ۱۳۵۶ به نخست وزیری برگزید.
دوران صدارت وی یک سال بود.
برنامه دولت او فضای باز سیاسی، صرفه جویی، مهار کردن بحرانهای اقتصادی اعلام شده بود.
رویدادهایی که در دوران نخست وزیری دکتر جمشید آموزگار روی داد و به جریان سرنگونی حکومت پهلوی سرعت بیشتری بخشید عبارتاند از: درگذشت مصطفی خمینی و برگزاری مراسم ترحیم و یادبود از سوی گروهی چاپ مقاله ایران و استعمار سرخ و سیاه و پیامدهای آن ایجاد حکومت نظامی در شهرهایی چون اصفهان آتشسوزی سینما رکس آبادان این رخدادها سرانجام منجر به استعفای آموزگار از نخست وزیری در چهارم شهریور و استعفا از دبیرکلی حزب رستاخیز در مهر ۱۳۵۷ شد و او در اوج انقلاب بخاطر بیماری همسر آلمانی خود کشور را به قصد امریکا ترک کرد و از کشته شدن رهایی یافت.
وی هماینک در امریکا اقامت دارد.
گفتاوردی از دکتر جمشید آموزگار: «ما [ایرانیان] توسط یونانیها، عربها و مغولها مورد حمله قرار گرفتیم ولی هیچگاه هویت خود را از دست ندادیم زیرا مهاجمان بیگانه همواره در میان ایرانیان فرهنگی غنیتر از فرهنگ خود یافتهاند.» مهندس جَعفَر شَریفاِمامی مهندس جعفر شریفامامی از سیاستمداران ایرانی دوران پهلوی بود.
جایگاه های سیاسی وی عبارت بودند از: رئیس مجلس سنا سرپرست بنیاد پهلوی نخست وزیر ارتشبد غلامرضا ازهاری (۱۲۹۱ - 14 آبان ۱۳۸۰) نظامی ایرانی و یک دوره نخستوزیر ایران بود.
او در شهر شیراز متولد شد.
جعفر شریف امامی شریف امامی (فرزند حاج محمدحسین ملقب به نظام الاسلام) در هفده شهریور هزار و دویست و هشتاد و نه دیده به جهان گشود و تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه شرف به پایان رساند.
سپس وارد مدرسه آلمانی شد و دوره متوسطه را در قسمت فنی تمام کرد و از طرف وزارت راه به همراه 30 نفر جهت تحصیل در رشته راه آهن به آلمان اعزام شد.
پس از پایان دوران تحصیل به ایران بازگشت و در راه آهن مشغول به کار شد.
اندکی بعد مجدداً از طرف وزارت راه جهت ادامه تحصیل به سوئد اعزام گشت و در سال 1318 به تهران بازگشت و به شغل خود ادامه داد و مراحل ترقی را در راه آهن طی کرد.
در شهریور 1320 توسط نیروهای متفقین به اتهام همکاری با آلمان دستگیر شد و پس از آزادی به سمت مدیرکل بنگاه مستقل آبیاری منصوب گردید.
در تیر ماه 1329 در زمان نخست وزیری سپهبد رزم آرا به کفالت وزارت راه انتخاب شد و پس از قتل رزم آرا و انتصاب حسین علا به نخست وزیری به عنوان عضو شورای عالی سازمان برنامه انتخاب شد و در دوران حکومت مصدق در همین سمت باقی ماند و نهایتاً پس از کودتای 28 مرداد 1332 و نخست وزیری سپهبد زاهدی به سمت مدیرعامل سازمان برنامه منصوب شد.
وی در دوره دوم مجلس سنا به مدت 2 سال نماینده تهران بود و با شکل گیری کابینه دکتر منوچهر اقبال تصدی وزارت صنایع و معادن را برعهده گرفت و پس از دکتر اقبال به مدت 8 ماه در سال 1339 به نخست وزیری رسید.
از اتفاقات دوران نخست وزیری او بهبود روابط ایران با شوروی تجدید انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی بود، اما به دنبال اعتصاب معلمان در اعتراض به پایین بودن حقوق خود و کشته شدن یکی از فرهنگیان به نام خانعلی به دست پلیس و استیضاح شدن وی در مجلس استعفا داد.
وی در سال 1341 نیابت تولیت بنیاد پهلوی را عهده دار گردید.
و در انتخابات 1342 مجلس سنا، با داشتن بیشترین آراء به عنوان سناتور از تهران به مجلس راه یافت و به ریاست مجلس انتخاب شد.
ضمن آنکه ریاست مجلس شورای ملی نیز با او بود و در حقیقت ریاست قوه مقننه را برعهده داشت.
شریف امامی به مدت 15 سال رئیس مجلس سنا بود و مشاغل متعددی را برعهده داشت از جمله : ریاست هیئت مدیره بانک توسعه صنعتی و معدنی ایران، ریاست اتاق صنایع و معادن و بازرگانی، ریاست کانون مهندسین و عضو هیئت امنای 7 دانشگاه.
از جمله فعالیتهای دیگر وی ایجاد دامداری در کرج، شهرک سازی و آپارتمان فروشی با بهاءالدین کهبد سرمایه دار معروف می باشد.
در سال 1357 که سراسر ایران را تظاهرات و اعتصاب در بر گرفته بود، محمدرضا پهلوی برای جلوگیری از بحران و انقلاب مسئولیت نخست وزیری را با اختیارات تام به او سپرد، نامبرده با ایراد چند نطق مخصوصاً نطق معروف او "من شریف امامی بیست روز پیش نیستم" دولت آشتی ملی را تشکیل داد که ظاهراً از مردم حمایت می کرد و خود را از خاندان روحانیون معرفی نمود.
از سیاستهای او می توان به آزادی مطبوعات و رادیو تلویزیون، دادن امتیاز به کارمندان، تغییر تقویم شاهنشاهی به شمسی، بستن مراکز فساد، عزل مدیران نالایق و انحلال حزب رستاخیز اشاره نمود.
شریف امامی با برقراری حکومت نظامی فاجعه جمعه سیاه یعنی 17 شهریور را به نام خود در تاریخ ثبت نمود.
تلاش او در تغییر مسیر انقلاب اسلامی از امور سیاسی به امور رفاهی بی نتیجه ماند و مردم به مخالفت با او پرداخته و او را وادار به کناره گیری نمودند و سر انجام در 14 آبان 1357 استعفا داد و نیمه دوم بهمن همان سال ایران را به قصد امریکا ترک نمود.
جعفر شریف امامی از دوران جوانی وارد لژ فراماسونری و رئیس فراماسونهای ایران شد.
نامبرده در سال 1378 در امریکا درگذشت.
منابع: خاطرات شریف امامی.
ویراستار حبیب الله لاجوردی.
شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران.
دکتر باقر عاقلی.
در روز ۱۴ آبان ۱۳۵۷ مامور تشکیل کابینه شد.
او یک روز پس از استعفای شریف امامی به این سمت منسوب شد.
او خود را چهرهای خشن و نظامی نشان داد.
از طرف دادستان ممنوع الخروج اعلام شده بود: خروج مرموز شریف امامی از ایران پنجشنبه 19 بهمن ماه 1357 – ضمیمه روزناه اطلاعات طبق اطلاع مهندس جعفر شریف امامی نخست وزیر اسبق قبل از ورود امام خمینی بتهران از کشور خارج شد.
شریف امامی نخست وزیر سالهای 39-40 که طی مدتی متمادی عهده دار پست ریاست مجلس سنا بود از نخستین سالهای تأسیس بنیاد پهلوی بعنوان مدیرعامل آن بنیاد انجام وظیفه کرد.
وی همچنین مستقیماً در رأس بسیاری از سازمانهای وابسته به بنیاد از جمله قسمت اعظمی از فعالیت های فرهنگی بنیاد پهلوی نظارت مستقیم داشته است.
شریف امامی در پنجم شهریور ماه سال جاری مأمور تشکیل کابینه شده بود و در زمان زمامداری وی حکومت نظامی در تهران و 11 شهر دیگر اعلام گردید و بلافاصله «جمعه سیاه» بوجود آمد و در طول حکومت وی بین مأموران و تظاهرکنندگان زد و خورد و کشتار ادامه داشت نام شریف امامی در لیست معروف صادر کنندگان ارز وجود داشت و از طرف دادستان دستوری صادر شد و همه ی آنها را ممنوع الخروج اعلام کرد.
با وجود این هنوز معلوم نیست که خروج شریف امامی چگونه انجام گرفته است.