بسم الله الرحمن الرحیم «کمرویی» مقدمه: یکی از مشکلاتی که تعداد زیادی از نوجوانان و جوانان با آن روبرو هستند کمرویی است که اگر این مشکل برطرف نگردد می تواند کارکرد فرد را تثریباص در تمام جنبه هیا زندگی مختل کند لذا شناخت و راههای درمان این مشکل برای کسانی که با نوجوانان و جوانان کار می کنند بسیار مفید و ضروری است.
تعریف کمرویی یعنی دستپاچه شدن در مقابل افراد و احساس ناراحتی کردن در حضور دیگران (کریس.ال.کلینکه) زیمباردو (1996) بیان می کند که «کمرویی یک نوع توجه افراطی به خود، اشتغال ذهنی افکار، احساسات و واکنشهای فیزیکی خود است که می تواند حداقل شامل یک ناراحتی اجتماعی ضعیف تا یک ترس اجتماعی بازدارنده و شدید باشد» وباس (1980) بیان می دارد که کمرویی، شکلی از اضطراب اجتماعی است که همراه خجالت و پریشانی در مقابل جمع ظاهر می شود.
اثرات کمرویی افراد کمرو علایم زیر را تجربه می کنند؛ در سطح فیزیولوژیک؛ به صورت تپش قلب، خشکی دهان، لرزیدن، عرق کردن، احساس ضعف، سرگیجه و دل پیچه در سطح عاطفی؛ دست پاچگی و خودآگاهی رنج آور، خجالت.
عزت نفس پائین، نگرانی.
افسردگی، اضطراب، تنهایی در سطح رفتاری؛ بازداری و رخوت، نگاه خیره، بازداری از موقعیتهای ترس آور، صحبت با صدای آهسته در سطح شناختی؛ افکار منفی در مورد خود و دیگران، ترس از ارزیابی منفی، ترس از دست دادن کنترل موقعیتهایی که ایجاد کمرویی می کنند؛ مورد توجه جمع زیادی قرار گرفتن، مانند هنگامی که به سخنرانی میپردازید 2- عضو گروه بزرگ بودن 3- نسبت به افراد حاضر، جایگاه پائین تری داشتن 4- واقع شدن در موقعیتهای اجتماعی به طور کلی 5- قرارگرفتن در موقعیتهای جدید به طور کلی 6- موقعیتهایی که مستلزم ابراز وجود باشد 7- موقعیتهایی که فرد مورد ارزیابی قرار گیرد 8- مورد توجه گروه کوچکی بودن 9- در گروههای اجتماعی کوچک بودن 10- در تعاملات رودررو با جنس مخالف 11- ضعیف بودن و نیاز به کمک داشتن 12- در رابطه رودررو با همچنس (ابراهیمی قوام 73 به نقل از اکبری 81) علل کمرویی علل زیستی کمرویی: نیمرخ اولیه ترس و کمرویی به تحریک پذیری بادامه مغز مربوط می باشد همچنین در بازداری فعالیت خودبه خودی ماهیچه ها.
قلب، سرخرگ و ...
از بدن به بصل النخاع منتقل می شود که از بادامه مغز برای فرونتال جلوگیری کرتکس منتقل شده اند.
این اطلاعات حسی در هوشیاری نفوذ می کند و افراد را برای تفسیر و تعبیر در حالت عمومی بدن برمی انگیزد مارشال، استونسون، هیند (1998 به نقل از کروزیر 2000) ارتباط بین ارزیابی مشاهدات، بازداری، ضربان قلب، تپش قلب و سطح کرتیزول را دریافتند آنها پریشانی و گیج شدن را مربوط به بی ثباتی بخش قدامی مغز و احساسات منفی را مربوط به کمرویی می دانستند.
علل اجتماعی: گکرویی یک واکنش ناشی از ترس نسبت به وقایع اجتماعی است که محصول یکی از موارد زیر می باشد، دارا بودن تجربه ای منفی در گذشته از برخورد با مردم در موقعیتهای مشخص خواه از طریق تماس مستقیم یا مشاهده بلایی که بر سر دیگران آمده است.
عدم فراگیری مهارتهای اجتماعی.
انتظار عملکرد ناشایست داشتن، از این رو مداوماً نگران عملکرد خود بودن به جهت ارزیابی منفی از طرف دیگران.
همچنین مهاجرتها و عوامل نژادی و فرهنگی .
از دست دادن هویت (زیمباردو 97) نظریات مربوط به کمرویی نظریه روان تحلیل گری فروید؛ فروید در نظریه خود کمرویی را مرتبط با بازداری می داند و بازداری را مبین «محدود شدگی کنش در من» دانسته است.
این بدان معناست که «من» در سطح ساختاری دچار مشکل نیست بلکه فقط کنش وری لان دچار اختلالی است.
زمانی که فرد یک موقعیت جدید قرار می گیرد بازداری بیشتری دارد و در مراحل مختلف زندگی و در سنین مختلف به اشکال متفاوت ظهور می کند.
و همچنین مطابق با نظریات روان تحلیلگری فروید معتقد است که گاهی رخدادها واقعاً تهدید کننده نیستند بلکه سمبول و نمادهایی از تعارضهای حل نشده آنی که سرکوب شده اند، هستند به طور مثال چون در سنین 4 یا 5 سالگی با مرحله ادیپ کودک امنیت خود را در وجود مادر می بیند، جدایی ناگهانی و سریع کودک از مادر و عدم امنیت به اعتماد به نفس او لطمه زده و در نهایت کمرویی را در او ایجاد می نماید.
نظریه اریکسون: بر اساس نظریه اریکسون مشکل کمرویی فرد ممکن است ناشی از ناتوانی مشخصی در حل بحران مراحل رشد باشد در مرحله دوم که در حدود سنین 1 تا 3 سالگی است و مرحله «خودمختاری در برابر تردید و شرم» نامیده می شود برای اولین بار کودکان می توانند از مقداری حق انتخاب بهره مند شوند تا نیروی اراده برانگیخته شان را تجربه کنند هنگامی که والدین مانع از تلاش کودک برای بهره مد شدن از اراده خودانگیخته می شوند کودک احساس تردید نسبت به خود و احساس شرم در برخورد با دیگران را پرورش می دهد بنابراین تردید در باره صلاحیت و عدم کفایت ممکن است منجر به کمرویی گردد و اگر فرد کمرو گردد در دوران نوجوانی که دوران کسب هویت است کمرویی می تواند بر عزت نفس نوجوانان تأثیر گذار باشد.
نظریه بالینی: او معتقد است که رفتار دارای دو واکنش است.
کنش حمایتی و رفتاری که به کودک فرصت می دهد تا از مادرش فعالیت لازم برای ادامه حیات بیاموزد و کنش اجتماعی شدن که در چرخه زندگی از مادر به نزدیکان و سپس به گروههای وسیعتری تعمیم مییابد.
و کسانی که بطور دلهره آمیزی دلبسته شده اند، شباهت زیادی به قالبهای توصیف شده از افراد کمرو دارند، و کمرویی پیامد و جلوه ای افراط آمیز از دلبستگی را به همراه دارد که فقدان تعامل اجتماعی بر آن دامن می زند.
نظریه آدلر: با توجه به نظریه آدلر، فرد کمرو فردی است که تصور ادراک ناقصی از خود دارد و مبنای آن احساس حقارت حل نشدهای است که فرد نسبت به خویشتن دارد بنابراین فرد شیوه زندگی معیوبی را برای خود انتخاب می کند و با انتخاب این سبک زندگی، موجب ایجاد ترس از برقراری ارتباط عاطفی و اجتماعی با دیگران و خودکم بینی و عدم کفایت در او می گردد.
نظریه هورنای؛ با انسان به وسیله نیاز به ایمنی و محبت برانگیخته میشود، در وجود هر انسانی نیروهای بالقوه و و استعدادهای خاصی نهفته است که اگر شرایط و فرصا مناسب برایش براهم شود، این نیروها تحت تأثیر محبت، گرمی و حمایت آزادی نسبی و کمک رشد می یابد و شرایط ناهنجاری از قبیل تحقیر، اجحاف ایراد و انتقاد و بهانه جویی های بی مورد و شرایط ناامن اضطراب و کمرویی را رشد میدهد چنانکه بچه های کمرو به دلیل ترس از تعامل، از ارتباط با دیگران پرهیز می کنند و تنها بودن را ترجیح می دهند.
تظریه آیزنگ؛ آیزنگ کمرویی را به دو دسته تقسیم می کند کمرویی درونی شده و کمرویی عصبی او در مبحث کمرویی درونی شده به افرادی اشاره می نماید که از لحاظ اجتماعی در حد پائینی خستند و تنهایی را ترجیح می دهند ولی در کمرویی عصبی، بحث از کسانی است که در تعامل با دیگران دچار اضطراب می شوند و افرادی هستند که اگر هم تمایل و نیاز به اجتماعی شدن داشته باشند در انجام آن بیکفایت هستند.
نظریه اسنادی زیمباردو: او معتقد است که افراد مبتلا به کمرویی از موقعیتهای اجتماعی بهره نمی برند و از نظر کلامی و غیرکلامی کمتر ابراز وجود می کنند.
کمرویی این افراد خودآگاه است و همین امر برایشان رنج آور است و در واکنشهای متقابل اجتماعی افکار منفی را در مورد خود و دیگران ابراز می دارند خود را به صورت فردی بازداشته، نامناسب و نالایق می پندارند.
توانایی خود را در برخورد با موقعیتهای اجتماعی ناچیز می شمارند.
حتی زمانی که می دانند توانایی آن را دارند که به گونه ای مثمرثمر باشند، از انجام آن سر باز می زنند و از سوی دیگر موقعیتهای اجتماعی با تنبیه خود به خاطر شکستشان به طور معکوس نشان می دهند، یعنی شکست را به کارهای غیرقابل کنترل نسبت می دهند این شیوه انتساب باعث می شود که در برخی شرایط دچار خجالت گردند.
نظریه شناختی آرنولد باس: به نظر باس کمرویی از لحاظ کیفی دو نوع متفاوت است؛ کمرویی ترسناک و کمرویی خودآگاهی؛ کمرویی ترسناک در طول اولین سال زندگی شروع می شود که گاهی اضطراب از بیگانه است که مخصوص کودکان است و با بزرگ شدن از بین می رود و فقط تا سن 3 و 4 سالگی ادامه می یابد.
کمرویی خودآگاهی؛ یک واکنش شناختی است که از خودآگاهی که حاصل توجه بیش از حد به خود است نارضایتی از برقراری ارتباط با دیگران، با جنبه هایی از زندگی بین افراد کمرو گره خورده است که باعث عزت نفس پائین و نگرش ضعیف می گردد.
مهارتهای مقابله با کمرویی تفسیر کمرویی به عنوان مشکلی تغییرپذیر، با استفاده از اسنادها و تغییر آن پاک کردن افکار غیرمنطقی از ذهن، باورهای غلط خودمان پی ببریم و خطاهای شناختی خود را که باعث احساس منفی، مربوط به کمرویی، می شود را بشناسیم و تغییر دهیم.
شناسایی معایب و محاسن خویش.
برای رفع و اصلاح رفتارهای نامطلوب سعی در ترک رفتارهای نامطلوب (ترس، ناراحتی از حضور در جمع، بیگانه دانستن اهضا، بی تفاوتی و بی اعتنایی نسبت به رویدادهای گروه) و تقویت رفتارهای مطلوب (شرکت در بحثهای گروهی، مطرح ساختن نظرات و دیدگاههای خود، افزایش معلومات و انتقال آن به دیگران) آغازگر بودن تکمیل مهارتهای اجتماعی (توجه کردن به گفته های فرد مقابل – ترغیب و تشویق فرد به ابراز عقاید خود – تماس چشمی برقرار کردن – استفاده از زبان کلامی و غیرکلامی) کنترل سبک تفکر خود، بهبود مهارتهای مکالمه ای خود (سلام گفتن – استفاده از تلفن – سئوال کردن – در میان گذاشتن نجارب مشترک – خواندن، پرسیدن و گفتن) پذیرفتن انتقادان دیگران شرکت در فعالیتهایی از قبیل ورزش.
کار گروهی، معاشرت با دوستان و اقوام و بستگان جرأت آموزی اضطراب اجتماعی از مطالعات آزمایشگاهی تا کاربردهای بالینی همیشه سوالات مهمی در مورد اضطراب اجتماعی مطرح است، چگونه مغز محرکهای نوع ویژه ای را به عنوان رفایند اجتماعی تشخیص می دهد؟
آیا اضطراب اجتماعی یک اختلال پزشکی است و نیاز به درمان دارویی دارد؟
آیا پیش زمینه های خانوادکی و رشدی ارتباطی با اضطراب اجتماعی دارند؟
تابته این سئوال قدیمی که چه عمالی باعث می شود که این نوع از اضطراب اجتماعی متفاوت از دیگر انواع اضطراب باشد؟
در اینجا ما فقط به چند مورد اشاره میکنیم.
یافته های مربوط به علم عصب شناسی این موضوع را که اطلاعات اجتماعی به طریق منحصر به فردی در ذهن پردازش می شوند مورد تأکید قرار داده اند.
در حقیقت قبلاً به نظر می رسید که ژنها و مغز برای رفتار اجتماعی مؤثرند.
در نماتودها (کرمها) بدون مغز گیرنده نروپپتاید وجود دارد که تعیین می کند که کرمها در محیط اجتماعی یا تنها باشد (دبرنوو بارگمن 1998) در این مبحث یانگ (2002) در مورد پشتانداران شرح می دهد که جوندگان موجوداتی بسیار اجتماعی هستند آنها را با گونه های غیر اجتماعی مقایسه کردند که این دو الگوهای کاملاً متفاوتی از نحوه ژنها و گیرنده های نروپپتاید خبر می دادند در گونه های که در آن تعامل اجتماعی به نظر می رسد بسیار سودبخش باشد گیرنده اکسی توسین و وسپرسین (adh) نزدیک مسیرهای دوپالمین دستگاه کناری قرار گرفته است درحالی که نمونه هایی که کاملاً با هم در ارتباط هستند و در آنها تماسهای اجتماعی مورد اجتناب قرار گرفته است نوعی الگوی متفاوت از چگونگی پراکندگی گیرنده ها را نشان می دهد.
یانگ مناطق پلی مورفیک (چند ریختی) بسیاری را در منطقه پرومتور پیشبرنده ژنها هم برای اکسی توسین و هم برای گیرنده های وسپرسین (adh) یافته است که ممکن است دلیلی بر تفاوتهای گونه ها در چگونگی پراکندگی گیرنده های عصبی باشد این جنبه ها نشان دهنده تفاوت گونه در چگونگی پراکندگی در گیرندههاست برداشت این است که تغییر توالی در نتایج پرومتور در یک تغییر خودکار موجود در گیرنده ها منتهی به تفاوت در تأثیرات رفتاری نروپپتاید می شود.
بنابراین با توجه به تغییرات درون گونه ای در همان مناطق است که دلالت بر تفاوت در رفتارهای اجتماعی انسانها می کند.
علاوه بر فراهم کردن یک مکانیسم مولکولی هم برای افراد و گونه های متفاوت در زمینه تأثیر نروپپتایدها بر رفتار اجتماعی، یانگ مجموعه ای از آزمایشها را که عمیقاً از اهمیت نروپپتایدهای خاص برای اطلاعات اجتماعی اهمیت داشت انجام داد.
یک موش ترانس ژنیک که ژن اکسی توسین آن از کار افتاده است نوعی آمنزیا (یادزدورگی) اجتماعی را نشان می دهد اما بدون هیچگونه نقصی در حافظه فضایی، بویایی و دیگر اشکال حافظه.
این نقص اکسی توسین در موش هراس اجتماعی را نشان نمی دهد در حقیقت موشها تعامل اجتماعی گسترده ای را نشان می دهند و به دنبال موشی آشنا می گردند اما این قضیه منطقی به نظر می رسد زیرا بر این نکته تأکید می ورزد که یک نروپپتاید به تنهایی برای فرایندهای اجتماعی از اهمیت خاصی برخوردار است در حقیقت اگر اکسی توسین مستقیماً وارد مغز شود می تواند بازشناسی اجتماعی را تقویت کند بنابراین به نظر می رسد این عملکرد نروپپتاید خاصی برای ایجاد روابط اجتماعی و نه دیگر اشکال حافظه کافی است و در نجموع نشان می دهد که نکته منحصر به فرد در باره اطلاعات اجتماعی وجود دارد.
اگرچه ما فقط اولین ژنها و پروتئینهای مهم را برای رفتارهای اجتماعی یافته ایم ما در طی دهه ها تحقیق دریافته بودیم که بعضی از مسیرهای خاص مغز برای فرآیند پردازش اطلاعات اجتماعی به وجود آمده اند برای مثال در بسیاری از مهره داران نوعی سیستم بویایی وجود دارد که بصورت غیرارادی فرمونها را کنترل می کند از آنجایی که پریماتها بیش از دیگر پستانداران دیداری هستند چهره ها و نه فرمونها عامل اصلی رفتار اجتماعی اجداد ما هستند.
مقاله ای که توسط هاکس بی در 2002 نوشته شد یافته های جدیدی را در پردازش چهره در ذهن پریماتها نشان می دهد با توجه به الگوهای تصویری که خاصیت جذابی دارند و توانایی فعال سازی را دارا می باشد هاکس بی (2002) نشان داد که سیستمهای عصبی فعال می شوند زمانی که ما تشخیص بدهیم که افراد ممکن است کاملاً از لحاظ چهره، نوع خیره شدن و حالات دهان متفاوت باشند.
چگونگی مطالعه پردازش چهره ای با بررسیهای اجتناب اجتماعی یا اضطراب اچتماعی در ارتباط می باشند.
هاکس بی نوعی الگوی مراتبی را برای پردازش چهره پیشنهاد می کند که با یک سیستم مرکزی دو جانبه شروع می کند که بر درک از یک چهره تأکید می کند اما به وسیله یک سیستم گسترش یافته تقویت می شود در حقیقت به کمک این سیستم است که این حس کاملاً تقویت می شود شواهد مقابل توجهی نشان میدهد که در این سیستم گسترش یافته آمیگدالها فعال می شوند زمانی که چهره های وحشت زده را درک می کند یا حتی در تحقیقهای یک ژاپنی که مربوط به تماسهای چشمی است (کاواشیما 1999) این نکته مورد تاکید واقع شده است که آمیگدالها در اضطراب اجتماعی از اهمیت بسیاری برخوردار است توسط آمارال 02002) نیز تأکید شده است او نشان داد که آسیبهای آمیگدالها در میمونها باعث می شود که آنها رفتار اجتماعی را نشان ندهند.
میمونهایی که آکسونهای مربوط به آمیگدالها را داشتند تعامل بیشتری را با غریبه ها نشان می دادند.
بنابراین آمیگدالها یک هدف حالب برای مطالعه اضطراب اجتماعی است اما نقش آن نامشخص می باشد.
آمارال (2002) یادآوری می کند که ما علاوه بر آسیبهای آمکیگدال باید برای درک اضطراب اجتماعی در کودکان و نوجوانان باید به محتوای تکاملی آن نیز توجه کنیم هراس اجتماعی معمولاً در کودکی و نوجوانی آغاز می شود.
این نمود در کودکان به وسیله گریه کردن، قشقرق به راه انداختن، کز کردن مشخص می شود و در بزرگسالان با ترس و اجتناب دیده می شود.
الدینک چگونگی پیشرفت اضطراب اجتماعی را در کودکان بررسی می کند و به ارتباط بین خواسته های بازدارنده کودک توسط والدین و اضطراب اجتماعی در دوران بزرگسالی می پردازد در یکی از این مطالعات 44 درصد دختران و 22 درصد پسران بسیاری از رفتارهای بازدارنده در دوران کودکی در سنین 2 سالگی نشان داده بودند که در نوجوانی اختلال اضطراب اجتماعی داشتند از طرف دیگر 6 درصد دختران و 13 درصد پسران که عواطفشان میز بازداری نشده بود همان معیارها را داشتند.
در تحقیقی دیگر توسط نرکینگاس انجام شده می دهد که در تحقیق مربوط به 591 جوان سوئیسی مابین 18 تا 19 ساله که در یک دوره 15 ساله بررسی شده بودند نشان داد که اگرچه حدود 6 درصد آنها اضطراب اجتماعی داشتند 24 درصد آنها دارای علائم هراس اجتماعی بودند.
در حقیقت ثبات کمی برای تشخیص در طی زمان وجود دارد.
مگر اینکه طیف گسترده ای از اختلالات اضطراب اجتماعی مورد بررسی قرار گیرد.
لذا برای اضطراب اجتماعی علاوه بر مواد زیستی باید عوامل خانوادگی را نیز مد نظر قرار داد.
مطالعات بسیاری انجام گرفته است تا دریابیم چه عاملی باعث ظهور اضطراب اجتماعی می گردد اما سئوالی که بارها مورد بی توجهی قرار گرفته این است که چه عاملی باعث می شود اضطراب اجتماعی تداوم یابد یک دلیل این است که اجتناب اجتماعی، هراس اجتماعی را تشدید می کند.
مشکا مربوط به این پاسخ این است که رویارویی اجتماعی به تنهایی باعث درمان هراس اجتماعی نمی شود در حقیقت کلارک (2000) پیشنهاد می کند که ممکن است حتی اضطراب اجتماعی تداوم یابد زیرا بیماران دارای سیستم پردازش اطلاعات هستند که منطبق با واقعیات نیست زیرا افرادی که دارای هراس اجتماعی هستند در مقایسه با دیگران (1) بیشتر از تفسیرهای منفی برای شرایط اجتماعی مبهم بکار می برند مثلاً زمانی که ملاقات کننده قبل از موعد مکرر مکان را ترک می کند (2) تفسیرهای مبهم و گاه رنج آوری از اتفاقات ناخوشایند اجتماعی برداشت می کردند مثلاً زمانی که یک دوست به آنچه شما می گوئید توجه نمی کند گرچه این نتایج ممکن است به این اصل اشاره کند آنها نیاز به یک مدل شناختی برای درمان این اختلال را نیاز دارند ارفادی که از هراسهای اجتماعی رنج می برند از اصلهای نادرستی را که در زمینه پردازش اطلاعات اجتماعی بکار می برند لذا راهکارهای شناختی باید آنها را کاهش دهد و تعاملات اجتماعی را در خود تقویت نمایند.
دو مقاله بعدی به درمان اشاره می کند بلاتکو (2002) از طریق دارودرمانی با استفاده از بازدارنده های انتخابی سروتونین به عنوان اولین مرحله درمان استافده می کند اما مشاهده می کند که دیگر موارد دارویی باید به دقت مورد مطالعه قرار گیرد.
هیبرگ 2002 درمان شناختی رفتاری (CBT) برای اختلالهای اجتماعی توصیه می کند همانطور که در هر دو مقاله مشاهده شد این دو گروه با هم ارتباط داشتند تا دارودرمانی (Prenelzine) را با هم مقایسه کنند.
درمانها در 12 هفته بطور مساوی انجام می شد اما (Prenelzine) سریعتر اثر میگذاشت (بعد از 6 هفته) ولی CBT اثر طولانی مدت داشت.
سئوالات مهمتر این است که زمانی که ان درمانهاد با هم ترکیب شود آیا آنها منجر به تأثیرات سریعتر و پایدار خواهد شد.
آیا دارو درمانی مانع اثر CBT می شود با تأثیرات آنها جداگانه خواهد بود چندین گروه به مطالعه این موارد در زمینه CBT و SSRIS پرداخته اند.
خیلی ها معتقدند که کمرویی وارد حیطه پزشکی می شود اختلالات اجتماعی چیزی بیش از یک کمرویی است و بسیار بیشتر از ترس از کنترل هستند و بیش از اضطراب عملکردی هستند آنچه که این را به عنوان یک اختلال مطرح می کند آسیب حاصل شده از آن است و اینجا است که مشکل ساز می شود زیرا افراد سعی می کنند ترس را کنار گذاشته و به آرامش برسند اما در مورد بعدی فرد از شدت ترس ناتوان شده و به تنهایی پناه می برد ما هنوز اطلاعات بسیار اندکی در باره اینکه چه چیز باعث چنین تفاوتی می شود و افراد در شرایط ترس آور، اطلاعات کمی داریم اسپیونوزا (2000) دریافت که بشر موجودی اجتماعی است زمانی که تجارب اجتماعی به منبع اضطراب تبدیل میشود تا منبع آرامش، ما چیز مهمی را از دست داده ایم.
حال هرآنچه که میخواهیم نام آن را بگذاریم چگونه اضطراب اجتماعی پیشرفت می کند و اینکه چگونه تداوم می یابد سئوالات مهمی برای مطالعات عصب شناختی، شناختی، همه گیرشناسی و ژنتیکی هستند.
توجه و تمرکز برخورد در درمان هراس اجتماعی خلاصه: آنهایی که هراس اجتماعی دارند تمرکز برخورد ارتباط مستقیمی با عملکردهای اجتماعی دارد.
تمرکز بر خود هراس اجتماعی را زیاد کرده و افکار خودانتقادی را پدید می آورد هدف این تحقیق تغییر در تمرکز و توجه برخورد در طی درمان رفتاری شناختی (CBT) است، ایفای نقش و دادن تکالیف در بین گروه CBT که هراس اجتماعی دارند.
تحلیلها کاهش معناداری در تمرکز برخود در طی زمان نشان دادند تمرکز بر حوادث و محرکهای خارج از فرد بدون تغییر ماندند یافته های درمانی در زمینه هراس مربوط به برداشتهای منفی از خود و ترسهای اجتماعی فردی بودند که با کاهش توجه به خود همراه بودند افرادی که دارای هراس صحبت از اجتماع را داشتند نوعی ارتباط قوی را مابین کاهش تمرکز بر خود و ترس از صحبت کردن مورد تأئید قرار دادند.
این یافته ها نشان می دهد که تغییرات در توجه به خود در طی دوره CBT مربوط به یافته های درمانی مهم هستند.
دخالتهای خاصی با هدف کاهش توجه به خود نیز ممکن است یک استراتژی درمانی بسیار مهم باشد.
مقدمه افرادی که هراس اجتماعی دارند بیشتر توجه خود را بر خودارزیابی منفی متمرکز می کنند حتی افراد کمرو در مقایسه با کسانی که کمرو نیستند وقت بیشتر خود را صرف توجه به خود می کنند و از اجتماع هراس دارند تمرکز فرد بر خود در هنگام مواجهه با نگرانیهای اجتماعی، عملکرد اجتماعی و شناختی عرد را تحت تأثیر قرار می دهد کسانی که هراس اجتماعی دارند هنگامی که مورد ارزیابی قرار می گیرند عماکرد آنها بسیار پائین می آید در آزمایشات ثابت شده است که افرادی که هراس اجتماعی دارند خودآگاهی شخصیتی ارتباطی مستقیم با عملکرد ضعیف در آزمایشهای رفتار اجتنابی دارد حتی آئینه و دوربین ویدئوئی عملکرد این افراد را پائین می اورد کسانی که توجه به خود دارند ارفادی نگران هستند زیرا این افراد دارای شناختهای منفی از خود هستند و مسئولیت بیشتری را در شرایط فرصتی به خود نسبت می دهند که همه اینها باعث می شود کپاسخهای مثبت کمتری و هودارزیابی پائینی در عملکردهای اجتماعی داشته باشد مطالعه اخیر با هدف بررسی روابط مابین تغییرات در مقدار توجه و یافته های درمانی در گروه CBT برای هراس اجتماعی مطرح شده است.
شیوه آزمودنیها: در ما نگرانی که در درمان اختلالهای هراس تخصص داشتند افرادی که بر اساس DSM III دارای هراس اجتماعی بودند به درمان دعوت کردند توسط درمانگر اول 30 نفر و درمانگر دوم 31 نفر که دو نفر بعد از شنیدن فرایند درمان آن را رد کردند و 59 نفر باقی ماندند که از بین آنها 17 نفر نگرانی در شرایط صحبت در بین جمع تجربه کرده بودند 39 نفر از آنها ترس از اجتماع بصورت تعمیم یافته داشتند 3 نفر دارای هراس اجتماعی بودند که فراتر از صحبت در میان عموم بود اما آنقدر گسترده نبود تا بوسیله مبحث تعمیم یافته مورد ارزیابی قرار گیرند و داریا شرایط اقتصادی اجتماعی متفاوتی بودند 21 نفر از انها بوسیله پزشکان خود با دارو درمانی تحت مداوا بودند اگر مراجعین از درمانهای روانپزشکی استفاده می کردند دوزهای باثباتی در باره آنها مورد نیاز بود تا بتوانند در الین تحقیق شرکت کرده این خصوصیات مربوط به دارو در مرحله قبل و بعد از امتحان افزایش یابد.
ارزشیابی: توجه به خود با توجه به پرسشنامه هایی که برای استفاده در مطالعه اخیر طراحی شده بودند استفاده شد که تمرکز بر خود و دیگر تمرکز بر خود بیرونی و محیط بیرون، هر مقیاس 5 سئوال دارد که پاسخ از کاملاً منفی بصورت هرگز بود آغاز می شد تا پاسخ کاملاص مثبت.
که این آزمون رفتاری بر روی مراجعین قبل از درمان توسط مشاهده گرانی که از هدف این تحقیق آشنا نبودند انجام گرفت که شامل مواجهه با همجنس، با جنس مخالف و صحبت در میان عموم بود که توسط آئینه یکطرفه مشاهده می شدند نمره گذاری شد.
اضطراب و متغیرهای مهارتی اجتماعی هم به وسیله مشاهده کنندگان و هم توسط مراجعینی از مقیاسهای مابین 7-0 استفاده می شد.
قبل از ورود و پس از شرایط آزمون هراس مورد انتظار مشخص می شد که چه اضطرابی از قبل داشته اند و چه اضطرابی در حین جلسه تجربه کرده اند.
هرکدام از مشاهده کنندگان از یک مقیاس 7-0 استفاده می کردند تا به ارزیابی مهارت هر یک از مراجعین بپردازند و چهره های نگران را پس از هر شرایطی مورد ارزیابی قرار دهند.
ارزیابی شناختی مراجعین با کمک پرسشنامه انجام گرفت و مراجعین پس از هر یک از سه ایفای نقش تست تعامل اجتماعی مربوط به عزت نفس را کامل کردند چون پرسشنامه عزت نفس با اعتماد به نفس و توجه به خود به نوعی مربوط می باشد.
درمان درمان در گروههای 4 تا 6 نفره انجام شد هر گروه دوره های 2 ساعته از CBT دریافت کردند همه مراجعین در باره اجزای تحقیق و درمان آگاه بودند و به طور آزاد علاقه به شرکت در دوره نشان داده بودند مراجعین هزینه 150 دلاری برای دوره درمانی پرداخت کرده بودند که 50 دلار آن مربوط به کامل کردن مراحل بعدی ارزشیابی بود هزینه در مورد افراد که تمکن لازم رت نداشتند کاهش داده می شد علاوه بر درمانهای مربوط به این تحقیق دو فرآیند در بررسیهای درمانی درنظر گرفته نشده بود.
درمانگران گمان می کردند که مراجعین از تنفس دیافراگمی استفاده می کردند تا توجه آنها را به وقایع بیرونی و محرکها در طی تعاملات اجتماعی افزایش دهند تنفس دیافراگمی مورد استفاده قرار گرفت زیرا بسیاری از مراجعین دارای برانگیختگی روانی بسیاری بودند و زمان کافی در دوره درمان نبود تا از فرآیند آرامبخشی استفاده گردد.
راهنمایی توجه بیرونی با توجه به تئوریهای مربوط به خود مورد توجه قرار گرفت که نشان می داد توجه به خود عملکرد اجتماعی را در تعاملات اجتماعی محدود می کرد علاوه بر این تجارب بالینی جهت گیری مجدد توجه مراجعین را به عوامل خارجی که اغلب منجر به کاهش هراس می شد انجام می دادند.
درمانگران بخش بزرگی از مرحله اول را در درمانهای اولیه به آموزش تمرکز بیرونی اختصاص می دادند و سپس آن را در طی ایفاء نقشهای بعدی در زمان مورد بررسی قرار می دادند.خصوصاً برای آن چیزی که آن را عاملی مفید یافته بودنمد درمان در جهت کاهش علایم هراس اجتماعی، شناختی و رفتاری و روانی انجام می دش گروه از همدیگر حمایت می کردند علاوه بر این درمانگران افکار خودکار را از فرد بیرون کشیده و خطاهای شناختی فرد را به چالش می کشیدند در طی جلسه مراجعین تشویق می شدند تا به ارزشیابی اعتبار افکارشان بپردازند.
نهایتاً برای کمک به تعمیم یافته هیا درمانی، مراجعین تکالیف رفتاری هفتگی را انجام دادند و سوابق فکری خودشان را یادداشت کردند درمانگران از مراجعین خواستند تا تمرکز و توجه برخورد را بلافاصله پس از دنبال کردن تکالیف محوله انجام دهند مراجعین همچنین سطح هراس خود را در مقیاس 100-0 در طی کامل کردن تکالیف چه در طی جلسه و چه بعد از آن ثبت کردند.
نتایج تغییرات در تمرکز و توجه سطح توجه به خود در طی سه زمان در طول درمان مورد مقایسه قرار کرفت میانگین دو جلسه برای هر یک از مراحل درمان بود مرحله اولیه (2 تا 3 جلسه) مرحله میانی (5 تا 6 جلسه) مرحله آخر (8 تا 9 جلسه) در هر مقطع زمانی مورد استفاده قرار می گرفت و میانگین این سطح توجه با قبل از درمان مورد مقایسه قرار گرفته شد و همانطور که در جدول شماره 1 مشاهده می کنید سطح توجه و تمرکز بر خود به طور چشمگیری کاهش یافت اما سطح توجه به بیرون ثابت باقی مانده بود.
رابطه مابین هراس در طی کار ود تمرکز برخود در نتایج زیر مطرح شده است FAQ خود بطور میانگین با هراس احتماعی توسط خود فرد در طی تکالیف مورد مطابقت قرار گرفته بود (001/P ارتباط بین تمرکز برخورد و نتایج درمان ایفای نقش در جلسات: تمرکز برخود در طی دروه درمانی کاهش می یابد و اینکه علائم هراس اجتماعی مربوط به مراجعین پس از درمان بهبود می یابد تحلیلهایی در جهت تعیین حدودی که به این دو ساختار مهم مربوط می شد انجام گرفت.
امتیاز باقی مانده برای 6 درمان حاصله مورد توجه به خود با توجه به همبستگی پیرسون انجام گرفت و سپس مابین نتایج باقیمانده در باره FAQ و یافته های مربوط به نتایج متغیرها مورد بررسی قرار گرفت همانطور که جدول 3 نشان می دهد برای یک نمونه کامل کاهش توجه به خود در طی دوره ها همبستگی زیادی را با نتایج درمالن در مواجهه با اضطراب و خودداوری داشتند.
همبستگی مابین نتایج FAQ و دیگر عوامل نتیجه گرفته شد از نظر آمکاری قابل توجه نبودند.
از اینجا بود که این نمونه هراسهای اجتماعی زیر مجموعه تقسیم بندی شد و یافته های باقیمانده و همبستگی یافته ها دوباره محاسبه شدند تحلیل نشان داد که کاهش توجه فرد برای مراجعینی که دارای هراس از سخن گفتن در بین جمع بودند را نشان می داد.
همبستگی مابین توجه به خود و مواجهه با اضطراب و خودارزشیابی در مراجعینی که دارای هراس اجتماعی تعمیم یافته بودند مشاهده شد با وجود آن زمانی که این تفاوتها مورد ارزشیابی قرار گرفت تبدیل R به Z ثابت شد آنها از تظر آماری اهمیتی ندارند شاید بخاطر اندازه کوچک نمونه بود کاهش در هراس از صحبت کردن در رابطع ننگاتنگ با کاهش توجه افرادی بود که ترس عمومی از صحبت کردن داشتند.
تکایف خانگی: نمره هیا مربوط به فعالیتهای خانگی مشابه با داده های جلسه در سه دوره اولیه، میانی و پایانی مورد ارزشیابی قرار گرفت که نتیجه گرفته شده است داده های میانگین از جلسه 2-5-6-8-9 بود زمانی که توجه به خود در طی تکالیف خانگی مورد بررسی قرار می گرفت رابطه مابین یافته ها بین FAQ فرد و یافته های مربوط به مواجه با هراس و خودداوری انجام شد.
علاوه بر این رابطع مابین کاهش توجه به خود و کاهش در ترسهای فردی اجتماعی مشاهده شد.
بحث کاهش توجه به خود بنا به دو دلیل بسیار مهم است 1- فرایندهای درمانی که جهت توجه به افزایش میزان توجه به حوادث بریونی است تا کاهش فعالیتهای توجه به خود 2- مراجعان تشویق می شدند تا در فعالیتهایی که مشکلات را در طی زمان افزایش می داد شرکت کنند.
آنچه که تا حدی عجیب است این است که وقتی توجه به خود کاهش می یابد توجه به بیرون افزایش چشمگیری در طی دوره درمان ندارد.
این الگوی نتایج تأکید بر نیاز به تغییر فرضیه فرآیند پردازش اطلاعات است از قبیل مدلهایی که بوسیله (این گرام 1990) پیشنهاد شده بود که متعقد بودند که گزاره ها در باره توجه درونی و برونی اهمیت بسیار دارد.
لازم به ذکر است شاید ابزار مورد نظر ما مورد انتقاد باشد یا چون همیشه توجه تغییر می کند.
پاسخ به این سؤال سخت می گردد اما نتایج گرفته شده حاکی از این بود بعد از درمان خود انتقادی کمتر شده بود و همچنین کاهش توجه به خود در کسانی که هراس صحبت در جمع داشتند باعث پیشرفت آنها شد.
لذا برای اینکه9 به نتایج بهتری برسیم باید این تحقیق دوباره اجرا شود و مشخص شود که آیا ضرایب اهمیت دارد.
و همچنین نقش تمرکز بر خود و توجه در دیگر درمانهای روانی نیز که تا کنون مورد بررسی قرار نگرفته مورد بررسی قرار گیرد.